🍂
🔻 #کتاب
"یادداشت های فرمانده"
یادداشتهای سردار سرلشکر پاسدار شهید دکتر مجید بقایی، فرمانده قرارگاه کربلا
انتشارات : جنات فکه
موسسه و انتشارات جنات فکه ، کتابی را با عنوان «یادداشتهای فرمانده» منتشر کرد که به یادداشتهای سردار سرلشکر پاسدار شهید دکتر مجید بقایی، فرمانده قرارگاه کربلا میپردازد.
کتاب حاضر، با موضوع جنگ ایران و عراق دربردارنده مجموعهای از یادداشتهای روزانه سردار سرلشکر پاسدار شهید دکتر «مجید بقایی» (1337ـ1361) فرمانده قرارگاه کربلا است. در این یادداشت ها شهید به شرح وقایع مربوط به دوران جنگ، و صحبتهای بزرگان و شهیدانی همچون سرلشکر حسن باقری، سپهبد علی صیّاد شیرازی، سردار حاج حسین خرازی و دیگر فرماندهان جنگ و شرح تهذیب نفس و جهاد با نفس و جهاد با دشمن پرداخته است. کتاب، با هدف آشنا کردن مخاطب با سجایای اخلاقی شهیدان و شرح دلاوریها و ایثارگریهای آنان و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت تهیه شده است.
این کتاب به مناسبت نخستین کنگره بزرگداشت شهید مجید بقایی در قطع رقعی و 200 صفحه، با شمارگان سههزار و بهبهای 90 هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #نکات_تاریخی_جنگ (۲)
مجله امتداد آبان و آذر ۱۳۸۸
🔅 صدام از مردان آهنین می گفت:
حالات روحی صدام در زمان جنگ تحمیلی از زبان شاه حسین اردنی
----------------------------------
حسین اردنی در بیان حالات صدام در جریان عملیات کربلای پنج می نویسد:
«هجوم ایرانی ها برای گرفتن بصره، صدام را به شدت پریشان کرده بود؛ به گونه ای که او برای نخستین بار پس از آغاز جنگ تحمیلی از عراق بیرون رفت و چند ساعتی را در نشست اضطراری سران عرب که برای این عملیات تشکیل شده بود، در «فاس» مراکش گذراند. در این باره باید گفت، اضطراب وی به اندازه ای بود که من و حُسنی مبارک، به دیدارش در بغداد رفتیم؛ او شکست سنگینی در کنار شهر بصره خورده بود.
صدام به ما گفت که خود برای کنترل عملیات به بصره رفته است. ایرانی ها به اندازه ای سریع عمل کرده بودند که همه خطوط پدافندی شکسته شده بود. او در آنجا مجبور به این اعتراف شده بود که اکنون نه تنها گلوی حکومتش، بلکه گلوی حکومت بسیاری از کشورهای عربی به دست ایرانیان به شدت فشرده شده است.»
الجنابی به نقل از شاه حسین می گوید: در آنجا حُسنی مبارک از وعده ارسال سلاح و نیرو و کمک های نظامی ارتش مصر در عمل به صدام خبر داد و من نیز سه گردان پشتیبانی را به همراه مهمات کافی در اختیار ارتش عراق گذاشتم. و این ها همه در حالی بود که خود شاه حسین نیز به آن اعتراف و آن را به صدام گوشزد می کند که نگران پیروز ی های ایرانیان است.
به این ترتیب، صدام از همراهی شاه حسین بسیار سپاسگزاری و از این که اردن با همه امکانات در کنار او و حکومتش است، قدردانی می کند و می گوید که پس از جنگ جبران خواهد کرد.
نکته دیگر آن که صدام، خصوصی به او گفته بود ایرانیان مرگ را همچون آهن های ذوب شده در دستان خود نرم می کنند و با چشم پوشی از جان خود، آگاهانه به استقبال مرگ رفته و مواضع ما را مورد تهاجم قرار می دهند.
به این ترتیب، پایان جنگ برای صدام به قول شاه حسین، یک تولد دوباره بوده که وی را با آرامش بر حکومت خونریزش مستولی کرده است.
دکتر الجنابی می افزاید: اسناد بسیار بی شماری از خیانت های شاه حسین به ملت عراق و همکاری وی با صدام و جنایت علیه ایران اسلامی موجود است که بسیاری از آن ها در کتابخانه ملی و سلطنتی اردن و در آرشیو سلطنتی این کشور موجود است. وی خیانت را تا به آنجا رسانده بود که زمینه انتقال منافقین از خاک اردن را فراهم کرده بود.
گفتنی است، صدام برای نخستین بار پس از حمله به کویت، تلفنی به شاه حسین گفته بود که به این دلیل از پوشیدن لباس نظامی پس از فتح کویت خودداری کرده که در جنگ با این کشور، مردی را در برابر خود نمی بیند و آنچه باعث شد، او لباس نظامی در جنگ برابر ایران بپوشد، این بود که وی با مردانی بسیار آهنین و جنگی رودرو بود.
نقل از تابناک
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #اینجا_صدایی_نیست 7⃣7⃣
خاطرات رضا پورعطا
حاجی گفت: به نیروها بگو دستشون رو بذارن روی شونه همدیگه.
