eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 🔸 اولین ها 👈 اولين حضور مقام معظم رهبری در جنگ تحمیلی در روز سوم جنگ در شهریور سال 1359 صورت گرفت و بصورت متناوب در جبهه حضوری موثر داشتند.  👈 اولين موشك ايران برای مقابله به مثل در ساعت 2:40 بامداد 21 اسفند 1362 به سوی شهر كركوك در عراق و سپس از 23 اسفند تا 25 خرداد سال 1364، تعداد 12 موشك به شهر بغداد پرتاپ شد.  👈 اولين عمليات آبی خاكی دلاور مردان غيور اسلام با نام «خيبر» در سوم اسفند ماه 1362 در منطقه هور در جزاير مجنون انجام گرديد.  👈 اولين عمليات دريايی سپاه پاسداران در خليج فارس، با نام كربلای 3 در شهريور ماه 1365 انجام شد.  •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• @defae_moghadas 🍂
🍂 #قرآن و #معنویت جبران کننده کمبودهای امکانات پشتیبانی و تجهیزاتی در جبهه‌های نبرد بود و سلاحی بود برنده برای غلبه بر غیرممکن‌های طبیعی و مصنوعی مرسوم : براستی عبور از اروند خروشان، باتلاقهای هورالهویزه ، رمل های فکه ، استحکامات افسانه‌ای شلمچه، قلل سربه فلک کشیده شمال غرب با نیروهای کم تجربه و سلاح های ابتدایی چگونه امکان پذیر شد؟ و چگونه مجهزترین و آزموده ترین ارتش خاورمیانه در غیاب آمادگی ارتش ایران مغلوب بسیجی های کم سن و سال و فاقد تجربه و تجهیزات پیشرفته شد؟؟ @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢 قسمت صد و هشتاد و سوم: سلول انفرادی(۳) سه شبانه روز در چهار سلول جداگانه زندانی شدیم. سلول‌ها در تاریکی مطلق قرار داشتن. هیچ روزنۀ نوری وجود نداشت. نه می‌شد خوابید یا دراز کشید و نه سرِ پا ایستاد. در هنگام ایستاده، باید تا کمر خم می‌شدیم و برای خوابیدن باید پاها رو جمع می‌کردیم. روزی یه بار درِ سلولا باز می‌شد و بعد از اینکه چند نفری با کابل به جونمون می‌افتادن و مفصلاً کتک کاری می‌شدیم دوباره به سلول برمی‌گرداندن. شبانه روز اول بدون آب و غذا و استفاده از دستشویی گذشت. عرق از سر و رومون شرشر می ریخت. روز دوم صدای بلند در کوبیدن به گوشم رسید. نگو نادر داره محکم به در می کوبه. یکی از نگهبانا خودشو به در انفرادی ها رسوند و داد زد چه مرگتونه؟ نادر با عصبانیت گفت نیاز به دستشویی داریم و یه شبانه روزه آب و غذا نخوردیم. داریم می‌میریم. نگهبان رفت و برگشت و از افسر اردوگاه اجازه گرفته بود. در حد پنج دقیقه اجازه استفاده از توالت بهمون دادن و بعد از یه کتک مفصل دوباره انداختنمون داخل. نصف لیوان آب گرم، یه دونه صمون، تمامی سهمیۀ غذایی بود که بعد از ۲۴ ساعت به ما داده شد. روز سوم یکی از نگهبانا، قاچاقی به اندازه کف یه دست برنج به ما داد. برای قضای حاجتِ ضروری یه قوطی یه کیلویی گوشه سلول بود که می‌بایست با لمس کردن کف سلول اونو پیدا می‌کردیم. هوای داخل سلول مثل حمام عمومی بشدت گرم و شرجی بود و همون روز اول آدم بشدت دچار ضعف و بی حالی می‌شد. رحیم تونسته بود با یه قاشق روحی که پیدا کرده بود، قفل کشویی رو به زحمت باز کنه و درِ سلول نادر رو هم باز کرده بود و تا صبح توی راهروی باریک سلول ها کنار هم نشسته بودن و صحبت می کردن. کمی بعد درِ سلول منو و سید قاسم رو هم باز کردن. سرکی به راهرو زدم. سرمای زمستون کشنده بود و دوباره از شدت سرما به داخل سلول پناه بردم و تا صبح بصورت مچاله شده خوابیدم. البته شب و روزش خیلی فرق نداشت و همه ساعات داخل سلول مثل شب تاریک بود و تشخیص شب از روز خیلی مشکل بود. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢 قسمت صد و هشتاد و چهارم: سلول انفرادی (۴) کسی که از سلول برمی‌گشت حتی اگه سه روز زندانی بود، بشدت ضعیف و نحیف می‌شد. بعد از رهایی از سلول بچه ها از وضعیت داخل سلول و شکنجه‌های مربوطه سوال می‌کردن و همین سبب می‌شد که بعثیا تصور کنن حالتی از رعب و وحشت بین اسرا ایجاد می‌شه و دست از فعالیت برمی‌دارن. در حالی که واقعا تاثیر چندانی در بازداشتن بچه‌ها از ادامه فعالیت نداشت. به هر حال بعد از سه روز تحمل انفرادی که به لطف هواداران منافقین به ما تحمیل شد، برگشتیم به آسایشگاه و روز از نو و روزی از نو. بچه های آسایشگاه همه اومدن استقبالمون و همه انگار که چند ساله که ازشون دور هستیم بغلمون کردن و خوشحالی می کردن. حس خیلی خوبی بود. آزادی از سلول و برگشتن پیش بچه ها بنوعی حس آزادی به مشام می خورد . گویی از اسارت آزاد شده بودیم و داشتیم توی ایران قدم می زدیم. بعد از یکی دو روز استراحت و حموم و شستن لباسامون که بخاطر فضای داخل سلول بدبو و کثیف شده بودن، دوباره برنامه‌های خودمون رو ادامه دادیم. گر چه در همین سه روز که ما سلول بودیم بقیه بچه ها به خاطر اعلام همسبتگی با ما و ایستادگی در مقابل نقشه‌های شوم اون اقلیت، با قدرت کارا رو ادامه داده بودن. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 "انسان، رزمنده، نویسنده" انسان رزمنده نویسنده، همان «گلعلی بابایی» است. البته به روایت گل‌علی بابایی! روایتی که با توجه به توضیحاتی که در ادامه خواهد آمد، بر خلاف خیلی از روایت‌های فرمایشی و مصاحبه‌های پاسداشتی و تعارفی، روایتی است قابل استناد و علمی از نظر تاریخی. «حسین قرایی» (نویسنده کتاب) در این کتاب نیز سراغ یکی از چهره‌های تاثیرگذار در ادبیات و فرهنگ انقلاب رفته است؛ کسی که صاحب چندین کتاب درباره جنگ و رزمندگان و خاطرات‌شان است. مطابق معمول دیگر آثار قرایی در این حوزه، بخش اول این کتاب نیز گفت‌وگو است. در این گفت‌وگو‌ها ما خاطراتی می‌‌بینیم درباره نویسندگان و چهره‌های جنگ و انقلاب و همین‌طور شهدا. نظیر شهید مدافع حرم سردار سرلشکر حسین همدانی. گلعلی بابایی به خاطر پیشه حرفه‌ای خود که تاریخ‌نویسی است در بخش گفت‌وگو می‌درخشد و خاطراتی که تعریف می‌کند سطر به سطر واجد ارزش تاریخی است؛ حتی سیر خاطرات نیز با روال علم تاریخ‌نگاری آداپته است. او حوادث را مطابق اصول علم تاریخ کنار هم قرار می‌دهد. اگر کتاب را دقیق بخوانید متوجه این مساله خواهید شد که مصاحبه‌شونده طوری به سوالات جواب می‌دهد که مرتب سوالاتی جدید و ارزشمندتر را به ذهن مصاحبه‌کننده تداعی می‌کند. @defae_moghadas 🍂
🍂 در بخشی از کتاب می خوانیم: سوال از قرایی: نیمه اول دهه ۵۰ محلات جنوب تهران، مدام عرصه درگیری مسلحانه بین ماموران رژیم با مخالفان مسلح آن بوده. محله شما هم چنین وضعیتی داشت؟ گلعلی: «مردم مات و مبهوت و کنجکاو بودند؛ باورشان نمی‌شد ۱۰ نفر خرابکار - لقبی که ساواک و رژیم به چریک‌ها داد - در یک خانه پنهان شده باشند، اما احساس همدردی هم با چریک‌ها نداشتند. چریک جماعت، مارکسیست بودند و منکر باور‌ها و اعتقادات عمیق مذهبی مردم. مردم جنوب شهر تهران هم از فردای کودتای ۲۸ مرداد با کمونیست‌ها خوب نبودند... البته آن روز‌ها من سرم به سیاست بند نبود...». 🍂
‍ 🍂 🔻 پس از فتح فاو توسط رزمندگان اسلام، پرچم مبارك يا ثامن الائمه (كه مدتها بود بر فراز گنبد امام رضا عليه السلام در مشهد مقدس، در اهتزاز بود) به دست فرمانده لشكر 25 كربلا بر بالای مناره مسجد فاو نصب شد.  چند روز پس از پيروزی ايران در عمليات والفجر 8 هواپیماهای عراق، اعلاميه های فراوانی بر سر رزمندگان فرو می ريزند كه در آن نوشته شده بود:  «اينجا زمين غضبی است.  نماز خواندن در اينجا حرام است... و نماز شما باطل است.» @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا