🍂
🔻 #نکات_تاریخی_جنگ
🔅 راهکار شکستن بن بست جنگ
در والفجر هشت
ابلاغ تشکیل نیروهای سه گانه و تشکیل قرارگاه خاتم الانبیا تحت فرماندهی مرحوم هاشمی رفسنجانی تصمیم امام برای تحول عظیم در سازماندهی و افزایش قدرت رزمی کشور که بر همین اساس دستور تشکیل نیروهای سه گانه سپاه شامل :
نیروی زمینی(شمخانی)
دریایی(علایی)
هوایی(موسی رفان)
در تاریخ 26/6/64 صادر شد و جان تازه در رگ های جنگ جریان یافت.
با توجه به حداقل رسیدن زمینه های همکاری در بین سپاه و ارتش از سال 62 ، در سال 64 قراگاه خاتم الانبیاء به عنوان عنصر عالی تصمیم گیرنده در جنگ که آقای هاشمی در راس آن بود به دو نیروی ارتش و سپاه استقلال در انتخاب منطقه عملیاتی دهد و قرارگاه صلاحیت هر منطقه را عملیاتی تشخیص داد آن منطقه به عنوان صحنه عملیاتی آینده انتخاب شود و توان جنگ برای رسیدن به موفقیت در همان منطقه متمرکز شود
در این مرحله، ارتش منطقه شلمچه و سپاه فاو و اروند رود را پیشنهاد داد.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻قافیه
راوی : عبدالرحیم کاووسی
قبل از عملیات کربلای چهار با گردان فتح بهبهان درروستای گسوه آبادان مستقر شدیم . روز قبل از اعزام هر کدام از نیروها مشغول کاری بودند . یکی وصیت نامه می نوشت ، دیگری اسلحه اش را تميز می کرد آن یکی خاطره می نوشت . نگاهم افتاد به "مهدی شاهدی" او دانشجوی رشته ادبیات شهید چمران اهواز بود گفتم: آقا مهدی داری چکار می کنی؟ گفت: دارم شعر می نویسم. ببین چطوره؟ وتک بیت شعری را که نوشته بود برايم اين چنين خواند :
عاشق که شدی تیر به سرت باید خورد
زهری است که مانند شکر باید خورد.
گفتم : شعرت از نظر محتوی و مضمون عالی است از نظر وزن هم خوب است اما قافیه ندارد گفت: چه بگويم. گفتم :
عاشق که شدی تیر به سر باید خورد
زهریست که مانند شکر باید خورد
خوشحال شد و گفت : عالی شد همین را می نویسم.
عملیات کربلای 4 در بدو شروع به دلیل عدم فتح متوقف شد و نوبت به گردان ما نرسید. چند روز بعدگردان ما به شهر فاو اعزام شد و درخطوط پدافندی منطقه عملیاتی مستقر شدیم . نیمه های یک شب "فضل الله عصایی" فرمانده دسته مرا از خواب بیدار کرد و با چشمان اشکبار گفت: می دانی برادر مهدی هم رفت. جا خورده پریدم وگفتم : کجا؟ گفت: چند دقیقه قبل سر پست نگهبانی تیرقناسه عراقی به سرش خورد و شهید شد. قطره اشکی بر گونه ام چکیده با خودم زمزمه کردم : عاشق که شدی تیر به سرت باید خورد... و دیگر نیازی به وزن و قافیه ندارد.
منبع : ( زراعت پیشه ، نجف ، 1398،تپه عرفان: خاطراتی از روزهای یکدلی ،مشهد ، انتشارات شاملو )
#شهید_رضا_شاهدی
#شهید_مهدی_شاهدی
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 سرگردان میان
موج، موشک، اسکله
قسمت اول 👇
🔸 سهراب اعلایی، کارمند شرکت نفت فلات قاره منطقه بهرگان وقتی از اصابت موشک به سکوی «نوروز» میگوید چشمانش پر از اشک میشود. زمانی که ناوچه عراقی 12 فروردین ماه سال 62 به سکویشان موشک شلیک کرد او و همرزمانش جانانه ایستادگی کردند. اعلایی موفق شد سومین موشک را با مسلسل کالیبر 50 در فاصله 100 متری سکو منهدم کند اما موشک چهارم سکوی نفتی را از بین برد. در این حمله نابرابر چند تن از سربازان نیروی دریایی به شهادت رسیدند.
حالا او روبهروی بخش مسکونی سکوی نفتی«بهرگانسر» ایستاده و مردد است که جلوتر برود یا نه؟ خاطرات گذشته جلوی چشمش میآید. وقتی صبح فردای حمله عراقیها همراه چند نفر از درجهداران نیروی دریایی و شرکت نفت به سکو بازگشت تا ببیند چه اتفاقی افتاده، با پیکر بیجان همخدمتیاش روبهرو میشود. ترکش موشک به سرش خورده بود و دم در اتاق شهید شده بود.
