eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 "نامه نگاری صلح" صدام اجلاسی را با ترکیب ذیل در نظر داشت: در طرف عراقی، شخص صدام، جانشین فرماندهی و عزت ابراهیم جانشین شورای فرماندهی انقلاب، و در طرف ایرانی، دو مقام عالی‌رتبه یعنی آیت الله خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی. صدام گمان می‌کرد در نشستی در چنین سطح، مذاکره کنندگان از اقتدار لازم برای دستیابی سریع و مؤثر به توافق برخوردار خواهند بود. وی برای آغاز مذاکرات، 28 آوریل یا 7 روز پس از رسیدن اولین نامه به دست مقامات ایرانی را پیشنهاد کرده بود که در این سطح مورد موافقت قرار نگرفت. @ defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 9⃣9⃣ صدای ناله و گریه اطرافیان فضای معراج را پر کرده بود. برادر نداعلی به کمک سربازان، همه را به همراه پدر سعید از معراج بیرون کشید و در سالن را بستند. به چهره نداعلی که خیره شدم، استیصال و درماندگی در آن موج می زد. حجت تمام بود و مقاومت از سوی نداعلی بیهوده بود. لحظاتی با خود خلوت کرد. سپس به سمت پدر آمد و گفت: پدرجان اگر امکان داره یک روز دیگه به ما فرصت بدید... یه کارهایی داره که باید انجام بدیم. اگه ممکنه فردا صبح دوباره تشریف بیارید تا با هم صحبت کنیم. پدر سعید که تقریبا آرامش یافته بود قبول کرد. به همراه هیئت همراه خداحافظی کرد و معراج را به مقصد امیدیه ترک کرد. صبح روز بعد دوباره به همراه پدر شهید و برادر شهید و آشنایان و نزدیکان سعید، برای تعیین تکلیف وضعیت شهید راهی معراج شهدا شدیم. وقتی به آنجا رسیدیم نداعلی و تعدادی از سربازها منتظر بودند. نداعلی با دیدن پدر شهید به استقبال او آمد و او را در آغوش گرفت و به داخل برد. سپس با احترام روی صندلی نشاند و یک پذیرایی درست و حسابی از او کرد و خطاب به پدر شهید گفت: پدرجان... یه خواهشی ازت دارم...... پدر شهید با وقار گفت: بفرمایید. نداعلی پس از کمی مکث گفت: برای اینکه ما هم مطمئن بشیم شناسایی دیروز شما بر اساس حدس و گمان نبوده، لطفا یه بار دیگه پسرتون رو شناسایی کنید. پدر سعید با شنیدن این حرف نگاه سنگینی به نداعلی کرد و گفت: یعنی به من شک کردید؟ نداعلی دستپاچه و سراسيمه گفت: نه پدرجان... ما به شما اطمینان داریم... به خودمون شک کردیم... حالا چه اشکالی داره یه بار دیگه پسرتون رو زیارت کنید! پدر شهید لبخندی زد و گفت: هیچ اشکالی نداره... ده بار دیگه هم اگه بخواید تابوت پسرمو نشونتون می‌دم. نداعلی به سرعت به سرباز تحت امرش اشاره داد که در سالن معراج را باز کند. خودم را به نداعلی رساندم و گفتم: آخه این چه کاریه که می کنین؟ با صدایی آرام گفت: آروم باش... ما تابوت ها رو جابه جا کردیم. اگه باز هم سر همون تابوت رفت... حجت تمومه! ما شهید رو به خانواده ش می دیم... در غیر این صورت باید شهید به تهران اعزام بشه... در ضمن، این دستور از تهران صادر شده... حال بدی پیدا کردم. به پدر سعید نگاه کردم. هزاران پرسش در ذهنم ایجاد شد. اگه این دفعه اشتباه کنه چی می شه؟ نداعلی چرا این کارها رو می کنه؟ و هزاران سؤال بی پاسخ دیگر؛ و پدر شهید برای بار دوم وارد سالن معراج شد. سکوت ابهام آمیزی برقرار شد. لحظه ای در آستانه در معراج ایستاد و تابوت ها را یکی یکی از نظر گذراند. سپس صلواتی فرستاد و با قدم های آرام و سنگین به سمت تابوت‌ها حرکت کرد. همراه باشید @defae_moghadas 🍂
