🍂
#فرهنگ بسیجی
یاد آن روزها به خیر
• سبقت افراد در دفاع مقدس در ایثار و فداکاری از شاخصه های آن بود که یاران عقب مانده از قافله شهدا در حسرت آن می سوزند.
• قبول مسئولیت و فرماندهی در دفاع مقدس و جامعه آن روز ایران به سختی انجام و تنها با حکم تکلیف به افراد قبولانده می شد.
• اختیار افراد در قبول وظایف و شرکت در عملیات ها و نبود اجبار در این زمینه به دفاع مقدس ابهتی خاص بخشیده بود.
• بسیجی افتخار جامعه و الگوی تمام نمای اسلام بود.
پاسداران کسانی بودند که امام بر دست و بازوی آنان بوسه زد.
یاد آن روزها به خیر
روحانیون در کنار غواصان و نیروهای خط شکن عملیات ها، آموخته های درسی خویش در کلاس ها و حجره ها محک عملی می زدند و اسلام عملی را با تمامی وجود به جامعه آنروز انتقال دادند.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #نکات_تاریخی_جنگ
🔅 جنگ و حزب بعث ۲
ویژگیهای بارز عملیات بیت المقدس را می توان به شرح زیر برشمرد
الف:
گستردگی دامنه عملیات از نظر تعداد نیروهای شرکت کننده و مناطق عملیاتی جمهوری اسلامی ایران موفق شد نیروهای نسبتا زیادی بسیج نماید. به طور نمونه در عملیات فتح المبين حدود پنجاه هزار داوطلب از نیروهای سپاه پاسداران و نیروهای ارتش شرکت کردند. در عملیات بیت المقدس نیز نیروهائی معادل این تعداد شرکت نمودند.
افزایش میزان خسارات وارده به طرف عراقی. به عنوان مثال در عملیات فتح المبين متجاوز از ۲۵ هزار نفر کشته و زخمی و ۱۵ هزار نفر به اسارت درآمدند. این امر روی قدرت و توان رزمی ارتش عراق تأثیر فراوانی گذاشت، تا حدی که نیاز مبرم این سازمان به نیروی انسانی، حکم کابوسی را برای رهبران عراق پیدا کرد و تا آخر جنگ خواب را از چشمان آنان ربود. علاوه بر این افزونی خسارات و تلفات، حساسیتهایی را در بین ملت عراق دامن زد.
ج:
موفقیت نیروهای اسلام - به ویژه بعد از عملیات فتح المبین در خارج ساختن ابتکار عمل از دست نظامیان عراقی و حفظ آن تا واپسین مراحل جنگ.
تضعیف روحیه پرسنل ارتش عراق، فرار عده کثیری از سربازان و افسران به سمت باتلاقها، پناهندگی عده زیادی از آنها به جمهوری اسلامی و تسلیم شدن دسته جمعی نیروهای عراقی در عملیات آزادسازی خرمشهر که طی آن متجاوز از ۱۵ هزار سرباز با سلاحها و تجهیزاتشان خود را در محدوده شهر تسلیم نیروهای اسلام کردند.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت دویست و بیست و سوم:
تبعیدگاه جدید
سوار شدیم ، ولی نه با چشم و دست بسته
و این در حالی بود که حدودا سه سال از اسارت ما گذشته بود.
مسافت زیادی رو طی کرده و هر لحظه و ساعت از یاران و دوستامون در اردوگاه تکریت ۱۱ فاصله بیشتری میگرفتیم.
قلبِمون از غصه فراق یاران به شدت اندوهگین و تحت فشار بود و بسمت سرنوشتی نامعلوم در حرکت بودیم. به هر حال ما روزهای سختتر از اینا رو پشت سر گذاشته بودیم و برخورد عراقیها که مقداری نرم و ملایم بود و خبری از کتک و خشونت نبود، نویدبخش دورانی آروم، همراه با آرامش و آسایشِ بیشتر بود.
تا جایی که یادم میاد چهار پنج ساعتی تو راه بودیم و مسافتی در حدود ۲۴۰ کیلومتر رو طی کردیم. در بین راه، کاری به ما نداشتن و کسی رو اذیت و آزار ندادن. از کنار شهر سامرا عبور کردیم. برخلاف تکریت که بیابون بود و برهوت، اطراف سامرا منطقهای بسیار سبز و با صفا و دارای نخلستانای زیادی بود.
از دور چشممون به گنبد و بارگاه امام هادی و امام حسن عسکری(علیهما السلام) افتاد و خدا میدونه چقدر خوشحال شدیم. از لابلای صحبت نگهبانا با هم، فهمیدیم قراره ما رو بسمت بعقوبه ببرن. اولین باری بود که مسافرت با چشم و دست باز و بدون کتک و اذیت و آزار انجام شد و بین راه حتی بهمون آب هم دادن.
شهر بعقوبه در عراق معروف است به شهر پرتقال و تعداد زیادی باغات پرتقال در این شهر وجود داشت. در حوالی شهر بعقوبه یه پادگان بزرگ نظامی وجود داشت. ما رو وارد پادگان کردن. برای اولین بار در کمال تعجب خبری از دیوار مرگ و تونل وحشت نبود و بصورت عادی و بدون کتککاری وارد فضای اردوگاه شدیم. در یه محوطه بزرگ خاکی از اتوبوسها پیاده شدیم و طبق رسم و رسوم عراقیا در صفوف پنج تایی به خط شدیم.
تعدادی اتوبوس از اردوگاهای دیگه هم رسیدن و مشخص شد که اینجا اردوگاه تبعیدیاس. البته همه از اردوگاههای مفقود الاثر مثل تکریت۱۱ بودن. مجموعاّ شدیم حدود ۶۰۰ نفر.
با پرس و جو از اسرای موجود در اردوگاه متوجه شدیم در حوالی شهر بعقوبه در فاصله حدود ۷۰ کیلومتری بغداد قرار داریم.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 سرگردان میان
موج، موشک، اسکله
قسمت آخر 👇
🔸 اعلایی وقتی به این بخش از خاطرهاش میرسد به قدری آن را رنگی تعریف میکند که انگار ماهم با او در این صحنهها حضور داریم. دور و برمان را نگاه میکنیم که مبادا ناوچه دشمن نزدیک شود: «چشم به هر طرف میگرداندیم، دریا بود و دریا. خدا خدا میکردیم که عراقیها اسیرمان نکنند. یک ساعت بعد صدای بالگرد آمد. از طرفی خوشحال شدیم که شاید بالگرد ارتش خودمان باشد از طرفی هم نگران بودیم نکند بالگرد عراقی باشد. وقتی بالگرد نزدیک شد متوجه شدیم بالگرد خودمان است. آنها مجروحان را با بالگرد بردند و قایق سبکتر شد و توانستیم به سکوی ابوذر برسیم. آنجا گفتند که باید به سکوی نوروز برگردیم و مدارک و اسناد را جمعآوری کنیم. من داوطلب شدم و با بالگرد برگشتم. وقتی به شعاع 10 کیلومتری سکوی نوروز رسیدیم احتمال دادیم عراقیها برای درگیری با ما کمین کرده باشند اما با تعجب دیدیم 40 – 30 عراقی که جلیقه نجات به تن دارند روی آب معلق هستند و از ما کمک میخواهند.
با بوشهر تماس گرفتیم و گفتند که شب گذشته یکی از ناوچههای کشورمان به ناوچه عراقی شلیک کرده و آن را بهطور کامل از بین برده. تصمیم گرفتیم اسیر بگیرم. یکی گفت بگیریم یکی گفت نه، ولی بالاخره تصمیم گرفتیم کمکشان کنیم. سیم بکسل انداختیم پایین و 12 نفرشان را آوردیم بالا. روی سکوی نوروز نشستیم، تجدید قوایی کردیم و به عراقیها که 24 ساعت چیزی نخورده بودند هم غذا دادیم. بعد از جمعآوری اسناد و مدارک و اسلحههای بهجا مانده، برگشتیم به سکوی ابوذر. چند ساعت بعد سوار ناوچهای شدیم که به ناوچه عراقی شلیک کرده بود. بعد رفتیم بوشهر که مردم از خوشحالی برایمان گاو و گوسفند قربانی کردند.»
او تعریف میکند بعد از پایان خدمت، شرکت نفت از او دعوت کرده و بعد از قدردانی پیشنهاد کار در شرکت را داده و او هم برای زنده نگه داشتن خاطراتش این منطقه را برای انجام وظیفه انتخاب کرده و حالا 34 سال از آن زمان میگذرد. او خاطرات زیادی دارد و میگوید اگر بخواهد همه را تعریف کند باید یک هفته را در بهرگانسر بمانیم.
اعلایی با لهجه شیرین قشقایی شهرکردیاش میگوید: «کسی نمیداند زمان جنگ روی سکوها بر ما چه گذشت. هر لحظه فکر میکردیم موشکی به سکو میخورد و همه میرویم روی هوا. وقتی برای خانوادهام کار کردن روی سکو مخصوصاً تابستانها را تعریف میکنم نمیتوانند شرایط را تصور کنند. خیلی هم اصرار میکنند که حتی برای یکبار هم که شده به سکو بیایند و از نزدیک کارمان را ببینند ولی مقررات اجازه نمیدهد. شما از شرایط ما در روزنامه بنویسید شاید بتوانند گوشهای از کارمان را درک کنند.»
#پایان
@defae_moghadas
🍂