eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 در بخشی از کتاب  پا به پای باران می‌خوانیم: من در سن 58 سالگی به همراه گروهی از معلولان به خرمشهر برگشتم. وقتی رسیدم، شنیدم که دو پسرم شهید شده‌اند... وقتی از خانه پورحیدری‌ها بیرون می‌زنیم، نم مه چشمان ما را گرفته است. هنوز هم به خودمان نیامده‌ایم! چطور می‌شد دنیای بزرگ آنان در این حیاط چهل متری جای گیرد و خبر آن از همین ده متری زنبق بیرون نرود. طنین شعر‌های شعرای گمنام، صحن مسجد جامع را پوشانده است. کلماتی که باید از بستر یک ذهن موزون برخیزد و قامت‌هایی را بسراید که به اشاره ولایت ایستاده بودند. کلماتی که آمده بودند تا شاخه گلی از غزل یا رباعی را به گلزار شهدای خرمشهر هدیه کنند. کلماتی که بعد از این باید با لباس پاسداری از حجله خانه پورحیدری‌ها و از کوچه‌هایی مثل ده متری زنبق، از خیابان‌هایی چون طالقانی، از شهری مثل خرمشهر و از یاد‌هایی مثل جهان‌آرا، موسوی و... دفاع کنند تا خواندنی بشوند و ماندنی، برای همیشه. خرمشهر که غزلی مثل اروند از کنارش جاری است، و خود قصیده‌ای است ناتمام، 🍂
🍂 🔻 محسن رفیق دوست وزیر سپاه در دوران جنگ اوایل انقلاب در کره شمالی به ملاقات کیم ایل سونگ رفتم و او گفت "ما یک کشور فقیر و عقب افتاده هستیم ولی حاضر هستیم هر چه داریم به شما بدهیم، چرا که ما اینجا چندین سال با آمریکا جنگیدیم و فقط یک ضربه به ساق پای آن زدیم که دردش گرفت و بعد هم خوب شد، اما شما با امام‌تان قلب آمریکا را هدف گرفته و زده‌اید و هر آزادیخواهی در دنیا باید از شما دفاع کند" و منطق حافظ اسد هم این بود. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ 🍂 🔻 6⃣5⃣ خاطرات رضا پور عطا از بچه های ما کسی تیراندازی نمی کرد، همه وحشت زده کپ کرده بودند. کسانی که بیرون از کانال مانده بودند، من و دو سه نفر دیگر از بچه ها بودیم. شلیک تیر و گلوله به قدری زیاد بود که جرئت بالا آوردن سرهایمان را نداشتیم. لحظات سخت و نفس گیری بود. سعی کردم خودم را از وحشت گلوله ها رها و بر اوضاع مسلط شوم اما تیربارچی دشمن، مثل نقل و نبات بر سرمان گلوله می ریخت. منتظر فرصتی بودم تا فاصله بین خودم تا خاکریز اول را شناسایی کنم اما تاریکی شب و شدت رگبارها این اجازه را نمی داد. نگران بچه ها بودم. صدایی از کسی در نمی آمد. همه وحشت زده در خود فرو رفته بودند. می دانستم که تنها راه نجات عبور از میدان مین است. شکل چیدمان منظم و غیر منظم میدان های مین را در ذهنم مجسم کردم. هیچ فرصتی برای تمرکز و فکر کردن نبود. شرایط موجود شرایطی نبود که بشود در آن فکر کرد. حدس زدم که همه مین ها باید به هم وصل باشد. دستم را دراز کردم و یکی از تله ها را زدم. ناگهان گمب و گمب و گمب، پشت سر هم مین ها منفجر شدند. نوری که از انفجار مین ها به وجود آمد، فرصت مشاهده منطقه را برایم فراهم کرد. الله اكبر... چه می دیدم. تا چشم کار می کرد مین کار گذاشته بودند. مطمئن شدم که این میدان یک میدان مین کلاسیک و منظم است. در شيوه کلاسیک، در یک میدان مین منظم به فاصله هر پنج یا شش متر یک ردیف مین می کارند. این را به خوبی مشاهده کردم. از همه تجربه ام استفاده کردم تا راهی برای عبور پیدا کنم. اما انبوه مین ها و سیم خاردار و سر و صدای گلوله های سرگردان در هوا، تعادلم را به هم می زد و تمرکز را برایم سخت می کرد. نگاهی به سنگر تیربارچی انداختم. از اینکه نمی توانستم آن را خاموش کنم دندان هایم را روی هم می فشردم و حرص می خوردم. می دانستم اگر دیر بجنبم و تیربارچی را خاموش نکنم، همه بچه ها قتل عام می شوند. از طرفی حجم استحکامات و موانع پیش رو ، امکان هرگونه حرکتی را از من گرفته بود. هر چه محاسبه و سبک سنگین کردم، جور در نمی آمد. قیامت واقعی برپا شد. تعادلم کامل از دست رفت. همه محاسبات آموزش نظامی و دوره هایی که دیده بودم دود شد و به هوا رفت. همراه باشید ⏪ @defae_moghadas 🍂
