eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ 🍂 🔻 5⃣5⃣ خاطرات رضا پور عطا آن روز هوا کاملاً ابری بود. دلم مثل آسمان گرفته بود. از آن روزها ده سال می گذشت. یاد و خاطره بچه ها در ذهنم زنده شده بود. وقتی ماشین وارد جاده چذابه شد، حس عجیبی به من دست داد. نم نم باران شیشه جلو ماشین را خیس کرد. سکوت اسرار آمیزی در کابین ماشین برقرار بود. ضبط ماشین روشن بود. یاد باد آن روزگاران یاد باد... یاد آن شب های آفتابی افتادم. بغض گلویم را پر کرد. علی جوکار، حسن بیاتی، رضا ظاهری، ابراهیم بهمئی، محمد حق پرست و چند تای دیگر از بچه های تفحص، ساکت و خاموش توی استیشن فرماندهی نشسته و منطقه را از نظر می گذراندند. نسیم شرجی در دشت وزیدن گرفت. یادآوری خاطرات آن دو شب عملیات در منطقه ای که بعدها به قتلگاه معروف شد، برایم تلخ و ناگوار بود. بچه ها هرگز نتوانستند در این دو منطقه نفوذ کنند. مشاهده دوباره پیچ و خم های رملی منطقه که مثل ماری خزنده دشت را می شکافت و جلو می رفت، مرا به یاد تردد پرهیاهوی کامیون های پر از نیرو می انداخت. جغرافیای منطقه عوض شده بود. کاملاً مشهود بود که سال هاست کسی از این منطقه متروکه عبور نکرده است. دشت، وحشی و سرسبز شده بود. دیگر از صدای خمپاره و توپ و تیر و رگبار خبری نبود. ترنم پرندگان، دشت را پر کرده بود. استحکامات و موانع، فرسوده و زنگار گرفته یکی پس از دیگری نمایان شد. سیم های زنگار گرفته خاردار که مأوا و پناهگاهی برای تارهای آویزان عنکبوت های وحشی دشت شده بودند، یادآور گذشت زمان بود. همه چیز بکر و دست نخورده بود. اندک زمانی از تحویل این منطقه به نیروهای ارتش نگذشته بود. منطقه تقریباً بعد از عملیات ناموفق والفجر مقدماتی دست عراقی ها مانده بود. البته تعداد زیادی از بچه های ما توی منطقه حضور داشتند. جای جای دشت را می شناختم. روزها و شب های زیادی با دسته ۲۹ نفره شهدا در این منطقه آموزش داشتیم. بچه های تفحص خوب کسی را برای شناسایی منطقه با خودشان آورده بودند. آنها خوب می دانستند که من اینجا را مثل کف دستم می شناسم. همه نگاه ها به حرکات من دوخته شده بود. با دقت تپه های رملی منطقه را از نظر گذراندم صدای رگبار گلوله و ناله بچه ها در گوشم طنین انداز بود. گاه و بیگاه منوری در آسمان تاریک شب روشن می شد و بچه ها را سراسیمه زمین گیر می کرد. 🔅🔅🔅 تیربارچی وقتی ما را در تله ای که از قبل گسترده بودند گرفتار دید، سرمست و خوشحال گلوله هایش را به سمت ما رها کرد. گر و گر گلوله ها از چپ و راستم عبور می کرد و می خورد به زمین. همه بچه ها غافلگیر شده بودند. عراقی ها از قبل در جریان عملیات بودند. با بهره گیری از تدبیر سکوت، اجازه دادند وارد مهلکه شویم و بعد، از پشت دورمان زدند و قیچیمان کردند. همراه باشید @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢قسمت صد و شصت و سوم: جنگ تموم شد، ما موندیم بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط حضرت امام و در حالی که همه فک می کردیم جنگ تموم شده، ارتش بعثی عراق به فرمان صدام در اقدامی ناجوانمردانه و بخاطر اینکه دست پُر توی مذاکرات آینده داشته باشه حملات گسترده ای رو در جبهه های جنوب و میانی آغاز کرد و هر روز شیپور جنگ و مارش نظامی در تلویزیون عراق نواخته می شد و خبر از پیروزیایِ بزرگ و پی در پی می داد. برای ما که بیش از یه سال و نیم شقاوت و درنده خویی بعثیا رو با تموم وجودمون لمس کرده بودیم چیز عجیب و غریبی نبود که صدامی که سالها علَم صلح خواهی رو بلند کرده بود حالا که ایران خواهان صلح شده بود، اینجوری دوباره شعله جنگ رو توی تمامی جبهه ها روشن کنه. با شروع عملیاتای عراق که بنام «توکلنا علی الله» نامگذاری شده بود و تا چهار مرحله ادامه یافت ، موجی از نگرانی در چهره بچه ها دیده می شد. این عملیاتا تا یه ماه ادامه داشت و عراق موفق شده بود شهر فاو و جزایر مجنون رو بازپس بگیره و در محور زبیدات و خرمشهر هم پیشروی هایی به سمت ایران داشته باشه و مناطق وسیعی رو از جنوب مجددا تصرف کنه که با مقاومت و پایمردی رزمنده های اسلام متوقف شد. همزمان با عملیات ارتش عراق در جنوب، منافقین هم حملاتی رو در غرب آغاز کردن که آخرین و مهمترین اونا عملیات فروغ جاویدان در منطقه اسلام آباد با پوشش و حمایت هوایی نیروی هوایی عراق بود. روز چهارم مرداد سال ۱۳۶۷سیمای منافقین خبر از عملیات بسیار بزرگ و گسترده ای در مرز قصرشیرین و تصرف شهرای قصرشیرین، سرپل ذهاب، کرند و اسلام آباد و پیشروی بسمت کرمانشاه داد و اعلام کرد بزودی تهران رو فتح می کنه و رژیم آخوندی رو سرنگون می کنه. ولی بعد از یه روز کاملاً سکوت کردن و دیگه صحنه ای از عملیات نشون ندادن و خبری از عملیات منعکس نشد. چند روز سیمای منافقین در سکوت گذروند و برنامه های عادی خودشو نشون می داد. برای ما محرز شد که اینا شکست سختی خوردن و در یه حالت سردرگمی و بهت قرار دارن. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 💢قسمت صد و شصت و چهارم: شکست منافقین و وضعیت جدید اردوگاه یکی از بچه های قوچان بنام رمضانِ جوان از من پرسید رحمان بنظرت چی شده. چرا تلویزیون منافقین هیچ خبری از عملیات رو منعکس نمی کنه. گفتم رمضان اگه غلط نکنم اینا باید شکست سختی خورده باشن. گفت چطور؟ گفتم خودت دیدی عملیاتای قبلی رو تا چن هفته با آب و تاب و تمام جزيیات پخش می کردن و از این عملیات که می گفتن بزرگترین عملیاتشون در طول جنگ بوده هیچی نمیگن و خفقان گرفتن. بعد از یه هفته سکوت مطلق بالاخره زبون باز کردن و با اعلام کشته شدن هزار نفر از افرادشون مدعی شدن که ۵۵ هزار نفر از پاسدارا و بسیجیا رو کشته و زخمی کردن و نه اسیری رو نشون دادن و نه منطقه ای که فتح شده باشه. و فقط چن صحنه جزئی و تکراری از روز اول و پیشروی اولیه رو نشون می دادن. همه شواهد حاکی از شکست و اضمحلال اونا داشت. بعد از چن ماه که اسرای جدید وارد اردوگاه شدن و اخبار جنگ و ایران رو به ما دادن تازه فهمیدیم که حدس ما درست بوده و اینا بدون هیچ موفقیتی و با تلفات سنگین شکست خوردن و سازمان منافقین از هم متلاشی شده و خیلی از سرانشون کشته شدن. تو اون شرایط که منافقین دستشون به خون هزاران رزمنده در جبهه آلوده بود و هر روز شاهد رجزخونیاشون علیه انقلاب توی برنامه های تلوزیونی بودیم و می شنیدیم که بدتر از بعثیا با اسرا رفتار می کنن و ذلیلانه با دشمن بعثی، خبر مرگ و نفله شدن دسته جمعی هزاران منافق واقعاً تسکین دهنده و لذتبخش بود. تو اون روزها اونقد شاد و شنگول بودیم که انگار یادمون رفته بود دو ساله توی بدترین شرایط داریم زندگی می کنیم و معلوم نیست چقد دیگه باید اینجا بمونیم و زجر بکشیم. همینکه با چشمای خودمون لیست بلند بالای سران سازمان رو که به درک واصل شده بودن توی سیمای منافقین می دیدیم و خبری از خوشحالی و رجزخونی شون نبود انگار تموم دنیا رو بهمون دادن. جنگ نظامی بین ایران و عراق با شکست منافقین و ناکام ماندن ارتش عراق در رسیدنش به اهداف شوم بواسطه رشادت و پایمردی رزمندگان اسلام، تموم شد. ایران با انجام عملیاتای حساب شده مانند بیت المقدس هفت، مانع پیشروی عراق شد و اونا رو ناچار کرد تا از بسیاری از مناطقی که تصرف کرده عقب نشینی کنه. تنها دستاورد ارتش عراق تعداد بالای اسرایی بود که گرفته بودن و در این یه ماه تونستن حدود بیست هزار نفر رو اسیر کنن که به اندازه کل اسرای ایرانی در طی هشت سال جنگ بود. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
