eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
شروع هفته پر افتخار دفاع مقدس گرامی باد 🇮🇷
🍂 🔻 💢قسمت صد و چهل و هشتم: درس تفسیر قرآن مهندس خالدی مرحوم مهندس اسدالله خالدی از کارکنان وزارت دفاع بود که در کربلای چهار به اسارت دراومده بود. فردی میانسال با حدود ۵۰ سال سن و آشنایی خوبی به معارف اسلامی و تفسیر قرآن. بعد از آنکه قران به آسایشگاها تحویل داده شد و چن ماهی گذشت و عمدتا بچه ها مشغول حفظ قرآن بودن. به فکر افتادم که دایره فعالیتای قرآنی خودم رو گسترش بدم. با ترجمه آشنایی داشتم و قبل از اسارت یه دوره کامل تفسیر قرآن(تفسیر نمونه) را خونده بودم و علاقمند بودم اطلاعاتم رو در این زمینه توسعه بدم و اگر شد به دیگران هم منتقل کنم. رفتم پیش مهندس خالدی و ازش خواهش کردم یه بحث تفسیری رو برای من داشته باشه. ایشون هم قبول کرد و سوره حجرات رو که مباحث بسیار زیبایی در مورد ولایت پذیری و آداب آن ، همچنین مسائل اخلاقی داره با هم شروع کردیم. خیلی قشنگ آیات رو تفسیر می کرد و من بدون اینکه کاغذ و قلمی داشته باشم مطالبو تو ذهنم یادداشت می کردم. طی چند جلسه سوره حجرات رو کامل برام تفسیر کرد و بعدها منم همین مباحث رو برای جمعی از دوستان گفتم. مهندس خالدی از مشوقین من و بقیه حفاظ قرآن بود و حتی به بعضیا از جمله من وعده داد که اگه کل قرآن رو حفظ کنیم در ایران یه دوره تفسیر المیزان رو بعنوان جایزه بهمون بده و به این قول خودش هم عمل کرد. 🔻شیوه تفسیر قرآن در اسارت همه چیز در اردوگاه یازده تکریت ممنوع بود. از کاغذ و قلم گرفته تا هر گونه دست نوشته . هیچگونه کتابی به استثنای همون یه جلد قرآن در اردوگاه موجود نبود. بنابراین برای تفسیر قرآن تنها راه تفسیر آیه به آیه یا تفسیر قرآن با قرآن با استفاده از تطبیق آیات با یکدیگه ، (یعنی همان روش تفسیری علامه طباطبایی) بود. گر چه اطلاعاتم از تفسیر بسیار کم و ناقص بود ، اما به ناچار و بعنوان تنها راه ممکن این شیوه رو برای خودم انتخاب کردم و سوره های متعدد قرآن و عمدتا سوره های اخلاقی مانند حجرات و لقمان و غیره رو با این شیوه تفسیر کردم و در کلاسای متعددی که بعد از پذیرش قطعنامه داشتم برای علاقمندان تدریس می کردم. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
🔴 کتاب خاطرات مهندس اسدالله خالدی از کتب بسیار جذابی است که در سال 87 به چاپ رسید و چندین نوبت نیز تجدید چاپ گردید. مهندس خالدی در اواخر سال 84 به رحمت الهی رفتند. در خاطرات ایشون در موضوع قرآن اشاره‌ای دارند به ملاقات با آیت الله طالقانی جهت رهنمود در خصوص مبارزه با شاه که به ایشون توصیه می کنند تا جلسات حلقوی قرآن را با نوجوانان در مساجد شروع کنند و جریاناتی که در این مسیر برای ایشون رخ می دهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 سلام صبح اولین روز از هفته دفاع مقدس رو شروع می کنیم با یاد و خاطراتی از اون ایام. روزهایی که شروعش سیاه و سفید بود و خاکی خاکی..... ساده ی ساده...... بی غل و غش...... و روزهایی که هر کدومش به تنهایی چند روز طول می کشید تا به شب می رسید. اونم شبهایی که عین روز بود و فرق چندانی با روزهاش نداشت. ....