🍂 🔸 هراس غرب از رهبری امام خمینی (ره) 🍂 کنت دمارانش, رئیس سابق سازمان جاسوسی فرانسه: ایران یکی از قدرت های واقعی منطقه است که دارای ذخائر عظیم نفت در قلمرو وسیع و پرجمعیت خود می باشد. هزاران سال است که این امپراتوری بعنوان تنها قدرت مسلط کل منطقه شناخته شده است. اکنون در زمان آیت اله خمینی این قدرت چندین برابر شده است. 🍂 پیام کنت دمارانش به صدام در خصوص امام خمینی (ره) در مورد خمینی هوشیار باش, هیچ چیزی خطرناکتر از جنگلی نیست که آتش گرفته باشد. زیرا بادهای قوی به آن می وزد و آن آتش می تواند مرزهای فکری و کشورهای همسایه را نیز فراگیرد. "از کتاب جنگ جهانی چهارم" @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢قسمت صد و شصت و پنجم: امید به آزادی نهایتا عراق در تاریخ ۲۹ تیرماه ۱۳۶۷ آتش بس رو پذیرفت و بدنبالش مذاکرات مستقیم بین ایران و عراق آغاز شد. با شروع مذاکرات، دوباره امیدواری به بچه ها برگشت و وضعیت جدیدی در اردوگاه تکریت ۱۱ بوجود اومد. با برقراری آتش بس و شروع مذاکرات مستقیم بین ایران و عراق همه تصور می کردیم چن روز دیگه تبادل اسرا شروع میشه و ما برمی گردیم ایران. خیلیا خودشونو برای ایران و اینکه چجوری با خونواده هاشون مواجه بشن آماده می کردن. حرف و حدیثا همه در باره آزادی و وطن بود. اینکه هوایی برمی گردیم یا زمینی! روزی چن نفر تبادل میشن و الان وضع و اوضاع ایران چجوریه. هر کسی تو ذهنش نقشه ها می کشید. عده ای به فکر ازدواج بودن و عده ای ادامه تحصیل تو دانشگاه و حوزه و اونایی که بیکار بودن دنبال شغل مناسب برای خودشون می گشتن وخلاصه فکر و ذکر فقط آزادی بود و ایران. لبها همه خندون و چهره ها بشاش و منتظر. غلغله و شور عجیبی بین بچه ها بوجود اومده بود. یه عده هم می گفتن همینکه سوار هواپیما شدیم جاسوسا و خائنا رو از پنجره هواپیما پرت می کنیم پایین. راستش تا اون روز سوار هواپیما نشده بودیم و تصور دیگه ای از هواپیما داشتیم. چیزی شبیه هلی کوپترهای نظامی بود که تو جبهه ها سوار شده بودیم. آزادی رو تو چن قدمی خودمون می دیدیم و می گفتیم همینکه پامون به خاک ایران رسید همه به سجده بیفتیم و خاک وطن رو ببوسیم. امیدوار بودیم با ورودمون به ایران، اتفاق بدی برای خونواده مون نیفتاده باشه و همه سالم و سلامت تو جشن آزادیمون شرکت کنن. هر روز تلویزیون عراق با آب و تاب جلسات مذاکرات مستقیم بین هیئت های ایرانی و عراقی رو نشون می داد و اوایل جلسات در سطح معاونین وزرای خارجه بود و از طرف ایران محمد جواد لاریجانی تو مذاکرات بعنوان نماینده ایران شرکت می کرد. بعدا سطح مذاکرات رو به وزرای خارجه ارتقا دادن و آقای دکتر ولایتی با یه هیات و از طرف عراق هم طارق عزیز وزیر خارجه با یه هیات روبرو هم می نشستن و مذاکره می کردن. طارق عزیز هم مغرورانه همیشه یه سیگار برگ گوشه لبش بود و پوک می زد. ولایتی هم دائم لبخند می زد .مذاکرات طولانی شد و هر روز یه مشت حرف بی نتیجه رد و بدل می شد و هیچ نتیجه محسوسی مشاهده نمی شد. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا