🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
روایت اسرای مفقود الاثر
💢 قسمت دویست و هفتاد و نهم
شورش در اردوگاه (۱)
برای اولین بار بود که ما به عراقیها می زدیم. تعداد ما چند برابر بود. بعثیا عقبنشینی کردن و پا به فرارگذاشتن و بچهها دو سه نفرشون رو با سنگ زدن. اردوگاه در قرق ما بود و بعثیا بیرون و پشت سیم خاردارا منتظر دستور فرمانده شون بودن. بوی خون میومد و هرآن احتمال داشت با وخیمتر شدن اوضاع فرمان آتیش صادر بشه و بچهها قتل و عام بشن. بعثیا برای حفاظت از جون خائنین، در اردوگاه رو باز کردن و اونا هم با همون سر و وضع درب و داغون و خون آلود در پناه بعثیا به بیرون از اردوگاه رفتن و دیگه هیچوقت اونا رو ندیدیم.
شایعاتی بعدًا منتشر شد که دو سه تاشون بعلت شدت جراحات وارده به درک واصل شدن و بقیه هم بعنوان پناهنده تحویل منافقین شدن.
با عملیات مجازات خائنین و دخالت بعثیا و شهادت پیراینده، اوضاع داشت بحرانی و از کنترل خارج میشد که با دخالت بزرگترا و روحانیون اردوگاه و افراد شاخص و دعوتِ بچهها به آرامش کمکم اوضاع آروم شد. از این میترسیدیم تو این روزای پایانی تعدادی از بچه ها شهید بشن. با هر زحمتی بود جوِّ ملتهب اردوگاه فروکش کرد. شهید پیراینده رو بردن بهداری. حفظ جون بچهها دغدغۀ اصلی ما شده بود و تموم تلاشمون این بود که دیگه کسی شهید نشه و خونوادههای چشم انتظار تو این روزهای پایانی عزادار بچههاشون نشن. با هر زحمتی بود، بچهها به داخل آسایشگاها هدایت شدن و جلسات شور و مشورت داخل آسایشگاه برای مدیریت کردن بحران شروع شد. بعثیا که اوضاع رو نسبتا عادی دیدن با تعداد زیادی وارد شدن و بدون درگیری مجدد با بچهها در آسایشگاها رو قفل کردن و همه رفتن بیرون اردوگاه و کسی داخل نموند.
عراقیا نگران سرایت شورش اردوگاه کوچیک ما به سولههایی بود که ۵۰۰۰ اسیر روزهای پایانی جنگ در اونجا نگهداری میشد. اگر این اتفاق میفتاد و فاجعهای رخ میداد و تعداد زیادی از اسرا کشته میشدن، قضیه برای عراق مشکل میشد و با رسیدن این خبر به ایران احتمال شعلهور شدن مجدد جنگ بود. صدام میخواست از ناحیه ایران خیالش راحت باشه و تبادل اسرا هم شروع شده بود و اونا نمیخواستن، بین عراق و ایران مشکل جدیدی پیش بیاد.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
@defae_moghadas
🍂
4_702924891808072079.mp3
زمان:
حجم:
900.9K
🔴 نواهای ماندگار
و قدیمی از
حاج صادق آهنگران
در وصف مادران شهدا
🔶 بیا ای مهربان مادر کنار سنگر من
حجم : 879 کیلوبایت
مدت آهنگ: 11:00 دقیقه
تقدیم به شما
🔅🔆🔅🔆❣🔆🔅🔆🔅
🔴 به ما بپیوندید ⏪
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت
بر سینه می فشارمت، اما ندارمت...
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت، اما ندارمت...
#مادران_شهدا
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #نکات_تاریخی_جنگ
همکاری سودان با عراق
سودان در اواسط دی ماه 1361 صدها تن از سربازان ارتش خود را به جبهه های جنگ علیه ایران اعزام نمود. همچنین به دستور جعفر نمیری رئیس جمهور سودان در شهر خارطوم پایتخت این کشور و پاره ای از شهرهای دیگر دفاتری جهت ثبت نام برای اعزام به جبهه های جنگ علیه ایران دائر گردیده است. جعفر نمیری در مصاحبه با مجله الیوسف چاپ قاهره اذعان میدارد که اعزام نیرو به عراق طبق تصمیمات کنفرانس سران عرب صورت گرفته است.
