🍂
🔻 #نکات_تاریخی_جنگ
🔅 جنگ و حزب بعث ۱
جمهوری اسلامی ایران
در تاریخ ۲۸/ ۴ / ۶۷ موافقت رسمی خود را با اجرای قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت که در صدر بندهای آن به لزوم برقراری آتش بس تشریح شده بود، اعلام نمود. به این ترتیب تب و تاب جنگ فروکش کرد، جنگی مملو از تحولات و رخدادها که هشت سال تمام ادامه یافت.
برای درك تحولات و فراز و نشیبهای جنگ لازم است مراحل و تحولاتی را که این جنگ در مسیر خود پشت سر گذاشته و عواملی را که موجب بروز این تحولات گردیده، تشریح نماییم.
١۔ مرحله اول
این مرحله مشخصا با تجاوز همزمان نیروی هوایی و زمینی عراق به مرزهای جمهوری _
آغاز می گردد.
۲- مرحله دوم
شروع زمانی این مرحله را می توان از عملیات ثامن الائمه (ع) که طی آن نیروهای اسلام ضربات مؤثری بر پیکر ارتش عراق وارد ساختند، مشخص کرد. این عملیات که روز ۲۷ سپتامبر ۱۹۸۱ (۵ مهر ۱۳۶۰) آغاز گردید، به علت ارزیابیهای اشتباه فرماندهان عراقی از لحاظ رشد و تقویت بنیه نظامی جمهوری اسلامی ایران، برای آنها غافلگیر کننده بود.
نیروهای اسلام با تداوم و سرعت بخشیدن به عملیات خودشان، نیروهای عراقی را - که فرماندهانشان امیدوار بودند جنگ طی مدت کوتاهی خاتمه یابد در تنگنا قرار دادند. بعد از عملیات ثامن الائمه، عملیات نسبتا گسترده ای همانند عملیات طریق القدس ، فتح المبین و بیت المقدس انجام گرفت. تأثیر این عملیات در متحول ساختن روند جنگ را در بخش های بعدی بخوانید.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت دویست و بیست و دوم:
شهر پرتقال و سال پایانی اسارت
پانزدهم مهر ماه سال ۶۸ عراقیا اومدن و گفتن وسایلتون رو جمع و جورکنید و آماده حرکت بشید. حالا طوری می گفتن وسایلتون رو جمع کنید که انگار هر کدوم یه وانت وسیله داشتیم. سر و تهش یک کیسه بود که یه دست لباس اضافی با یه خمیر دندون و مسواک و یه حوله ویه دونه صابون و دو تخته پتو توش بود. این همۀ اموال و وسایلی بود که باید جمع و جور میکردیم.
همه خوشحال شدیم و تصورمان این بود که دوران تبعید و زندان چهار ماهه تموم شده و ما رو بر میگردونن پیش بچهها در اردوگاه ۱۱، لحظه شماری میکردیم و با لبخند به صورت یکدیگه نگاه میکردیم.
تصور اینکه همرزمانمون در اردوگاه از بازگشت دوباره ما چقدر جا میخورن و خوشحال میشن، مثل نسیمی فرحبخش ما رو نوازش میداد، اما این خوشخیالیها دوام زیادی نداشت و با اومدن اتوبوسها رشتۀ همه این افکارِ خوب و خوشایند پاره شد. ظاهر قضیه این بود که تصمیم گرفته بودن ماها رو به جایی دیگه بفرستن. به همین خاطر فرمانده اردوگاه دستور داده بود تموم مخالفین رو جمع کنن و تبعید کنن تا از سرشون خلاص بشن. برامون محرز شد که قراره دوباره به مکان دور دستی تبعیدمون بکنن. اگه میخواستن ببرن اردوگاه ۱۱ که دیگه نیازی به اتوبوس نبود. حدود صد نفری هم از مشعوذینِ(خلافکارها) جدید از اردوگاه خودمون -یازده تکریت- بهمون اضافه شد و سوار تعدادی اتوبوس شدیم و به راه افتادیم.
حالا باید منتظر جای جدید با نگهبانایِ جدید و روحیههای متفاوت بودیم و باز آینده مون در هاله ای از ابهام قرار گرفت. از همه نگران کنندهتر همون تکرار تونل مرگ بود که دیگه واقعاً طاقتشو نداشتیم. اگه آدم بفهمه مثلاً قراره ببرنش جوخۀ اعدام، باور کنین تحملش از بلا تکلیفی و تشویش ذهن خیلی بهتره. یکی از تشویشای همیشگیمون تو جابجاییها سردرگمی و مبهم بودن آینده بود.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
@defae_moghadas
🍂
1_56208235.mp3
زمان:
حجم:
941.3K
🔴 نواهای ماندگار
💠 حاج صادق آهنگران
از سری نوحه های فتح المبین
❣آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم
حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂 صدای منحصر به فرد و خلوص بالای حاجی ، حسابی او را در دل بچه ها جا داده بود. علاقه رزمندگان به او در نوع خود جالب و دیدنی بود. خاطرات زیادی از این ارادت دوطرفه وجود دارد که در فرصتی باید بدان پرداخت.
تصویر زیبایی از حاج صادق که در سال ۱۳۶۱ در جبهههای نبرد از او برداشته شده است.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #کتاب
"رُنج"
رمان «رُنج»؛ برگزيده جشنواره كتاب سال شهيد غني پور
كتاب "رنج"با يك سوژه بسيار بكر و تازه براي نخستين بار توسط نشر شاهد در بيست و ششمين نمايشگاه بين المللي كتاب عرضه شده است.
داستان اين كتاب در يك جامعه عشايري با آداب و رسوم وفرهنگ خاص آنها مي گذرد و داستان از زمان قبل از انقلاب با كشته شدن فردي توسط مرد جواني شروع مي شود و با ازدواج خواهر قاتل با پسر مقتول ادامه مي يابد اما اين كينه با اين خون بس تمام نمي شود و بقيه داستان در جزيره مجنون و زمان جنگ ادامه خواهد داشت و تقابل اين دو شخصيت در داستان خواننده را براي كشف گره داستان با خود همراه خواهد كرد.
اين اثر نوشته محمد محمدي نورآبادي در تيراژسه هزار نسخه در شبستان اصلي راهروي 24 غرفه نشر شاهد عرضه مي شود.
"كاش چشمهايش دروغ گفته باشد " و "سرريزون" از ديگر آثار اين نويسنده است كه توسط نشر شاهد به چاپ رسيده است.
گفتني است؛ هيئت داوران دوازدهمين جشنواره كتاب سال شهيد غني پور در بخش رمان و داستان بلند با موضوع انقلاب اسلامي رمان «رُنج» را به دليل روايت پركشش و هيجان انگيز داستاني به عنوان اثر شاييسته تقدير معرفي كرد.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 سرگردان میان
موج ، موشک ، اسلکه
قسمت دوم 👇
🔸 سهراب اعلایی اهل شهرکرد است، از طایفه قشقاییها: «سال 1362 در نیروی دریایی ارتش درجهدار وظیفه بودم. ما را برای حفاظت از تأسیسات و سکوهای نفتی، وسط دریا میفرستادند.
تمام 2 سال خدمتم را روی سکوهای نفتی خدمت کردم. 40 روز روی سکو بودیم و چند روز مرخصی میرفتیم. دقیقاً یادم نیست چه ماهی بود. خبر دادند به سکوی بهرگانسر که قدیمیترین سکوی خلیج فارس است حمله شده و بخشی از آن نابوده شده. صبح روز بعد با چند نفر نظامی و شرکت نفتی، خودمان را به سکو رساندیم.
وقتی وارد سکو شدیم، دیدیم یکی از موشکها به یکی از پایههای سکو خورده و آن را بهطور کامل از بین برده.
شب حمله به سکو، همه کارکنان موفق به فرار شده بودند جز سربازی که احتمال میدادند شهید شده باشد.
همه جا را دنبالش گشتیم و خودمان را به قسمت مسکونی رساندیم. من از بقیه جلوتر میرفتم. وقتی به راهرو رسیدم، دیدم سرباز وظیفه رمضانی روی زمین افتاده. سمتش رفتم، نفس نمیکشید. ترکش به سرش خورده بود. صحنه دلخراشی بود. دکتری که همراهمان بود گفت رمضانی تا دم صبح زنده بوده و شاید نیروهایی که سکو را تخلیه کردهاند با تصور اینکه او شهید شده پیکرش را به بهرگان منتقل نکردهاند. پیکر شهید رمضانی را به منطقه بردیم تا به شهرشان بفرستند. خاطرات زیادی با او داشتم. هر وقت سری به این سکو میزنم سعی میکنم به این قسمت نیایم. دلم از غصه میگیرد.»
اعلایی نمیتواند جلوی اشکهایش را بگیرد. وقتی کمی آرامتر میشود، باقیمانده پایههای سکوی غرق شده را نشانمان میدهد که بعد از گذشت 34 سال همچنان در دل دریا خود را به نظارهگران نشان میدهند. او از پلههای زنگ زده بالا میرود و جایی که سرباز رمضانی شهید شده برایش فاتحه میخواند. جای ترکشهایی روی بدنه سکو بخصوص منطقه مسکونی جا خوش کردهاند. این زخمهای دوران جنگ است که اهالی آن با شجاعت نفت را زیر موشکباران دشمن از دل دریا بیرون میکشیدند.
سهراب اعلایی از حمله ناوچه عراقی به سکوی «نوروز» میگوید که او هنگام حمله روی سکو حضور داشته و با مسلسل به موشکهای عراقی شلیک کرده است: «ساعت از 12 شب گذشته بود که با نور شلیک موشک ناوچه عراقی متوجه حمله آنها شدیم و پشت مسلسلها نشستیم. من طبقه دوم سکو بودم. شلیک اول و دوم آنها خطا رفت. موشک سومی را با کالیبر 50 قبل از اینکه به هدف بخورد منهدم کردم.
بچهها از فرط خوشحالی روی سرم ریختند و لحظهای نگذشت که ناوچه یک شلیک دیگر کرد. موشک چهارم از سطح پایین شلیک شد و نتوانستیم آن را ردیابی و منهدم کنیم. به سکو خورد و قسمت تأسیسات آتش گرفت. دو سربازی که آنجا بودند به شهادت رسیدند. آن شب از بوشهر به ما دستور دادند که سکو را ترک کنیم چون احتمال اسیر شدنمان زیاد است. بلافاصله با قایق سکو را ترک کردیم و قرار بود به سکوی «ابوذر» برویم. تعدادمان زیاد بود، نزدیک 30– 25 نفر بودیم. قایق کشش نداشت. تا ساعت 8 صبح توی آب سرگردان بودیم. امواج دریا ما را به آبهای مرزی کویت برده بود.»
ادامه دارد
↙️↙️↙️
@defae_moghadas
🍂