صدای انفجارهای دور و نزدیک، خبرهای جور و واجور، آدم های بی رنگ و بی بو، دیوارهای پارچه ای و خیابان هایی که دیگر جای هر کس نبود.... همیشه ی خدا، شروع این هفته همراه بوده با انبوهی از خاطرات و تحلیل هایی که روی دل آدم هاش انباشته می شه و روزنه ای می خواد برای بیرون پریدن..... و تعریف اونها برای نسلی که از گذشته چیزی جز چند جریان برجسته نمیدونن. خب، ما هم سعی می کنیم چیزایی هر چند کوتاه بصورت روزانه از اون شرایط بگیم و بنویسیم. هر چی باشه اعتقادمون اینه که دفاع مقدس خودش به تنهایی یه فرهنگ متعالی تمام عیاره که می تونه باز هم در قالب های دیگه تکرار بشه و موفقیت به بار بیاره. همراه باشید با اون روزها و حوادث ریز و درشتش. بزرگترهای مجلس هم اگه چیزی برا گفتن دارن دریغ نکنند و دست بقلم بشن و از اون روزا بنویسن، به شرط مختصر و مفید بودن 👋
1_27406799.mp3
زمان: حجم: 192.4K
🍂 📣 مارش خاطره انگیز روزهای عملیات 🔸 محمود کریمی سلامم را پذیرا باش ای سرباز ایرانی تو از این سنگرت بر دشمنان چون شیرمی تازی @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 دانش آموز سوم راهنمایی بودم و اواخر تابستون رو تو اهواز می گذروندم. تموم دلخوشی و تنوع م شده بود دیدن تلویزیون و کارتون های سیاه و سفیدش. برنامه هاش عصرها شروع می شد و اختصاص داشت به شبکه کشوری. فقط یک ساعتی تو روز سهم استان ها می شد و پخش خبرهای مهم. با اینکه خیلی دل و دماغ اخبار رو نداشتم ولی یکی دو روز بود که خبرهای استان بد جور ما رو میخ خودش کرده بود. بیشتر خبرها شده بود نشون دادن تصاویری از دفن مردم عادی و شیون و زاری مردم آبادان و خرمشهر تو قبرستون شهر. اونم شهدایی که بصورت جمعی شهید شده بودند و تکرار هر روز این صحنه ها که اساسی دل آدم رو ریش می کرد. همه این خبرها نشون می داد که باز جریانی دیگه داره شروع میشه و این بار چه حادثه‌ای در راهه، الله اعلم! وقتی بیشتر دقیق شدیم فهمیدیم که این یکی جریان، مربوط میشه به درگیری های مرزی و تعرضات دولت عراق. هنوز هیچ خیری از جنگ و حمله نظامی نبود و کسی هم همچین تصوری نداشت. جالب قضیه اینجا بود که این قضایا فقط تو اخبار استان پررنگ بود و چیز خاصی تو شبکه سراسری نمی دیدیم و گویا قضیه رو جدی نگرفته بودن. چند روزی به همین احوالات گذشت و در یک شرایط بلاتکلیفی خود رو برای شروع سال تحصیلی 59 _60 آماده می کردیم. تا سی و یکم شهریور هنوز هیچ تق و توقی تو اهواز راه نیفتاده بود. ولی بعدازظهر روز آخر تابستون، صدای هواپیماهای جنگی و انفجارهایی که از سمت فرودگاه به گوش رسید رنگ و روی شهر رو عوض کرد. با همه این رویدادها، هنوز شهر در سردرگمی خاصی به سر می برد و استرس و ناامنی همه رو فرا گرفته بود. حتی از فردای خودمان که شروع مدارس بود و این تعرضات به تعطیلی مدارس ختم می شود یا خیر، بی خبر بودیم و نمی دانستم این حملات ادامه خواهد داشت یا به همین جا ختم می شود.... همراه باشید 👋
🔴 چند عکس از روزهای شروع جنگ در روستاهای جنوب👇
شروع جنگی که با شعار حمایت از اعراب خوزستان بر آنها و ملت ایران تحمیل شد
جنگی که در آن نه به بزرگ رحم شد و نه کودکان بی گناه