نگاهی به آسمان تاریک و خاموش انداختم و دستور حاجی را انجام دادم. نیروها کاملا گوش به فرمان بودند. دستشان را روی شانه هم قرار دادند و با فرمان من حرکت کردند. به سختی جلوم را می دیدم. از آن شبهایی بود که می دانستم نزدیکای صبح ماه در می آید.
🔅🔅🔅
مسافتی را در معبر عملیاتی طی نکرده بودم که پشت سرم را نگاه کردم. بچه های تفحص عاشقانه مشغول کندوکاو و جستجوی استخوان ها بودند. علی، قمقمه آبی را نزدیک بینی اش گرفته بود و بو می کشید. با تعجب حرکات او را زیر نظر گرفتم. با شک و تردید، چند جرعه از آب قمقمه را خورد و گفت: عجب آب زلاليه! نگاهی از روی تعجب به قمقمه انداخت و گفت: کی باورش میشه.. بعد از ده سال این آب سالم باشه! با شنیدن این جمله یاد تشنگی سیدمهدی، سید نورالله و امین الله افتادم. با تعجب به لب های خیس علی خیره شدم. باورم نمی شد. علی قمقمه را به سمت من کشید و گفت: بیا رضا بخور ببین چه خوش طعمه.
قمقمه را با تعجب از دست او گرفتم و تکان دادم. لق لق آب توی قمقمه مرا به صرافت انداخت. آخر چطور ممکن بود؟ کمی در فکر فرو رفتم. سپس جرعه ای از آب قمقمه نوشیدم. کمی هم به صورتم زدم. خنکای آب قمقمه آرامش عجیبی در من ایجاد کرد. آنچه می دیدم باورکردنی نبود. بهت زده به بقیه قمقمه هایی که لابه لای استخوانها روی زمین افتاده بود چشم انداختم و آهسته گفتم: یعنی چه اتفاقی افتاده؟
علی پرسید: چی شده رضا؟.... چرا با خودت حرف میزنی؟ بدون توجه به حرف على مسیری را که ده سال پیش برای پیدا کردن جرعه ای آب طی کرده بودم از نظر گذراندم. درست همان جوری بود که آن روز تا توی کانال دوم رفته بودم. على متوجه حیرت و بهت من شد. باز هم پرسید: اتفاقی افتاده؟ نگاهی به چهره على انداختم و گفتم: امکان نداره....... من همه این قمقمه ها را قبلا تکان دادم.... همه خالی بودند. حاضرم قسم بخورم...
على از جا بلند شد و گفت: رضا یه روایتی داریم که میگه هیچکدوم از اصحاب امام حسین در کربلا تشنه شهید نشدن.
نگاهم را به چشمان او دوختم. منتظر بقیه حرفش شدم. علی نیم نگاهش رو به شهدا انداخت و گفت: در آخرین لحظات کربلا هم، فاطمه زهرا سلام الله علیه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اومدن و همه تشنه ها رو سیراب کردن. سپس با نگاه پرسش آمیزی پرسید: تو مطمئنی اشتباه نمی کنی؟ تا الان هر شهیدی که پیدا کردیم قمقه اش پر از آب بوده؟
👈ادامه دارد
همراه باشید
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت صد و هشتاد و هشتم:
حورالعین یا قاطر؟!
با سید جلال ابراهیمی از بچه های مشهد خیلی صمیمی بودم و بعضی وقتا با هم سورههایی رو که حفظ کرده بودیم، مرور می کردیم. من یه آیه میخوندم سید آیۀ بعد. البته راستشو بخاید سید تنبلی میکرد و تو جلسۀ مرور همیشه گیر داشت و خوب تمرین نمیکرد، ولی من همیشه با آمادگی میومدم سرِ جلسۀ مرور. منم هی سرزنشش میکردم که سید چرا تنبلی می کنی و حسابی تمرین نمی کنی؟! این جوری که فایده نداره و هر بار وعدۀ جلسه بعد رو میداد که بیشتر تمرین میکنه. یه روز داشتیم سوره الرحمن رو با هم مرور میکردیم و من یه آیه ،و سید یه آیه. تا رسیدم به این آیه :« متکئین فیها یدعون فیها بفاکهه کثیره و شراب» ،سید هم بلافاصله گفت « و فیهن قاطرات الطرف»
بحث آیات نعمتای بهشتیهاست و آیهای که من خوندم یعنی بهشتیا در اونجا تکیه زدن و هر گونه میوه و نوشیدنی که بخوان در اختیارشونه. و ترجمه آیه ی سید هم این میشه که زنان جوان و زیبایی که جز به شوهرشون به کسی دیگه فکر نمیکنن در اختیارشونه. سید هول شد و بجای قاصر که بمعنای زن زیبا و جوونه گفت قاطر. من اینقد خندیدم که اشکام درومد و گفتم دستت درد نکنه سید! حالا دیگه بجای حورالعین به من قاطر حواله میدی؟ این شده بود نُقل و نبات جلسات مرور ما و یه اشتباه ناخواسته حال و هوای ما رو عوض کرد و تا مدتها شده بود جوک و لطیفه بین ما.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
@defae_moghadas
🍂