سهراب اعلایی مردی درشت هیکل و با موهایی که سفیدی در آنها دویده روبهرویمان ایستاده. لباس کار آبی رنگ به تن دارد و روی دوشش دوربین انداخته. 34 سال است در این منطقه خدمت میکند. او از خاطراتش در این سکو و سکوهای دیگر میگوید. از سربازیاش، از اسیر گرفتن 12 عراقی، از استخدامش بهخاطر شجاعت در دفاع از سکوی نوروز و... میشود از خاطرات تلخ و شیرین اهالی سکوی نفتی کتابی نوشت، از تلاششان در پهنه آبی خلیج فارس که نه تنها موجهای سهمگین بلکه موشکباران هواپیما و بالگرد و ناوچههای عراقی نتوانست آنها را تسلیم خود کند.
ادامه دارد
↙️↙️↙️
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #نکات_تاریخی_جنگ
🔅 جنگ و حزب بعث ۱
جمهوری اسلامی ایران
در تاریخ ۲۸/ ۴ / ۶۷ موافقت رسمی خود را با اجرای قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت که در صدر بندهای آن به لزوم برقراری آتش بس تشریح شده بود، اعلام نمود. به این ترتیب تب و تاب جنگ فروکش کرد، جنگی مملو از تحولات و رخدادها که هشت سال تمام ادامه یافت.
برای درك تحولات و فراز و نشیبهای جنگ لازم است مراحل و تحولاتی را که این جنگ در مسیر خود پشت سر گذاشته و عواملی را که موجب بروز این تحولات گردیده، تشریح نماییم.
١۔ مرحله اول
این مرحله مشخصا با تجاوز همزمان نیروی هوایی و زمینی عراق به مرزهای جمهوری _
آغاز می گردد.
۲- مرحله دوم
شروع زمانی این مرحله را می توان از عملیات ثامن الائمه (ع) که طی آن نیروهای اسلام ضربات مؤثری بر پیکر ارتش عراق وارد ساختند، مشخص کرد. این عملیات که روز ۲۷ سپتامبر ۱۹۸۱ (۵ مهر ۱۳۶۰) آغاز گردید، به علت ارزیابیهای اشتباه فرماندهان عراقی از لحاظ رشد و تقویت بنیه نظامی جمهوری اسلامی ایران، برای آنها غافلگیر کننده بود.
نیروهای اسلام با تداوم و سرعت بخشیدن به عملیات خودشان، نیروهای عراقی را - که فرماندهانشان امیدوار بودند جنگ طی مدت کوتاهی خاتمه یابد در تنگنا قرار دادند. بعد از عملیات ثامن الائمه، عملیات نسبتا گسترده ای همانند عملیات طریق القدس ، فتح المبین و بیت المقدس انجام گرفت. تأثیر این عملیات در متحول ساختن روند جنگ را در بخش های بعدی بخوانید.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت دویست و بیست و دوم:
شهر پرتقال و سال پایانی اسارت
پانزدهم مهر ماه سال ۶۸ عراقیا اومدن و گفتن وسایلتون رو جمع و جورکنید و آماده حرکت بشید. حالا طوری می گفتن وسایلتون رو جمع کنید که انگار هر کدوم یه وانت وسیله داشتیم. سر و تهش یک کیسه بود که یه دست لباس اضافی با یه خمیر دندون و مسواک و یه حوله ویه دونه صابون و دو تخته پتو توش بود. این همۀ اموال و وسایلی بود که باید جمع و جور میکردیم.
همه خوشحال شدیم و تصورمان این بود که دوران تبعید و زندان چهار ماهه تموم شده و ما رو بر میگردونن پیش بچهها در اردوگاه ۱۱، لحظه شماری میکردیم و با لبخند به صورت یکدیگه نگاه میکردیم.
تصور اینکه همرزمانمون در اردوگاه از بازگشت دوباره ما چقدر جا میخورن و خوشحال میشن، مثل نسیمی فرحبخش ما رو نوازش میداد، اما این خوشخیالیها دوام زیادی نداشت و با اومدن اتوبوسها رشتۀ همه این افکارِ خوب و خوشایند پاره شد. ظاهر قضیه این بود که تصمیم گرفته بودن ماها رو به جایی دیگه بفرستن. به همین خاطر فرمانده اردوگاه دستور داده بود تموم مخالفین رو جمع کنن و تبعید کنن تا از سرشون خلاص بشن. برامون محرز شد که قراره دوباره به مکان دور دستی تبعیدمون بکنن. اگه میخواستن ببرن اردوگاه ۱۱ که دیگه نیازی به اتوبوس نبود. حدود صد نفری هم از مشعوذینِ(خلافکارها) جدید از اردوگاه خودمون -یازده تکریت- بهمون اضافه شد و سوار تعدادی اتوبوس شدیم و به راه افتادیم.
حالا باید منتظر جای جدید با نگهبانایِ جدید و روحیههای متفاوت بودیم و باز آینده مون در هاله ای از ابهام قرار گرفت. از همه نگران کنندهتر همون تکرار تونل مرگ بود که دیگه واقعاً طاقتشو نداشتیم. اگه آدم بفهمه مثلاً قراره ببرنش جوخۀ اعدام، باور کنین تحملش از بلا تکلیفی و تشویش ذهن خیلی بهتره. یکی از تشویشای همیشگیمون تو جابجاییها سردرگمی و مبهم بودن آینده بود.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
@defae_moghadas
🍂