eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
برای خدا که باشی   همیشه گلِ لب‌هایت میشود ...
4_702924891808072079.mp3
زمان: حجم: 900.9K
🔴 نواهای ماندگار و قدیمی از حاج صادق آهنگران در وصف مادران شهدا 🔶 بیا ای مهربان مادر کنار سنگر من حجم : 879 کیلوبایت مدت آهنگ: 11:00 دقیقه تقدیم به شما 🔅🔆🔅🔆❣🔆🔅🔆🔅 🔴 به ما بپیوندید ⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت بر سینه می فشارمت، اما ندارمت... در عالم خیال خودم چون چراغ اشک بر دیده می گذارمت، اما ندارمت... @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 همکاری سودان با عراق سودان در اواسط دی ماه 1361 صدها تن از سربازان ارتش خود را به جبهه های جنگ علیه ایران اعزام نمود. همچنین به دستور جعفر نمیری رئیس جمهور سودان در شهر خارطوم پایتخت این کشور و پاره ای از شهرهای دیگر دفاتری جهت ثبت نام برای اعزام به جبهه های جنگ علیه ایران دائر گردیده است. جعفر نمیری در مصاحبه با مجله الیوسف چاپ قاهره اذعان میدارد که اعزام نیرو به عراق طبق تصمیمات کنفرانس سران عرب صورت گرفته است.            👈  کتاب جنگ از نگاه دیگر @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 سردار رحیم صفوی 1⃣ 🔅 زمانی که اسم شما را در فضای مجازی جستجو می‌کنیم به اسم یحیی صفوی می‌رسیم، ولی بسیاری از افراد شما را به نام سید رحیم صفوی می‌شناسند. این تغییر اسم از کجا شروع شد؟ در سال‌های قبل از انقلاب من مجبور به فرار از ایران شدم، تحت تعقیب ساواک بودم و برای اینکه در ارتباطات تلفنی که از خارج از کشور می‌گرفتم مشخص نباشد اسم را عوض کردم. 🔅 قبل از انقلاب شما بیست و سه سال داشتید که وارد فضای مبارزه شدید. درست است؟ من قبل از انقلاب بیست و شش سال سن داشتم و متولد سال 1331 هستم. 🔅 یک مقدار از فضای قبل از انقلاب توضیح دهید. از زمان دانشجویی که در دانشگاه تبریز فعالیت سیاسی داشتید. در اصفهان هم به همین صورت. فعالیت‌های نظامی که داشتید. آموزش‌های نظامی که در سوریه و لبنان دیدید. آشنایی شما با انقلاب اسلامی و علاقه شما به امام از کجا شروع شد؟ گرچه آن زمان در میان نیروهای مذهبی و انقلابی تقریباً به این صورت بود.? من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم و از زمانی که به سن تکلیف رسیدم مقلد امام بودم، یعنی رساله امام در خانه ما نه تنها من بلکه برادرانم و پدرم. به هر جهت ما مقلد حضرت امام بودیم از سن تکلیف. فعالیت‌های انقلابی را از سال آخر دبیرستان، یعنی سال 49 در دبیرستان نشاط اصفهان تحت تأثیر یکی از معلم‌های انقلابی به اسم عبدالله زاهد که الان هم زنده است و انسانی انقلابی و مبارز ضد رژیم شاه بود و معلم طبیعی مابود. آن زمان ما سه درس طبیعی داشتیم. گیاه‌شناسی، جانور شناسی و زمین‌شناسی. ایشان روی ما افکار دبیرستانی‌ها مخصوصاً وقتی خصوصی می‌شدیم خیلی باز راجع به رژیم شاه صحبت می‌کرد. یکی تحت تأثیر آن دبیر عالی‌قدر که خداوند او را سلامت بدارد، چرا که الان مریض است و یکی نیز تحت تأثیر یکی از روحانیون انقلابی ضدرژیم بودم و به این ترتیب وارد مسائل انقلاب شدم. با ورود به دانشگاه در سال 1350 و قبولی در دانشگاه تبریز در رشته زمین‌شناسی طبیعتاً فضای دانشگاه یک فضای انقلابی‌تر و پرجنب و جوش‌تر بود، اما مشکلی که ما در دانشگاه تبریز داشتیم این بود که جو غالب دست کمونیست‌ها بود. آنها نیز دو دسته بودند. مارکسیست‌ها و مائوئیست‌ها. در سال 1350 عده زیادی از نیروهای مذهبی از شهرهای مختلف از جمله شیراز، شمال و تهران وارد دانشگاه تبریز شده بودند. ما نیروهای مذهبی تقریباً سال اول توانستیم یکدیگر را پیدا کنیم. در سال 50 تا 54 که در دانشگاه تبریز بودم فعالیت‌های مذهبی به اوج رسید. چند نفر از دوستان من دستگیر شدند. ما اعلامیه‌های انقلابی و روش‌های مبارزاتی، اعلامیه‌های حضرت امام و چگونگی مبارزه با ساواک و گارد دانشگاه یعنی اوج فعالیت‌های ما در دانشگاه تبریز تا سال 54 بود که من در رشته زمین‌شناسی فارغ‌التحصیل شدم. ادامه دارد 👋 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 4⃣4⃣ خاطرات جبهه محمد ابراهیم امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق « وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِ» (3)، خداوندا! انجام کارهای خیر را برای مردم، به دست من اجرا کن و خدمات نیکم را با منت گزاری ضایع مگردان. ┈┄═✾🔸✾═┄┈ .... خیلی آرام گفت سلام علیکم عزیزانم . بفرمایید بنشینید . آرام نشستیم . سرش را پایین انداخت و با لهجه غلیظ عربی و به فارسی گفت، من اسمم سید حمید موسویه . اهل خرمشهرم که حالا جز ویرانه‌ای از شهرم نمانده. من همرزم و رفیق جهان آرا بودم . اما سید محمد رفت و من هنوز مانده ام . توی کلاس خیلی آرام شروع کرد قدم زندن . تا کی باید بمانم؟ شما بگید! من تا کی باید از دوری دوستانم و شاگردانم بسوزم و بسازم ... و رفت روی صندلی، روبروی ما نشست. سرش را پایین انداخت و آهی کشید . صدا از کسی بلند نمی شد. این هیکل و این لحن مهربانانه، هیچ رقم به هم نمی آمد. برادر موسوی هنوز نگفته بود که استاد چه درسی است. بلند شد و به محمود که کنار من نشسته بود گفت، اسم شما چیه ؟ .... محمود . خوب آقا محمود زحمت بکشید بروید از تدارکات به تعداد بچه های کلاس خودکار و دفترچه بگیرید. محمود بلند شد و بیرون رفت . برادر موسوی رو به تخته سیاه کرد و با خط خیلی قشنگ نوشت بسم الله الرحمن الرحیم . بعد نوشت درس اول کلاس ایدئولوژی. ایمان به خدا . بعد برگشت و گفت به نظر شما اگر ایمان به خدا نباشد، در روی زمین چه اتفاقی می افتد؟ بعد با انگشت اشاره به سید جواد اشاره کرد .... تو بگو ، اگر خدا نباشد چه می شود؟ سید جواد بلند شد و سلام داد و گفت دنیا خراب میشه. استاد گفت بله این از تبعات نبودن خدا در دنیاست. یعنی چی؟ یعنی میشه جنگل . یعنی هر کی به هرکی یعنی هیچ کس به دیگری رحم نمی کنه . چون دیگه دلیلی وجود نداره که انسان ، انسان باشه . محمود به تعداد بچه ها خودکار و دفترچه آورد و با اجازه استاد بین بچه ها پخش کرد . من اول صفحه نوشتم کلاس اول ایدئولوژی . استاد سید حمید موسوی . خودکار را کنار گذاشتم و به استاد نگاه کردم . استاد شروع کرد به نوشتن . خدا به انسان چه چیزی داده؟ بعد یه آکولاد کشید. عقل، قلب، عشق، ایمان، اختیار، سعادت و بهشت بعد گفت، معنای عقل. درست زندگی کردن در دنیا همان عقل است. کسی که در دنیا درست زندگی نکند یعنی از عقلی که خدابه اون داده استفاده نکرده .... استاد داشت با حرارت حرف می زد که از کلاس بغلی صدای تیر اندازی بلند شد ..... همه نیم خیز شدند و داشتند سرک می کشیدند ببینند چه خبر شده اما استاد خیلی آرام آمد درب کلاس رو بست و گفت ما کلاسمان از این سر و صداها نداره. سر و صدای کلاس ما صدای قلب و ایمان و عشقیه که توی سینه شما ها داره آهنگ مجاهدت رو می زنه . برای من خیلی سخته که بارها مثل شما عزیزان رو آموزش دادم و بعد مثل یه پرنده پرواز کردند و رفتند . صدای استاد به بغض نشسته بود . باورمان نمی شد که استاد ما اینقدر دل نازک باشه . استاد یه قدری صدایش رو بلند تر کرد و گفت، نشانه ایمان داشتن عقله. و داشتن عقل، انسان بودن است. بقیه آدم ها که می بینید فقط شکل آدم هستند. ادای آدم ها رو در می یارن . پس اول از همه انسان باید عقل داشته باشه یا بهتر بگم از عقلش خوب استفاده بکنه. سعادت انسان بستگی به نوع عمل داره . یکی از نشانه های ایمان هم همینه که شما از جاهای مختلف آمدید اینجا تا یاد بگیرید که چه طوری یک انسانِ با عقلِ مومن و عاشق باشید. و این فقط و فقط مختص مجاهدان راه خداست . بعد برگشت روی تخته سیاه و نوشت ...امام رضا علیه السلام فرمود : شیعیان ما ، تسلیم امر ما هستند . سخنان ما را می پذیرند و با دشمنان ما مخالفند . پس هر کس این گونه نباشد ؛ از ما نیست . بعد هم گفت ، من جلسه بعد از شما ها به طور اتفاقی خلاصه مباحث این جلسه رو می پرسم . با حدیثی که نوشتم . حفظش کنید . هر کی بلد نباشه تنبیه می شه اما با روش خودم تنبیهش می کنم . خوب رفقای عزیز من برای این جلسه کافیه . میتونید خارج بشید . بچه ها بلند شدند تا از کلاس بیرون بیان که استاد ایستاد دم در کلاس و هر کسی که می خواست از در بیرون بره ،بغلش می‌کرد و اسمش رو می پرسید بعد با دست به کتفش می زد و می‌گفت فی امان الله. دیدن این رفتار از مربی بلند قد و پر جذبه برای همه ما بزرگترین درس بود . هنوز هم صدای گرم و استاد موسوی بعد از حدود سی و هفت سال توی قلبم حَک شده . استاد مخصوصا زود کلاس رو تعطیل کرد چون می دانست همه ما خسته ایم . نمی خواست کلاسش با چرت خراب بشه . برای همین موقع بدرقه ما به بیرون کلاس گفت: آرام برید بیرون تا مزاحم کلاس دیگران باشید . ادامه دارد @defae_moghadas 🍂