4.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نواهای ماندگار حاج صادق آهنگران لاله خونین من ای تازه جوانم شهید، تازه جوانم @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 این عمار! 🌹شهید سید حسین علم الهدی اتاق کوچکى از ساختمان نهضت سوادآموزى اهواز در اختیار سید حسین بود. ایشان و چند نفر از دوستانش از جمله من، به آنجا رفت و آمد داشتم. یکى از شب‏‌ها، من و حسین در این اتاق مشغول مطالعه بودیم. نیمه‏ هاى شب بود که نهج البلاغه می‏‌خواند. نگاه کردم به ایشان، دیدم چهره ‏اش برافروخته شده و دارد اشک می‏‌ریزد. زیر چشم، شماره صفحه نهج البلاغه را نگاه کردم و به ذهن سپردم. پس از مدتى، سید حسین نهج البلاغه را بست و براى استراحت به بیرون رفت. صفحه نهج البلاغه را باز کردم، دیدم همان خطبه‌اى است که حضرت على (ع) در فراق یاران باوفایش ناله می‏‌کند و می فرماید : أین َ عمار؟ أینَ ذوالشهادتین؟ کجاست عمار؟... کجاست... صادق آهنگران @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 0⃣0⃣1⃣ خاطرات رضا پورعطا دوباره قلبم به تپش افتاد. کسی چه می دانست که دیدگان پدر شهید چه می بیند! و چه عامل ماورایی او را به جلو هدایت می کند. رفت و رفت و از کنار تابوتهای خاموش عبور کرد. در کنار یکی از آنها ایستاد و دستی بر صورت خود کشید و صلواتی فرستاد. همه نگاه ها در هم گره خورد. صدای نداعلی سکوت را شکست که پدرجان... در تابوت را باز کنیم؟ پدر شهید بدون توجه به پرسش نداعلی خیره به تابوت نگاه کرد و گفت: سلام پسرم... من اینجام... پیش تو. نداعلی این بار خودش خم شد و در تابوت را گشود. همه نفسها در سینه حبس شد. دست در کیسه استخوان‌ها کرد و یادداشت کاغذی را در آورد و در کمال حیرت و ناباوری در خود فرو رفت. هیچ کس نمی دانست چه اتفاقی افتاده. نگاهم به چهره نداعلی خیره ماند. خیلی خوب حالات او را می شناختم. وقتی دستش را بالا آورد اشک چشمش را پاک کرد، فهمیدم استخوان های سعید باز هم درست شناسایی شده. همان جمله ای که روز گذشته دیده بود در جلو دیدگان نداعلی قرار گرفت به گفته برادر پورعطا این استخوان های شهید سعید دبیر فدعمیه» پدر شهید نگاهی به نداعلی انداخت و گفت: کافیه یا باز هم تکرار کنم. نداعلی شرمنده پدر شهید را در آغوش کشید و گریه کرد. صدای گریه و زاری در سالن طنین انداز شد. باز هم سعید خودش را به ما نشان داد. با زبان خاموش گفت که خودم هستم. رحیم، برادر سعید، کنار استخوان ها زانو زد و گریه کنان جمجمه برادرش را لمس کرد و چیزهایی زیر لب گفت. ناگهان متوجه بخش فرسوده ای از کلاه کاموایی شد که هنوز روی جمجمه باقی مانده بود. به سختی آن را جدا کرد و بوسید. اینجا بود که دیگر برای هیچ کس جای ابهامی باقی نماند. چون مقداری از موهای بور و طلایی سعید به کلاه کاموایی چسبیده بود. نداعلی با دیدن موهای طلایی سعید، یقین حاصل کرد که استخوان ها مربوط و به سعید دبیر فدعميه. اگر چه حجت بر همه آشکار شده بود اما نمایان شدن موی سعید قلب همه را محکم کرد. سعید با نشان دادن نشانه ای واضح و واقعی از خود، همه شک ها را به یقین تبدیل کرد. @defae_moghadas 🍂
578.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥«اعتمادی» کارشناس بی‌بی‌سی: اعتراضات در ایران از دو سال پیش سازمان‌دهی شده و فرمانده میدانی دارد 🔻 اطلاع رسانی حداکثری
🍂 🔻 #نکات_تاریخی_جنگ " خسارات عراق" با وجود حمایت گسترده مالی و لجستیکی دول عربی از صدام حسین، تداوم هشت سال نبرد طاقت فرسا و حملات مکرر نیروهای ایرانی، بخش های گسترده ای از عراق به تلی از خاکستر بدل شده بود. از بندر بصره عراق تا پیش از وقوع جنگ تحمیلی به عنوان یکی از توسعه یافته ترین بنادر جهان نام برده می شد تا آن جا که صدها هزار کارگر خارجی در این شهر به فعالیت مشغول بودند. بغداد پایتخت عراق نیز مدت ها به عنوان مدرن ترین شهر جهان عرب و مقر اتحادیه عرب قلمداد می شد با این حال و با برآوردهای سازمان ملل متحد، عراق بیش از چند صد میلیارد دلار خسارت ناشی از جنگ را متحمل شده بود. نیروی دریایی این کشور در همان ماه های آغازین جنگ به کلی نابود شده و ضربات مهلکی بر پیکره نیروهای هوایی و لشکرهای پیاده نظام این کشور وارد آمده بود. قریب به 500 هزار عراقی کشته شده و صدها هزار تن اسیر، مجروح و بی خانمان شده بودند. لذا می توان از این نبرد به عنوان آغازی برای زوال صدام حسین یاد نمود، نبردی که سرانجام و با وجود اصرار های مکرر عراقی ها با تسلیم آنها و پذیرش قطعنامه منتهی شده و بدون دستیابی به کمترین دستاوردی جنگ خاتمه یافت. @defae_moghada 🍂