🍂
🔴 عملیات بدر،
شرق دجله
هور منطقه وسیعی ست که حدود دویست کیلومتر مربع وسعت دارد و دارای پوشش گیاهی خاصی از نی، چولان و بردی است که هر کدام حکایتی برای خودش داشت.
از حیوانات و آبزیان جور و واجور گرفته تا آبراه های پیچ در پیچ و مخوف آن که تنها بومیان ساکن در هور می توانستند در آن زندگی کنند.
منطقه وسیعی از آن در عملیات خیبر آزاد شده بود و می توانستیم تا حدودی در آبراه ها حرکت کنیم و آن را تجربه نماییم.
بعد از کلی پرسش و تحقیق، به مقر خود برگشتیم و گزارشی به سردار دادیم و وارد آموزش های اولیه شدیم.
برای اولین بار بچه های گردان را به منطقه باصفا و حفاظت شده پلاژ اندیمشک بردیم و مقدمات آموزش را مهیا کردیم.
گردان به انسجام خوبی در آموزش آبی خاکی، از شنا و پاروکشی گرفته تا غواصی رسیده بود و نیروی جسمانی خوبی برخوردار بود.
همه این تلاش ها برای این بود تا گردان سهم بیشتری در عملیات داشته باشد. حاج اسماعیل اصرار زیادی برای گرفتن ماموریت خط شکنی داشت و باید به آن می رسید.
تمام زوایای عملیات را بررسی کرده بود و ابتکارات خوبی را هم بکار گرفته بود تا نظر فرماندهی لشکر را جلب کند. یکی از ابتکارات او تاسیس دسته ای از افراد باسابقه و توانمند جبهه ای بود که هم قدرت بدنی خوبی داشتند و هم در امر اطلاعات عملیات کارهای زیادی کرده بودند و همچنین توان فرماندهی داشتند و می توانستند غواص های خوبی باشند.
این دسته نقش آچار فرانسه را برای فرماندهی گردان داشتند و هر ماموریت سختی را می توانستند انجام دهند و بعنوان نیروی ذخیره در هر جا جانشین افراد کلیدی شوند.
افرادی چون شهید سعید نورانی، احمد مستعان، برادر طبری و عقیلی و خلیلاوی و ....
ادامه 👇 👇 👇
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔹گفتگو با سردار صفوی 6⃣
🔅 آشنایی شما با شهید صیاد از کجا شروع شد؟
وقتی ما کمیته و سپاه را تشکیل دادیم با چند نفر نیروی مذهبی در اصفهان آشنا شدیم. صیاد شیرازی آن زمان جناب سروان بودند. ستوان یکم عباس بابایی خلبان اف 14 در پایگاه هشتم شکاری بود. صیاد شیرازی نیز سروان بود در فرماندهی توپخانه و موشکهای نیروی زمینی ارتش. ایشان به من زنگ زد و گفت که ما برای حفاظت از زاغه های مهمات سرباز نداریم شما می توانید از کمیته برای ما نیرو بفرستید. من هم نیرو فرستادم. ایشان یک عده از نیروهای مذهبی اصفهان را جمع می کرد و ما هم در این جلسات شرکت می کردیم.
از اول انقلاب ما با ایشان آشنا شدیم و آشنایی ما تا زمان شهادت ادامه داشت. در کردستان و جنگ این آشنایی بیشتر شد. نه تنها با ایشان بلکه با یک سری از نیروهای مذهبی دیگر در ارتش ما با آنها از اول انقلاب آشنا بودیم که بهترین آنها شهید صیاد شیرازی و شهید عباس بابایی که بعداً فرمانده ی عملیات شد. از همان ماه های اول انقلاب ما با این افراد آشنا بوده و رفت و آمد خانوادگی داشتیم.
🔅 اگر بخواهید در یک عبارت شهید صیاد را تعریف کنید چه چیزی می گویید؟
🍃صیاد یک فرمانده ی مومن، شجاع، خردمند و انقلابی بود. ایمان ایشان بسیار زیاد بود مثل یک پاسدار. آنقدر که ایشان نمازهای مستحبی می خواند من نمی خواندم. ایشان تا وضو می گرفت نماز می خواند و برخی از چیزهای او بیشتر از خود من بود. شهید صیاد نسبت به امام زمان(عج) خیلی ارادت داشت.
🔅 علت کینه ی منافقین از شهید صیاد فقط به خاطر مرصاد بود یا چیزهای دیگر هم بود؟
به نظر من از بالا به منافقین گفته بودند که ایشان را. چون یکی از آینده های ارتش جمهوری اسلامی صیاد شیرازی بود. ایشان افسری بود که به امام انقلاب مقام معظم رهبری خیلی اعتقاد داشت به سپاه علاقمند بود. به نظر من هم سپهبد قرنی و هم صیاد شیرازی را از بالا به منافقین دستور دادند. آمریکایی ها صیاد را می شناختند چون در آن کشور دوره دیده بود. عباس بابایی هم امریکا دوره دیده بود. یک فرمانده ای که مومن شجاع و جنگجو بوده وجنگ را دیده باشد. البته این یک تحلیل است. شهید صیاد خانواده ی محترم و فرزندان بسیار مومنی هم داشت.
ادامه دارد 👋
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #در_قلمرو_خوبان 8⃣4⃣
خاطرات جبهه محمد ابراهیم
رهبر انقلاب:
🔹 وقتی شما آرزوهای دور و دراز داشتید آخرت را از یاد شما میبرد. آخرت و بهشت و رضوان الهی باید هدف ما باشد.
┈┄═✾🔸✾═┄┈
سید جواد با داد و هوار از جایش بلند شد . دیگران هم هجوم آوردند برای بیرون آمدن از اسایشگاه . من که پوتین هایم را قبلا پوشیده بودم خیلی شیک و مجلسی بیرون آمدم . تمام مریی ها اسلحه به دست تیرهای رسام شلیک می کردند. آقای موسوی هم خدا خیرش بدهد که با اون قد بلند و چهره ای سیاه دم هر آسایشگاه نارنجک صوتی پرت می کرد. از بالای پشت بام هم با تیر بار شلیک می کردند . یه آتیش بازی مشتی راه انداخته بودند . حتی آقای جابری هم داشت با فریاد زدن بچه ها رو بیشتر هول می کرد . بچه ها پوتین هاشون رو پوشیده، نپوشیده به خط شدند و بدون معطلی بدو رو داده شد. از درب آموزشگاه نظامی زدیم بیرون. اونهایی که پوتین به پا نداشتند با بدبختی میدویدند . صدا از کسی در نمی آمد . تا ایستگاه هفت ما را دواندند . پای بی پوتین ها، خون می آمد. اونهایی هم که پوتین نوها را به پا کرده بودند ، پایشان تاول زد . میدونی؟ پوتین نو دمار از روزگار آدم در میاره تا آب بندی بشه . جان ما داشت در می آمد . مثلا فردا جمعه بود . تلافی تعطیلی جمعه و نداشتن کلاس را نصف شبی داشتند در می آوردند . حسن آقا که قدرت بدنی عجیبی داشت ما را با خودش مقایسه کرده بود . بالاخره برگشتیم سمت آموزشگاه و فرمان داده شد تا روی پا بنشینیم. بعد هم آقای موسوی شروع کرد به سخنرانی . توی دلم می گفتم آقای موسوی قربان خودت و جدت توی کلاس و مسجد اینقدر با حال و مهربان و متین بودی .... این خشونت از کجا در آمد . پدرمان را در آوردی ! آقای موسوی سر اسلحه را گرفت سمت آسمان و گفت امشب درسمان ستاره شناسی و جهت یابی است . از مهمترین درسهایی که باید یاد بگیرید همین جهت شناسی است . وقتی توی عملیات شرکت می کنی باید بلد باشی از ستاره ها کمک بگیری تا یه وقت گم نشی و ناغافل به سمت دشمن نری. بارها شده بچه ها توی عملیات و ستون کشی از نفر جلویی جا موندن و نتونستن جهت رو تشخیص بدهند و سر از میدان مین یا کمین دشمن در آوردند . هم خودشون گرفتار شدند و هم عملیات رو خراب کردند . اگر ما امروز آموزش شما را درست انجام ندیم و سهل انگاری کنیم توی خون شهدایی که بعدا توی عملیات ها ریخته می شه شریکیم . هر کسی هم که این آموزش ها را خوب یاد نگیره توی خون شهدا و شکست عملیات شریکه . ما با هم مثل برادر می مونیم اما تو آموزش با کسی شوخی نداریم . مفهومه ؟ ها .... نشنفتم ..... زبان ندارید ؟ مفهوم بود یا نه ؟ بچه ها با صدای بلند اما با حال زار گفتند مفهوم شد . تا صدای بچه ها بلند شد ، آقای موسوی یه رگبار هوایی زد و با عصبانیت گفت توی شب نباید از کسی صدا در بیاد . از مهمترین نکات در شب های عملیات اینه که کسی نباید با صدای بلند حرف بزنه . فقط با صدای تو گلویی و آرام باید حرف بزنید اون هم موقعی که پیام از طرف فرماندهی ، باید به نفر عقبی منتقل بشه . حالا مفهوم شد؟
نمی دونستیم چه کار باید بکنیم . به هم نگاه میکردیم . بعد یواشکی جوری که خودمان هم صدایمان را نمی شنیدیم گفتیم ...مفهومه . آقای موسوی رو کرد به حسن آقا و گفت ما درخدمت هستیم . بعد هم حسن آقا گفت برادران بایستید . ما ننه مرده ها هم ایستادیم . بعد گفت سرها رو به آسمان . نگاه کردیم به آسمان تاریک و ستاره های درخشان و ماه که مثل یه کمان در آسمان خودنمایی می کرد .
سر اسلحه را بالا آورد و به سمت ستاره درخشانی شلیک کرد . .... برادران جهت گلوله را ملاحظه کردید؟ به این ستاره می گن ستاره شمال یا قطبی . همیشه این ستاره به سمت شماله و مخالفش می شه جنوب . حالا شرق و غرب رو چه جوری می شه فهمید؟از شکل ماه..... اگه کمان ماه به سمت ...... درد سرت ندم داداش ..... تا اذان صبح جهت شناسی و ستاره شناسی به ما یاد دادند . یاد گرفتیم که توی شب نباید جیک بزنیم . یاد گرفتیم که ستاره درخشانی که در آسمان است جهت شمال را نشان می دهد . یاد گرفتیم که همیشه آماده باشیم و بدانیم اینجا عجالتا آموزشگاه نظامی است . ..... با بدنی خرد و خاکشیر رفتیم وضو گرفتیم و نماز صبح را به امامت آقای موسوی خواندیم . با حال نزاز برگشتیم توی اتاقهایمان . من به محمود گفتم دیدی آق محمود . دیدی دیشب خواب زده نشده بودم .... محمود گفت قبول . ولم کن . می خوام بخوابم . خوابم میاد . بچه ها بدون معطلی رفتند در موقعیت لالا .
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
روایت اسرای مفقود الاثر
💢 قسمت دویست و هشتاد و پنجم
یادواره شهید پیراینده در اسارت
یکی از ابتکارات گروه فرهنگی گردهمایی وحدت و همدلی، بین بند یک و دو در هفتههای پایانی اسارت بود. بعد از برگزاری نماز جمعه، بچه های فرهنگی به فکر افتادن که یه گردهمایی با حضور تمومی ۶۰۰ اسیر بند ۱ و ۲ و این بار در هواخوری بند ۲ به عنوان وحدت و همدلی و در تجلیل از شهید حسین پیراینده برگزار بشه. برگزاری نماز جمعه تجربه موفقی بود تا امیدوار به جلب موافقت فرمانده اردوگاه برای برگزاری این گردهمایی باشیم. صحبتها و مشورتای اولیه انجام شد و پیشنهاد برگزاری گردهمایی به تصویب کانون فرهنگی رسید. با مذاکراتی که با فرمانده اردوگاه انجام شد و بعد از اخذ تضمین های لازمه در خصوص آروم و مسالمت آمیز بودن این مراسم، مقرر شد این بار گردهمایی در محوطه بند دو انجام بشه.
آقای عبدالکریم مازندرانی به من پیشنهاد کرد که سخنرانی مراسم رو به عهده بگیرم و منم پذیرفتم. همۀ ۶۰۰ نفر در محوطه هواخوری بند دو جمع شدیم و مراسم با تلاوت قرآن آغاز شد. سخنانم رو با تشریح وظیفه ما در دفاع مقدس و اسارت آغاز کردم و به تجلیل از حماسه مقاومت بچه ها در اسارت ادامه دادم و ضمن ادای احترام به مقام شامخ تمامی شهدای اسارت بصورت ویژه از شهید پیراینده و مجاهدت او یادی کردم. اصل سخن بررسی تطبیقی کاروان و قافله اسرای کربلا با قافله اسرای ایرانی بود و به تشریح ظلم و جنایتی که نظام بعثی در حق اسرا انجام داد پرداختم و اون رو با ظلم و جنایات بنی امیه در شام با کاروان اهل بیت(علیهم السلام) مقایسه کردم و با نوید به بچه ها اعلام کردم که ما اکنون در حال بازگشت به وطن هستیم، همانگونه که قافله اهلبیت(علیهم السلام) که به مدینه بازگشت و در مسیر برگشت به زیارت مزار اباعبدالله(علیه السلام) و شهدای کربلا رفتن، و مروج و پیامرسان عاشورا شدن، ما هم وظیفه داریم مروج و پیامرسان حماسههای اسارت باشیم.
این گردهمایی از شیرینترین برنامه های روزهای پایانی اسارت بود که وحدت و همدلی بین اسرا رو به رخ دشمن جنایتکار کشوند و پیام شادابی و سرزندگی و بالنده بودن اسرای ایرانی رو در تاریخ دفاع مقدس ما ثبت و ضبط کرد.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
@defae_moghadas
🍂
حماسه جنوب،خاطرات
🍂 🔴 عملیات بدر، شرق دجله هور منطقه وسیعی ست که حدود دویست کیلومتر مربع وسعت دارد و دار
🍂
🔴 عملیات بدر،
شرق دجله
با پایان یافتن دوره آموزشی شنا باید بار و بندیل را جمع می کردیم و یک قدم خود را به منطقه عملیاتی نزدیک تر می کردیم .
منطقه ای که برای ما مقرر شده بود معروف بود به منطقه گروهان پل. منطقه ای وسیع در غرب جاده اهواز خرمشهر که شاید تا نزدیک مرز ادامه داشت.
بعد از پیمودن این راه نسبتا طولانی در بیابان خدا چادر زدیم . دستور فرماندهی این بود که بعد از زدن چادر باید زمین آن را هم به اندازه ی یک متر گود کنیم تا هم چادر محسوب شود و هم سنگری برای حفاظت از جان نیروها.
این یکی از تجاربی بود که از والفجر مقدماتی کسب کرده بودیم. زمانیکه هواپیماهای دشمن لوجستیک لشکر را بمباران کرد و تعدادی که در چادرهای بی پناه بودند به شهادت رسیدند.
ادامه 👇 👇 👇
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔴 عملیات بدر،
شرق دجله
در محل جدید که تا جزیره مجنون حدود 20 یا 30 کیلومتر فاصله داشت مستقر شدیم و کارهای جدیدی از جمله توجیه نقشه عملیات، تقویت روحی نیروها با برنامه های مذهبی و دعا و سینه زنی که وظیفه تبلیغات گردان بود و نرمش و ورزش و ..... را شروع کردیم.
یکی از واحدهای گردان که در این مواقع فعال می شد تعاون بود که وظیفه چک کردن کارت و پلاک نیروها و جمع آوری وصیت نامه ها و نامه های افراد ، و در روز آخر تحویل لوازم شخصی بچه ها را به عهده داشت. این واحد کار خود را شروع کرد و در روزهای باقی مانده به امورات لازم رسیدگی می کرد.
واحد دوم که خیلی پرکار در این ایام ظاهر می شد واحد تسلیحات گردان بود که وظیفه تجهیز نیروها و همچنین تحویل و توزیع مهمات را بعهده داشت.
در این عملیات تعدادی اسلحه یوزی آورده بودند که به نیروهای غواص و فرمانده دسته ها دادند تا بخاطر تحرک شان اسلحه سبکی داشته باشند.
واحدهای تدارکات و مخابرات و پرسنلی هم وظایف و هماهنگی هایی داشتند که به انجام رسانیدند و همه نیروها بعد از یک هفته استراحت نسبی، آماده حرکت به سمت نقطه رهایی در هورالعظیم شدند.
ادامه 👇 👇 👇
@defae_moghadas
🍂