eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 عراقی ها هم که تازه متوجه شلیک ها و پیشروی ما به طرف خودشان شده بودند شروع به تیر اندازی کردند. من فقط این را می دیدم که با هر رگباری که با تفنگ ژ3 به طرف آنها می گرفتیم تعدادی بر زمین می افتادند. زیرا که تعداد آنها آنقدر زیاد بود که نیازی به نشانه گیری فردی خاص نبود. فقط کافی بود لوله تفنگ را به سمت آنها بگیرم و ماشه را بفشارم. تا قبل از پیشروی ما آنها مشغول بردن اسلحه و تجهیزات از سمت درب سنتاب به طرف اسکله ها بودند تا عرض بندر را به طور کامل اشغال نمایند . با شلیک  و پیشروی ما، حرکت آنها برعکس شده و اکثراً از سمت اسکله ها به طرف درب سنتاب فرار می کردند. از وضعیت آن تعداد که به زمین می افتادند هم با خبر نبودیم که چه بلایی بر سرشان آمده. تا بعد از اتمام درگیری و عقب نشینی کامل دشمن به محل رفته و از آثار خون های زیادی که بر روی زمین ریخته بود و مسیر خون هایی که مسیر کشیدن زخمی ها و احتمالا کشته هایشان به سمت درب سنتاب را نشان می داد معلوم بود که ضربات سنگینی به آنها وارد شده بود. هرچه فاصله ما با آن ها کمتر می شد تعداد بیشتری از آنها به سمت درب سنتاب فرار می کردند. چند متری به محوطه جلو درب سنتاب بیشتر فاصله نداشتیم که اتفاق بسیار ناگوار و دردناکی رخ داد که  بیاد آودن آن اتفاق هنوز هم قلب مرا به درد می آورد و بارها آن صحنه دردناک مانند یک فیلم در جلو چشمانم مجسم شده است و آن اتفاق چیزی نبود جز شهادت شهید نوجوان، رضا کریم پور. ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
چند روز بعد از عملیات بود...👀 یه نفر رو دیدم که کاغذ و خودکار دستش بود...📝 هر جا می رفت همراه خودش می برد...🚶 از یکی پرسیدم... این بچه چشه... گفت... آر پی جی زن بوده... توی علیات اون قدر آر پی جی زده که دیگه نمی شنوه...😞 باید براش بنویسی تا بفهمه...📋 گوش هاش رو داد تا چشم و گوشمون باز بشه...👌 چشم و گوش مون که باز نشد هیچ...😒 بماند...😔 #شهدای_گمنام🕊 به‌یاد شهدای گمنام صلواتی ختم بفرمایید♥️
3.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 آنگاه که شهدا و همرزمان خود را در تلاطم آتش و خون جا گذاشتیم، هیچ نگاهی نبود تا مرثیه خوان غم تنهایی آنان در دشت غربتی شود که عطر شهادت در آن بیداد می کرد. 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔸 قسمت (8) تازه درب سنتاب در معرض دید ما قرار گرفته بود. نفربری که از درب وارد محوطه شده بود را دیده بودیم. با گرفتن قبضه آر پی جی از مکی و گذاشتن موشکی بر سر آن، نفر بر را نشانه گرفتم و به طرف آن شلیک کردم. این اولین شلیک من با آر پی جی در جنگ بود که دو روز قبل آن را در پادگان دژ از دست استواری گرفته بودم  و در حد یک توضیح مختصر سرپایی کار با آن را آموزش دیده بودم. موشک من به قسمت بالای نفربر برخورد کرد و بعد کمونه کرده و به سمت بالا تغییر مسیر داد، بدون آنکه منفجر شود تا این که از دید ما پنهان شد. می خواستم موشک دوم را آماده کنم که دیدم ماشین  وانت سفید رنگی حامل تعدادی نیروی خودی از سمت مقابل ما یعنی از طرف درب فیلیه به سرعت به طرف ما آمد، غافل از این که عراقی ها راه را بر آنها بسته بودند. همین که وانت با نفراتش به محوطه روبروی ما رسید از سوی درب سنتاب ابتدا رگباری بسوی ماشین گرفته شد. آنچه که من شاهدش بودم این بود که دو نفر از عقب ماشین به سرعت خود را انداختند که یکی از آنها به طرف ما آمد و مورد اصابت تیر به قسمت زانوی قرار گرفت و نقش بر زمین شد. دیگری به طرف عکس محل استقرار ما فرار کرد (یعنی به سمت  فیلیه) که از سرگذشت او با خبر نشدیم. بلافاصله پس از پریدن آن دو نفر گلوله ای آتش زا از سوی نفربر به ماشین شلیک شد که من احتمال زیاد می دهم که به باک اصابت کرد و کل ماشین یکپاچه آتش گرفت و نفرات درون آن به خصوص شهید کریم پور که در وسط قسمت جلو ماشین مستقر بود در آتش دست و پا می زدند. در همین زمان درب ماشین باز شد و یک نفر مشتعل از ماشین به بیرون پرتاب شد که برادر پاسدار همایون سلطانی بود. با پای زخمی بر روی آسفالت خیابان نقش بر زمین شد. با هر مشقتی بود و زیر آتش رگبار دشمن توانستیم او را سینه خیز بر روی زمین بکشیم تا به جای امنی برسانیم. مصطفی اسکندری ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
میان این همه هیاهو تو آن آرامشی باش که یکباره "نازل" می شود....!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔸 قسمت (9) صحنه اصابت ماشین حامل برادران از جمله شهید رضا کریم پور هرچند در فاصله چند قدمی ما اتفاق افتاده بود و تمام صحنه را بوضوح از نزدیک شاهد بودیم ولی کاملاً در تیررس نیروها و ادوات دشمن بود و این امکان را از ما سلب می کرد که بتوانیم برای نجات آنان قدمی برداریم و این موضوع برای ما بسیار دردناک بود که از نزدیک ببینیم انسان هایی در آتش دست و پا می زنند ولی نتوانیم برای نجات آنان هیچ عکس العملی از خود نشان دهیم. تنها کاری که از دست ما بر آمد آن بود که به صورت سینه خیز و زیر آتش رگبار مکرر دشمن خود را به آن برادر زخمی ( همایون سلطانی ) برسانم و با  فرو کردن انگشتان دست در بندهای پوتین نظامی که به پا داشت وی را علی رغم هیکل دار و سنگین بودنش بر روی آسفالت داغ، چند متری به عقب بکشانم تا "مکی عبود زاده" و "کریم روئی زاده" به کمک آمده و پس از اینکه از تیررس دشمن خارج نمودیم با همدیگر او را بلند کرده و جهت مداوا به عقب منتقل نماییم. ادامه دارد @Defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا