🍂
🔻#اینجا_صدایی_نیست 3️⃣6️⃣
خاطرات رضا پور عطا
تیربارچی را لعنت می کردم. یک دفعه متوجه صدایی شدم که گفت: رضا.... رضا.....
موقعیت و شرایط خاص منطقه را فراموش کرده بودم. یادم رفت که عراقی ها از آن بالا صحنه را نگاه می کنند. سرم را برگرداندم و متوجه فرشید مشتطی شدم که هنوز زنده بود. فرشید از بچه های جنگ زده آبادان بود. من را صدا زد. سینه خیز به طرفش رفتم تا ببوسمش. دستش را به سمتم دراز کرد و با ناله ای از ته گلو گفت: نه رضا به من نزدیک نشو!
فرشید هم جزو ۲۹ نفر گروهان شهدا بود. با تعجب پرسیدم: جاییت زخمی شده؟ یا ترکش خوردی؟ گفت: نه... من تله ام...
دستمون که به عراقی ها نرسید... بذار این جور چندتاشون رو به درک واصل کنم. به پاهایش نگاه کردم. داغان و تیر خورده بود. آر.پی.جی خورده بود. همه شکمش باز بود. صورتش مثل آبکش سوراخ سوراخ بود. به او گفتم: بذار کمکت کنم. گفت: رضا تو رو خدا منو رها کن و خودت رو نجات بده... بچه ها به تو نیاز دارن. گفتم: خودتو تکون بده تا بکشمت توی کانال. در حالی که نفسش به سختی در می آمد، گفت: دو تا نارنجک زیر کمرم گذاشتم و ضامن هاشونو کشیدم... تکونم بدی منفجر می شم.
همین طور که حرف میزد، اشک از گوشه چشمانش سرازیر بود. با شنیدن حرفش همه بدنم گر گرفت. گفتم: چرا این کار رو کردی؟ گفت: زنده بودنم که نتونست به اسلام کمکی کنه. بذار لااقل جنازم کاری بکنه. یاد کربلا و گفته حضرت زینب افتادم که گفت: ما رأیت الا جمیلا.....
خدایا کجای تاریخ صحنه های به این قشنگی می توان دید؟ همه وجودم خون و آتش شد. به فرشید گفتم: خوش به حالت.. تو هم جزو همان نوزده نفری هستی که با پنج تن ملاقات می کنی... تو رو خدا شفاعت منم بكن. لبخندی زد و گفت دست بردار آقا رضا.. من و شفاعت.. خدا خیرت بده.
تعادل روحی ام به هم ریخت. سراسیمه و کلافه سرم را چرخاندم. فرشاد طهماسبی را دیدم که روی تیربارش افتاده و شهید شده بود. حسین بهادری هم کمی آن طرف تر افتاده بود. سینه خیز به سمت بچه ها خزیدم. یکی از بچه ها بی رمق روی زمین افتاده بود. تا من را دید، به چهره ام نگاه کرد. با تعجب پرسید: تو زنده ای..؟ بعد رو به آسمان کرد و گفت: خدا را شکر.. سپس در حالی که قطره اشکی از چشمش پایین غلتید، گفت: بچه ها گفتند شهید شدی؟ حرف بنده خدا تمام نشده بود که رگبار چندباره تیربارچی باریدن گرفت. تنه.. تته... تته... همین طور درو کرد و زد. گلوله های مرگبار تیربار، بدن بچه های بازمانده در میدان را سوراخ سوراخ کرد.
پشت یکی از شهدا خزیدم و خودم را از اصابت مستقیم گلوله ها در امان نگه داشتم. فکر کردم تنها کسی که زنده مانده خودم هستم. آنقدر در اطرافم گلوله ها زمین می خورد که از کانال و بچه های توی آن غافل شدم. با اصابت گلوله های سرکش به تن و بدن شهدا خونم به جوش آمد. از خود بیخود شدم. انگیزه ام را برای نجات و فرار از دست دادم. مثل دیوانه ها روزگار را لعنت کردم. خدا را محاکمه کردم که چرا قدرتی به من نمی دهد که بتوانم انتقام بچه ها را از این تیربارچی بگیرم نگاهی به بچه های غلتیده در خون توی میدان انداختم. همه از گروهان خودم بودند. . آنها را با چه شوق و ذوقی آموزش داده بودم. هرگز فکر نمی کردم سرنوشت آنها به اینجا ختم شود. در چهره تک تک شهدایی که روی زمین افتاده بودند شوق رسیدن به پیروزی دیده می شد.
صدای مجید ریاضی توجه ام را جلب کرد. به سمتش خزیدم. پایش از مچ له - شده بود. اصرار داشت آن را قطع کنم. دلم نیامد. گفتم مجید جان، کمی تحمل کن تا ببرمت عقب. از شدت درد باز هم التماس کرد تا پایش را از مچ قطع کنم.
سرم را به زمین کوبیدم و به تیربارچی لعنت فرستادم. کلافه و سراسیمه در جستجوی راهی برای هجوم به سمت تیربارچی بودم که ناگهان نگاهم به آر.پی.جی نورالله طواف، آر.پی.جی زن گروهان افتاد که قبل از شلیک هدف قرار گرفته بود و نقش بر زمین شده بود.
همراه باشید
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔵 نکته های تاریخی
عملیات ثامن الائمه عليه السلام
رزمندگان اسلام شبانه سلاح بر دوش، پیاده و سواره به منطقه شتافتند و با جانبازی و فداكاری بسیار، چنان مقاومتی از خود نشان دادند كه دلاوری ها و شجاعت های آنان در این منطقه به نام «حماسه ذوالفقاری» به عنوان برگ زرینی در تاریخ دوران دفاع مقدس به ثبت رسید.
در این نبرد 280 نفر از نیروهای بعثی به هلاكت رسیده و 130 نفر به اسارت در آمدند و رزمندگان ایران توانستند از نفوذ نیروهای دشمن به شهر آبادان جلوگیری به عمل آوردند.
@defae_moghadas
🍂
🌴 سلام علیکم و رحمت الله و برکاته
🍀بسم الله الرحمن الرحیم
🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🔘 صبح روز دوشنبه، بیست و دوم مهرماه به خیر
📿 ذکر روز دوشنبه: صد مرتبه
💐 یاقاضی الحاجات💐
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
بینِ یک مشت خس و خوار تنت را دیدم
زیر یک چکمه برادر بدنت را دیدم
آمدم، کاش نمی آمدم و مـیـمردم
وسط همـهمـه ها پر زدنت را دیدم
گفتم این معرکه ها در تهِ گودال ز چیست
ناگهان دست سنان پیروهنت را دیدم
ساربانی که به امّید زدن آمده بود
در کـَـفـَش آه، عقیق یَمـَنـَت را دیدم
بدنت روی زمین بود و تکان می خوردی
سُمِ اسب و بدنت....لِـه شدنت را دیدم
وای از آن لحظه که دشنام به من می دادند
تو نظر کردی و، من دلشکنت را دیدم
نوكرنوشت:
حـسـیـن جـانم
بی سبب نیست اگر ذڪر تو بر لب داریم
یا که ماتم زده هستیم و ز غم تب داریم
روضـه و نوحـه و گریه و همین رخت عزا
یادگاریست که از«سیدة زینبﷺ»داریم
صلي الله عليک يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
🍂
🔻#کتاب
«درمانگران رزمنده»
کتاب «درمانگران رزمنده» شامل خاطرات امدادگران دوران هشت سال دفاع مقدس که توسط تیم بهداری هیأت معارف جنگ در ۱۳۴ صفحه گردآوری شده است.
بدون شک، آنچه در میدانهای مبارزه، جلوههای درخشان خود را آشکار میسازد، شجاعتها و جانبازیهای رزمندگان است. ولی زبدهترین مجاهدان و فرماندهان نیز ممکن است زخم بردارند و به نجاتدهندگانی نیاز دارند که جان و سلامتشان را محفوظ داشته و با مهر و محبت، آرامش را به جسم و روانشان بازگردانند. نیروهای امدادگر ارتش جمهوری اسلامی ایران در تمام دوران جنگ از خط مقدم جبهه تا بیمارستانهای تخصصی، شب و روز آمادۀ خدمت بودند. و اکنون از هشت سال جنگ تحمیلی، خاطراتی بسیار ارزنده و زیبا دارند که کتاب حاضر، 45 مورد از این بیشمار را دربرگرفته است. از جملۀ این خاطرات میتوان الگوی اخلاص؛ روزهای تلخ و شیرین؛ شهادت غریبانه در شب عید؛ پرندگان نجات؛ از خودگذشتگی؛ عشق و توپ؛ و شیطان در شهر را نام برد.
#اربعین
@defae_moghadas
🍂
🍂
نمونه ای از کتاب
تقریباً ۴۰ شهید در آنجا بودند. با زحمت زیاد آنها را کنار میزدم و به آنها «آنتیدوت» تزریق میکردم. کمکم داشت حالم بد میشد. چون هیچگونه پوشش و حفاظتی نداشتم از طرفی تمام داروها را برای شهیدان داخل کامیون استفاده کرده بودم و دارویی برای خودم باقی نمانده بود تا از آن وضع وخیم خارج شوم. نمیدانم چطور شد که از داخل اتاق کامیون، پایین افتادم، ولی با کمک راننده توانستم به زحمت خودم را بالا بکشم و کنار دست راننده بنشینم.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔵 #نکات_تاریخی_جنگ
عملیات ثامن الائمه (ع) گر چه به عنوان یكی از چهار عملیات بزرگ و برجسته در چارچوب سلسله تلاش هایی كه برای آزاد سازی مناطق اشغالی انجام گرفت، به شمار می رود ولی این عملیات به منزله « نقطه عطف» و «حلقه واسط» برای انتقال استراتژی جنگ از وضعیت گذشته به وضعیت جدید بود. سردار محسن رضایی در این باره می گوید:
«عملیات ثامن الائمه(ع) نقطه عطف است و به عنوان مبداء آغاز استراتژی مرحله دوم جنگ است و یكی از نقاط اعتماد به نفس در استراتژی مرحله دوم، عملیات ثامن الائمه (ع) بود كه حلقه واسط و مبداء تحول بود.»
@defae_moghadas
🍂