eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.6هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
حضور و غیاب شامگاهی
پست‌دهیِ غناسه‌چی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢 قسمت صد و نود و سوم: مگس وزن اردوگاه اونقد جان انسان برای بعثیا بی ارزش بود که بخاطر عدم درمان بیماریهای ساده‌ای مانند اسهال و سوء تغذیه و تبدیل آن به اسهال خونی، افراد زیادی از بچه‌های مظلومی که خونواده هاشون چشم انتظارشون بودن، به شهادت رسیدن. طوری شده بود وقتی کسی مبتلا به اسهال خونی می‌شد، دیگه هم خودش و هم بقیه ازش قطع امید می‌کردن و معمولا به زندگی بر نمی‌گشت. تنها در یه مورد یادم هست یکی از بچه‌های مشهد بنام محسن مشهدی که مدت مدیدی دچار اسهال‌خونی شده بود و تنها اسکلت و پوستش باقی مونده بود، بطوری‌که اواخر ایستادن رو پاها براش مشکل بود و بچه ها کمک‌ش می‌کردن، بعد از خواهش و التماس مکرر ما موافقت کردن که ببرنش بیمارستان. محسن قبل از اینکه با اعزامش موافقت بشه، مدتی عصبی شده بود و احساس می کرد باری شده رو دوش بقیه؛ بچه‌ها هم هواشو داشتن و دلداریش می‌دادن. یه روز اومد پیش من و گفت: رحمان من دارم می‌میرم. تو این مدت خیلی بچه‌ها رو اذیت کردم و تحملم کردن می‌خوام از همه حلالیت بطلبم. خیلی دلم شکست. بسختی خودمو کنترل کردم که اشکام جاری نشه و بیشتر از این روحیه‌اش خراب نشه. گفتم: محسن جان من ته دلم روشنه که شفا پیدا می کنی و به امید خدا همدیگه رو تو ایران ملاقات می‌کنیم. گفت: رحمان می دونم داری دلداریم میدی! ولی خودم می‌دونم کارم تمومه. اون روز خیلی باهاش صحبت کردم و آیه و حدیث براش خوندم و از امید و توکل براش گفتم. مقداری آروم شد. با بچه‌ها قرار گذاشتیم همه براش دعا کنیم و هم به عراقیا فشار بیاریم، بلکه ببرنش بیمارستان و خوب بشه. بیماری سختی نبود و علاجش راحت بود، ولی نانجیبا توجه نمی‌کردن تا این که فرد جان می‌داد. به هر حال با دعای خیر بچه‌ها و پی‌گیری مستمر اعزامش کردن بیمارستان؛ در حالی که شاید ۲۰ کیلو بیشتر وزن نداشت. ولی خوشبختانه بعد از یکی دوماه بستری در بیمارستان وقتی برگشت؛ کاملاً خوب شده بود و وزنش برگشته بود سر جاش. تا چند روز سر به سرش میذاشتیم و می‌گفتیم حسین جان! وقتی رفتی مگس وزن بودی و حالا شدی فیل وزن و از همه ما چاق و چله‌تر هستی! این یکی از شیرین‌ترین خاطرات من در اسارت بود که می‌دیدم کسی که همه ازش قطع امید کرده بودیم به زندگی و در نهایت به آغوش خونواده و وطن برگشت. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
🍂 جبهه ی کردستان سنگرها و مسیرهای ارتباطی
🍂 آبـی و خـاکی ...
🍂 اول #نماز ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 #کتاب "در کمین گل سرخ" پديد آورنده : محسن مومنی انتشارات : سوره مهر  كتاب حاضر سرگذشت‌نامه شهید سپهبد علی صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش می‌باشد كه در 5 بخش ارائه شده است: 🔅 بخش اول: از دوران كودكی تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران (تولد، كودكی، تحصیل، ورودش به ارتش و حوادث و رویدادهای دانشكده افسری تا دوره چتربازی و رنجری، ازدواج، حوادث دوران پیروزی انقلاب)، بخش 🔅 دوم: پس از پیروزی انقلاب تا انتصاب وی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش (مطالبی از حوادث كردستان و غائله پاوه و سردشت به همراه شهید چمران و دیگر شهدا و فرماندهان ارتش و سپاه چون: شهید بروجردی، متوسلیان، شیرودی و خاطراتی از بنی‌صدر، فرماندهی سنندج، دوران مجروحیت و ترفیع درجات نظامی، و ...) 🔅 بخش سوم: دوران فرماندهی نیروی زمینی تا عملیات مرصاد و پایان جنگ (خاطرات و نوشته‌هایی از دوران فرماندهی ایشان در مناطق جنگی غرب و جنوب و عملیاتهای متعدد، بستان، تنگه چزابه و شهید مردانی‌پور، شهید باقری، محسن وزوایی و .....)، 🔅 بخش چهارم: دو سال پایانی جنگ. 🔅 بخش پنجم: سرانجام (شامل روزهای آخر قبل از شهادت و نحوه شهادتش به همراه متن پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت شهادت ایشان و متن یادداشت ایشان پس از رحلت امام (ره). تصاویری نیز درباره متن كتاب به همراه زیرنویس آمده است. @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 بخشی از کتاب «علی آن شب همراه خواهر بزرگش که از دره‌گز آمده بود، به حرم رفت. این‌که در آن شب در آن‌جا چه گذشت و علی چه گفت و چه شنید، تنها خدا می‌داند و بس. اما همان شب در تهران، خیابان دیباجی، همسایگان او چند مورد رفت و‌ آمد مشکوک دیده بودند. پیکانی در آن نیمه شب چند بار طول خیابان را پیموده بود. رفتگر شهرداری را دیده بودند که ناشیانه خیابان را جارو می‌کرده و حرکات و نگاه‌هایش غیر عادی بوده و.... اما در مشهد، علی هنگامی از حرم برگشت که آفتاب صبح جمعه تابیده بود. او سر راهش نان سنگک و پنیر و خامه‌ گرفته بود. مانند همیشه خود بساط صبحانه را پهن کرده و بعد پدر و مادرش را دعوت به صبحانه کرده بود. بعد گویی که عجله داشته باشد، به سراغ بستگانش رفته بود و تا ظهر به خانه اغلب آن‌ها سرکشیده بود. حتی آن‌ها می‌گویند انگار از سرنوشت خود خبر داشته که آن‌ها را نسبت به انجام فرایض دینی و وظایف فردی و اجتماعی‌اشان سفارش می‌کرده ا سرانجام حدود ظهر به سوی تهران پرواز کرد.» 🍂
🍂 🔻 #نکات_تاریخی_جنگ               "پیشنهاد فرماندهی جنگ" آقای خامنه ای برای انسجام بیشتر در جبهه ها به امام نامه نوشت که: ".... پیشنهاد مشخص اینجانب که قبلا نیز کتبا و شفاها معروض گردید، این است که: ۱. کلیه امور مربوط به نیروهای مسلح،  ارتش، سپاه، ژاندارمری اعم از عملیات، پشتیبانی، امور سازمانی و اداری و غیره به شخص واحدی مفوض و محول گردد. ۲. شخص مزبور از سوی حضرتعالی موظف گردد که امور را از نزدیک و با قاطعیت تمشیت کند.۳. دادگاه نیروهای مسلح موظف گردد که در تعقیب قضایی متهمین و اجرای محکومیت ها به طور کامل از نظر و دستور وی تبعیت کند. با توجه به همه ی جوانب، به نظر اینجانب، تنها فرد مناسب برای تصدی این مسئولیت مهم، جناب آقای هاشمی رفسنجانی است.» امام خمینی در پاسخ نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. جناب آقای حجت الاسلام آقای حاج شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی دامت افاضاته ، با توجه به درگیری رویاروی آمریکای جهانخوار علیه اسلام و ایران و هماهنگی غرب و شرق و ارتجاع منطقه در مبارزه با انقلاب اسلامی و جلوگیری از پیروزی اسلام، به پیشنهاد رئیس جمهور محترم، جناب حجت الاسلام آقای خامنه ای دامت افاضاته، جنابعالی را با تمام اختیارات به جانشینی فرماندهی کل قوا منصوب می نمایم و جنابعالی موظف به اجرای دستورات ذیل می باشید....." @defae_moghadas 🍂