🍂 خواب آرام شما در تلاطم انفجارها چقدر شرافت دارد بر آسایش امروز ما در تلاطم مردمان بی تدبیر باز هم شام ما را سحر کنید ❣ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 "پا به پای باران" 🍂 این کتاب نوشته مرتضی سرهنگی و هدایت‌الله بهبودی دربردارنده دو گزارش از مناطق جنگی در جنوب است که از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است. این کتاب مشتمل بر ۲ گزارش از خرمشهر است که در زمره تاثیرگذارترین گزارش ‌هایی هستند که درباره 8 سال جنگ تحمیلی نگاشته ‌شده و نمای شهرهای استان خوزستان را بعد از پایان جنگ به تصویر می ‌کشند. بازه زمانی که این گزارش ها را در برمی گیرد مربوط به سال ‌های 1367 و 1368 بوده و موضوع آن مسائل پیرامون جنگ ایران و عراق ‏است. در گزارش اول با عنوان «پابه ‏پای باران» وضعیت شهرهای جنوب، روایتی از یک اسیر عراقی در مورد غارت شهر پس از اشغال توسط عراقی‏ها، شعری در رثای دکتر چمران، شرح استقامت و پایداری بسیجیان و شرحی از وضعیت شهر آبادان آمده است. در گزارش دوم با عنوان «ده متری زنبق» وضعیت شهر خرمشهر، گفت ‏وگو با زنی که 26 روز آغاز جنگ در جنگ ‏های تن ‏به ‏تن در خرمشهر حضور داشته، حکایت تصرف خرمشهر و حضور ستون پنجم و خلق عربی ‏ها در شهر، بازگشت به خرمشهر پس از آزادی و جمع ‏آوری استخوان‏ های شهدا و مواردی از این دست ذکر شده است. 🍂 این کتاب پس از انتشار با تقریظی از سوی مقام معظم رهبری نیز همراه شد که در بخشی از آن آمده است: «تاریخ ما بعدها نه فقط خرمشهر و جوان‌ ها و پدر و مادرهای مقاوم آن را، که این دل‌ ها و وجدان‌ های بیدار و حق‌ جو و حق‌ گو را نیز، ستایش خواهد کرد که نگذاشتند قصه جهادی به آن عظمت در لابه ‌لای یاوه‌گویی‌ ها و هرزه‌ درایی‌های زمانه گم شود. درود بر بهبودی‌ها و سرهنگی‌ها.» 🍂 ایشان همچنین در دیدار با جمعی از پیشکسوتان جهاد و شهادت و خاطره گویان دفتر ادبیات و هنر مقاومت با اشاره به اهمیت ادبیات و هنر دفاع مقدس بار دیگر از نویسندگان این اثر قدردانی کردند و فرمودند: «من خیلی تحت‌ تأثیر جذابیت و صداقت و خلوص این نوشته ‌ها و گفته ‌ها هستم؛ ... به ‌نظر من باید شماها را مدح کرد. اگر بنده شاعر بودم، یقیناً در مدح شماها، در مدح آقای سرهنگی، در مدح آقای بهبودی، در مدح آقای قدمی، در مدح همین خاطره ‌سازان و خاطره ‌انگیزان قصیده می ساختم؛ حقیقتاً جا دارد؛ چون کارِ بسیار بزرگ و بااهمیتی است.» (31/6/1384) @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 در بخشی از کتاب  پا به پای باران می‌خوانیم: من در سن 58 سالگی به همراه گروهی از معلولان به خرمشهر برگشتم. وقتی رسیدم، شنیدم که دو پسرم شهید شده‌اند... وقتی از خانه پورحیدری‌ها بیرون می‌زنیم، نم مه چشمان ما را گرفته است. هنوز هم به خودمان نیامده‌ایم! چطور می‌شد دنیای بزرگ آنان در این حیاط چهل متری جای گیرد و خبر آن از همین ده متری زنبق بیرون نرود. طنین شعر‌های شعرای گمنام، صحن مسجد جامع را پوشانده است. کلماتی که باید از بستر یک ذهن موزون برخیزد و قامت‌هایی را بسراید که به اشاره ولایت ایستاده بودند. کلماتی که آمده بودند تا شاخه گلی از غزل یا رباعی را به گلزار شهدای خرمشهر هدیه کنند. کلماتی که بعد از این باید با لباس پاسداری از حجله خانه پورحیدری‌ها و از کوچه‌هایی مثل ده متری زنبق، از خیابان‌هایی چون طالقانی، از شهری مثل خرمشهر و از یاد‌هایی مثل جهان‌آرا، موسوی و... دفاع کنند تا خواندنی بشوند و ماندنی، برای همیشه. خرمشهر که غزلی مثل اروند از کنارش جاری است، و خود قصیده‌ای است ناتمام، 🍂