👈 کتاب جنگ از نگاه دیگر
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #آشنایی_با_فرماندهان_جنگ
سردار رحیم صفوی 1⃣
🔅 زمانی که اسم شما را در فضای مجازی جستجو میکنیم به اسم یحیی صفوی میرسیم، ولی بسیاری از افراد شما را به نام سید رحیم صفوی میشناسند. این تغییر اسم از کجا شروع شد؟
در سالهای قبل از انقلاب من مجبور به فرار از ایران شدم، تحت تعقیب ساواک بودم و برای اینکه در ارتباطات تلفنی که از خارج از کشور میگرفتم مشخص نباشد اسم را عوض کردم.
🔅 قبل از انقلاب شما بیست و سه سال داشتید که وارد فضای مبارزه شدید. درست است؟
من قبل از انقلاب بیست و شش سال سن داشتم و متولد سال 1331 هستم.
🔅 یک مقدار از فضای قبل از انقلاب توضیح دهید. از زمان دانشجویی که در دانشگاه تبریز فعالیت سیاسی داشتید. در اصفهان هم به همین صورت. فعالیتهای نظامی که داشتید. آموزشهای نظامی که در سوریه و لبنان دیدید. آشنایی شما با انقلاب اسلامی و علاقه شما به امام از کجا شروع شد؟ گرچه آن زمان در میان نیروهای مذهبی و انقلابی تقریباً به این صورت بود.?
من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم و از زمانی که به سن تکلیف رسیدم مقلد امام بودم، یعنی رساله امام در خانه ما نه تنها من بلکه برادرانم و پدرم.
به هر جهت ما مقلد حضرت امام بودیم از سن تکلیف. فعالیتهای انقلابی را از سال آخر دبیرستان، یعنی سال 49 در دبیرستان نشاط اصفهان تحت تأثیر یکی از معلمهای انقلابی به اسم عبدالله زاهد که الان هم زنده است و انسانی انقلابی و مبارز ضد رژیم شاه بود و معلم طبیعی مابود.
آن زمان ما سه درس طبیعی داشتیم. گیاهشناسی، جانور شناسی و زمینشناسی. ایشان روی ما افکار دبیرستانیها مخصوصاً وقتی خصوصی میشدیم خیلی باز راجع به رژیم شاه صحبت میکرد.
یکی تحت تأثیر آن دبیر عالیقدر که خداوند او را سلامت بدارد، چرا که الان مریض است و یکی نیز تحت تأثیر یکی از روحانیون انقلابی ضدرژیم بودم و به این ترتیب وارد مسائل انقلاب شدم.
با ورود به دانشگاه در سال 1350 و قبولی در دانشگاه تبریز در رشته زمینشناسی طبیعتاً فضای دانشگاه یک فضای انقلابیتر و پرجنب و جوشتر بود، اما مشکلی که ما در دانشگاه تبریز داشتیم این بود که جو غالب دست کمونیستها بود.
آنها نیز دو دسته بودند. مارکسیستها و مائوئیستها. در سال 1350 عده زیادی از نیروهای مذهبی از شهرهای مختلف از جمله شیراز، شمال و تهران وارد دانشگاه تبریز شده بودند.
ما نیروهای مذهبی تقریباً سال اول توانستیم یکدیگر را پیدا کنیم. در سال 50 تا 54 که در دانشگاه تبریز بودم فعالیتهای مذهبی به اوج رسید.
چند نفر از دوستان من دستگیر شدند. ما اعلامیههای انقلابی و روشهای مبارزاتی، اعلامیههای حضرت امام و چگونگی مبارزه با ساواک و گارد دانشگاه یعنی اوج فعالیتهای ما در دانشگاه تبریز تا سال 54 بود که من در رشته زمینشناسی فارغالتحصیل شدم.
ادامه دارد 👋
@defae_moghadas
🍂