eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 💢 قسمت دویست و دوم: اعترافات علی ابلیس(۲) راستش اول باورمون نشد و فکر کردیم که بازم ازون نقشه‌های شیطانیشه، اما وقتی ادامه داد و گفت: امروز من در مقابل شما اعتراف می‌کنم که شما پیروز شدید! شما در این مدت، اسیر ما نبودید، بلکه ما اسیر شما بودیم! تازه متوجه شدیم فریب و کلکی در کار نیست و دچار تحول درونی شده. علی ابلیس دیگه اون علی ابلیس سابق نبود و با اخلاص و از ته دلش با ما سخن می گفت. در پایان گفت: قدر خودتون رو بدانید و من امروز آرزو می کنم ای کاش جای یکی از شما بودم. بعدشم دلداری داد و گفت: شما آزاد خواهید شد و به وطنتان برمی‌گردید. در حالی که چیزی نمونده بود چشماش پر از اشک بشه و ما رو هم به گریه بندازه! بلند شد و از بچه ها خداحافظی کرد و تا روزی که ما در اردوگاه یازده تکریت بودیم دیگه کسی کابل دست علی ابلیس ندید و با احترام با بچه‌ها رفتار می کرد. این تغییر روحیه و روش و متحول شدن یه عنصر جنایتکار بعثی و اعترافات تکان دهنده در حضور کسانی که تا دیروز بی رحمانه بجونشان میفتاد و تحقیرشون می‌کرد، جای تأمل فراوانی داره که نشون دهنده بالندگی مکتب ناب تشیع علوی، شکوه آزاده‌پروری حماسۀ حسینی و مقاوم سازی مقاومت زینبی است، که تنها ذرّه و شمه‌ای در وجود ارادتمندان آن بزرگواران در دوران اسارت متجلی شده بود و این گونه یه دشمن حاقد و سنگدل رو خاضع کرده بود. گر چه بسیاری از سربازان، درجه داران و افسران بعثی مانند سید علی یا همون علی ابلیس دیروز این شجاعت و از جان گذشتگی رو نداشتن که بیان و به حقانیت راه امام(رضوان الله تعالی علیه) و سربازانِ وفادارش اعتراف کنن و ایمان بیاورند؛ امّا اعتراف به شکست خودشون و پیروزی روش و منش آزادگان در بند، بی تردید، نشانۀ پیروزی در تقابل فضیلت و رذالت بود. پای‌مردی و استقامت همراه با معنویت و متانت سفیران امام(رحمه الله علیه) و نظام اسلامی بسیاری از اونا رو متحول کرده بود و ما این نشونه را در خیلی از نگهبانای اردوگاه بوضوح مشاهده می‌کردیم. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 #نکات_تاریخی_جنگ "اطلاعات آماری جنگ تحمیلی" ⭕ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ ۱۹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺰﺭﮒ ۱۹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻣﺘﻮﺳﻂ ۱۲۵ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﮐﻮﭼﮏ، ﺗﻮﺳﻂ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ. ⭕️ ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ۲۸۸۷ ﺭﻭﺯ ‏( ۹۶ ﻣﺎﻩ‏) ﻭ ۸ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ⭕ ﺩﺭﻃﻮﻝ ﻧﺒﺮﺩ ۸ ﺳﺎﻝه ۱۰۰۰ ﺭﻭﺯ ﻧﺒﺮﺩ ﻓﻌﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ⭕ مقدار خسارات جانی ایران: ۲۱۳ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ، ۱۴۰ ﻫﺰﺍﺭ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ، ۳۲۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺠﺮﻭﺡ ، ۴۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺁﺯﺍﺩﻩ ⭕ مقدار خسارات دشمن: ﺗﻌﺪﺍﺩ ۷۲۳۶۳ ﻧﻔﺮ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺍﺳﯿﺮ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۹۵۱۴۸ ﮐﺸﺘﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۶۶ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻭ ۹۰ ﻫﻠﯿﮑﻮﭘﺘﺮ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 3⃣9⃣ خاطرات رضا پورعطا دستی تکان دادیم و با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین به سمت مرز خودمان حرکت کردیم. در طول مسیر به رضا و خاطرات سال‌ها دوستی‌مان فکر کردم می دانستم که مادرش از شنیدن خبر پیدا شدن جنازه رضا خوشحال خواهد شد. قطرات باران به شیشه جلو ماشین می خورد. سکوت سنگینی در ماشین برقرار بود. هیچ کس حرفی نمی زد. راننده ماشین مجبور شد برف پاک کن ها را روشن کند. تیغه های برف پاکن تند و تند قطرات باران را کنار می زد. شدت بارش باران هر لحظه تندتر می شد. سرم را به شیشه کناری تکیه دادم و دشت را از نظر گذراندم. ناگهان حرف على مرا از فکر بیرون آورد. گفت: خدا کنه فردا بتونیم بیایم.... دلم لرزید. چون حرکت ماشین در گل چسبنده دشت غیر ممکن بود. بارش هر لحظه شدیدتر می شد و سرعت ماشین کمتر. نگاهی به تپه های اطراف انداختم. دلم می‌خواست تنها بودم و روی یکی از تپه ها می ایستادم و رو به آسمان ابری فریاد می کشیدم که ببار... ببار تا دنیا را آب ببرد. فردای آن روز همان طور که علی پیش بینی کرده بود، به دلیل بارندگی شدید نتوانستیم به منطقه برویم اما روز بعدش هوا آفتابی شد و ما صبح زود برای انتقال شهدا حرکت کردیم. خبر در سطح شهر امیدیه پیچیده بود و خانواده های زیادی منتظر بازگشت پیکر فرزندانشان بودند. وقتی به منطقه رسیدیم، همه جا خیس بود. به محض حرکت در مسیر پاسگاه عراقی ها، متوجه رد پاهای دیگری شدیم که تازه تازه بود. تردیدی در دلم ایجاد شد. على را صدا زدم و پرسیدم: این رد پاها مال کیه؟ گفت: نمیدونم شاید بچه های تعاون زودتر از ما اومدن. همین طور هم بود. چون وقتی به نقطه مورد نظر رسیدیم، خبری از شهدا نبود. دشت خالی تر از همیشه در نسیم باد، غربت بچه ها را فریاد می زد. بچه های تعاون اهواز همان روز بارانی آمده بودند و همه شهدا را جمع آوری کرده بودند. مادر رضا مشتاقانه با اسپند و عود منتظر ورود رضا به شهر بود. سراسیمه به سمت محل استخوان های رضا دویدم اما اثری جز ربن خسته رضا بر جای نمانده بود. آهی از دل کشیدم و روی زمین زانو زدم. علی خودش را به من رساند و گفت: متأسفانه همه را منتقل کردن. با اشاره به محل شهادت رضا گفتم: ده سال به انتظار آمدن من تکان نخورد اما... بغض گلویم را فشرد و نتوانستم ادامه دهم. علی گفت: آنجا که چیزی نیست خم شدم و لنگه کفش به جا مانده رضا را برداشتم و گفتم: این ربن رضاست، اونو خوب می شناسم. به کفش خیره شدم. سپس آن را در آغوش کشیدم و زار زار گریه کردم. همراه باشید @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 #نکات_تاریخی_جنگ صدام حسین سیاستمدار و وزیر سابق امنیت ملی عراق، که در مراحل تحقیقات و بازجویی از صدام تا لحظۀ اعدام او حضور داشت در مصاحبه با شبکۀ عراقی «آسیا» تأکید کرد صدام توهم ایران هراسی داشته است. الربیعی گفت: «وقتی که جلو در مرکزی که قرار بود حکم اعدام در آن اجرا شود صدام را تحویل گرفتم و به اتاق قاضی بردم تا لایحۀ اتهاماتش قرائت شود، صدام تکرار می کرد: مرگ بر ایران... مرگ بر ایرانی های مجوس». الربیعی تأکید می کند که صدام هنرپیشۀ بسیار خوبی بود و تمام زندگی برایش به مثابۀ یک تئاتر بود که باید در آن نقش بازی می کرد. حتی در آخرین لحظات زندگی هم تظاهر به قوی بودن می کرد طوری که وقتی وارد اتاق اعدام شد و طناب دار را دید گفت: «دکتر، این برای مرد است»! الربیعی می گوید که صدام تا آخرین لحظات خونسرد بود و قبل از مرگ با خدا راز و نیاز یا طلب مغفرت نکرد؛ چون گفته می شود که او اساسا به عالم غیب ایمان نداشت. حتی در لحظات مرگ شهادتین را فراموش کرده بود و ما به یادش آوردیم که بگوید، که البته آن را فقط تا نیمه گفت. او نتوانست جمله اش را کامل کند؛ زیرا زیر پایش خالی شد. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢 قسمت دویست و سوم: سیمای مقاومت و هفته نامه مجاهد بعد از شکست منافقین تو عملیات فروغ جاویدان(مرصاد)، منافقین تلاش می‌کردن یه طوری شکست حقارت‌آمیز خود رو با روحیه دادن به باقیماندۀ افرادشون از طریق برگزاری تئاترها و برنامه‌های طنز و مسخره کننده به امام و سایر شخصیت‌های نظام، بنوعی تحت الشعاع قرار بِدن. لذا تلویزیون منافقین تحت عنوان سیمای مقاومت شروع کرده بود به لودگی و اجرای نمایش های سخیف و مسخره! این برنامه‌ها که از تلویزیون عراق پخش می‌شد نه تنها سودی برای اونا نداشت، بلکه باعث نفرت بیشتر بچه ها از منافقین می‌شد. یه نشریه هفتگی هم به نام مجاهد داشتن که گاهی به هر آسایشگاه یه نسخه می‌دادن و اخبار و تحلیل های منافقین در اون منعکس می‌شد. هر چند این نشریه واقعاً دارای مطالب ارزشمندی نبود، اما یه خوبی برای ما داشت و اون اینکه سبب شناخت بیشتر ما از منافقین و طرز تفکر اونا و ساختار و تشکیلاتشون می‌شد. بطوری که یه توفیق اجباری در جریان شناسی ما نسبت سازمان منافقین بود. بلافاصله بعد از پذیرش قطعنامه، منافقین دست بکار شدن و با سوء استفاده از شرایط جدید، تبلیغاتشون رو برای جذب نیرو از بین اسرا شروع کردن و علاوه بر تبلیغات گسترده‌ای که در برنامه تلویزیونی«سیمای مقاومت» و مجلۀ مجاهد داشتن، هیأت‌هایی رو برای تشویق و ترغیب اسرا به پناهنده شدن به منافقین به اردوگاها آغاز کردن. در مرحله اول عناصری که سابقه جاسوسی و خیانت داشتن رو جذب کردن و اونا رو ترسونده بودن که اگه به ایران برگردید، شما رو اعدام می‌کنن. و در مرحله بعد و بصورت مخفیانه از طریق همین گروه انگشت‌شمار سعی در جذب نیرو داشتن و در مرحله نهایی افرادی از مسئولین بلند پایۀ منافقین رو اعزام کردن و از اسرا می‌خواستن که به اونا ملحق بشن و تعداد کمی فریب اونا رو خوردن و به منافقین پناهنده شدن که در ادامه دلایل این قضیه رو براتون توضیح میدم. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