eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 1⃣5⃣ خاطرات جبهه محمد ابراهیم درد هجران را کشیده ام . رفقای جون جونی ام را جلوی چشمانم در خاک و خون غلطیده دیده ام و اکنون راوی آن روزها هستم . برای تو می گویم تا در تاریخ بماند ... ...مربی تخریب ادامه داد که، معمولا مین هایی که توسط دشمن کاشته می شد از مین گوجه ای استفاده می کنند ...ببینید این مین منور است . عموما این مین ها را با سیم تله به مین های دیگه مثل والمر و تی ایکس پنجاه به صورت کشش یا قطع کشش تله گذاری می کنند . تخریبچی باید خوب وضعیت میدان مین را بفهمد....... کلاس تاکتیک . به حمله می گویند آفند یا تک. و نام نگهداری خط مقدم یا لبه جلویی منطقه نبرد را پدافند گویند .حالا انواع تک یا آفند را بنویسید . تک جبهه ای .....تک .... معمولا دشمن بعد از اینه مورد آفند قرار گرفت، اقدام به پاتک می کند. دشمن همیشه برای پاتک کردن اول آتش تهیه می ریزد ......این آتش می تواند هم خط مقدم را نابود کند و هم در عقبه مشکلات زیادی برای ما بوجود بیارود.... هر روز برنامه ما این بود و گاهی هم در کلاس های چرتمان می زد مخصوصا کلاس های بعد از ظهر که برای بیدار ماندن مکافات داشتیم . ناخود آگاه پلک‌ها روی هم می افتاد که یکدفعه با صدای شلیک گلوله مشقی یا همان فشنگ گازی سراسیمه از خواب می پریدیم. هاج و واج به هم نگاه می کردیم و در بعضی مواقع استاد اجازه می داد بریم و آبی به سر و صورت بزنیم . کم کم داشتیم به آخرهای دوره می رسیدیم . آخرین جمعه ای که در آبادان بودیم همراه برادر جابری که توی این مدت هم خیاط بود و هم مربی تاکتیک و .... یه پارچه آقا با دلی نازک اما قیافه ای غلط انداز. رفتیم توی آبادان یه چرخی زدیم. سینما رکس را به ما نشان داد که مخروبه بود. در یکی از خیابان های شهر از کنار خانم‌های محلی عرب زبان که داشتند پنیر و ماست کیسه ای و تخم مرغ می فروختند رد شدیم . یکی از بچه ها می خواست ماست بخرد که با مخالفت آقای جابری روبرو شد . به زور ما را از کنار آن خانم های درشت هیکل و سیاه سوخته رد کرد. من پرسیدم چرا نگذاشتی ماست بخره؟ اما جوابی که داد همه ما را به خنده انداخت. راس و دروغش را نمی دانم ولی فکر می کنم برای ترساندن ما بود. آقای جابری گفت مبادا از این ها خرید کنید ها .... بالاخره استاد ما را به زور از آنجا رد کرد. اما یکی از تلخ ترین اتفاقی که افتاد به شهادت رسیدن مادر یکی از مربی هایمان بود. ما را آوردند گلزار شهدا برای مراسم دفن مادر استاد مان. زن های عرب زبان به صورتشان می زدند و نوحه خوانی می کردند . اصلا اون روز دل و دماغ کلاس رفتن هم نداشتیم و تا شب دمغ بودیم . بالأخره روز موعود رسید و باید می رفتیم برای خنثی کردن میدان مین . استاد گفت نه میدان مین با شما شوخی داره و نه من با شما. توی این جلساتی که با هم داشتیم و هر چی که یاد گرفتید حالا باید به طور عملی انجام بدید . ساعت چهار پنج بعد از ظهر بود که ما را آوردند به یک دشت باز که اولش سیم خار دارهای حلقوی بود و میدان مین خیلی قشنگ داشت به ما چشمک می زد . استاد گفت ، این میدان مین عراقی هاست که هنوز دست نخورده مانده و الان وظیفه شماست که میدان را خنثی کنید . یکی یکی با هزار ترس و واهمه به سمت میدان راهی می شدیم تا هنر خودمان را به رخ اساتید بکشیم که یعنی بلد شدیم . بعضی از بچه ها که تردید می کردند ، استاد با نشانه روی دقیق با گلوله جنگی کنار پای بچه ها شلیک می کردند. هوا نسبتا سرد شده بود اما از تمام هیکل ما دانه های عرق می چکید . حالا در انتظار بمان تا باقی ماجرا را در فصل دوم برایت تعریف کنم . دوست همیشگی شما محمد ابراهیم مابقی جریانات به زودی در فصل دوم @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت اسرای مفقود الاثر 💢 قسمت دویست و هشتاد و نهم پیشانی بندهای سبز رنگ از روزی که تبادل اسرا قطعی شد، بچه ها به تکاپو افتادن و با خلاقیت‌های ویژه خودشون تلاش داشتن جلوه‌ای معنوی به آزادی بدن. یکی از این جلوه‌های زیبا تهیه سربند برای همۀ بچه‌ها بود. گروهی دست به کار شدن و برای تهیه سربند کنارۀ سبز رنگ پتوها رو درآورن و به اندازه سربند بریدن و جملات زیبایی مانند یا زهرا(سلام الله علیها)، یا ابا عبدالله(علیه السلام)، لبیک یا خامنه ای و غیره نوشتن. برای اینکه قضیه لو نره و بعثیا اونو رو جمع آوری نکنن در جایی مناسب که دست بعثیا بهشون نرسه نگهداری شدن تا روز موعود و رؤیایی فرا برسه. روزی که ثبت نام شدیم و سوار اتوبوس‌ها شدیم همۀ بچه‌ها سربندهای سبز رنگ رو به پیشانی بستن. صحنۀ بسیار باشکوهی ایجاد شده بود. بعثیا بدجوری غافلگیر شدن و داشت چشماشون از حدقه در میومد، ولی کار از کار گذشته بود و مرغ از قفس پریده بود. انگار بچه‌ها داشتن برای عملیات آماده می‌شدن. بعثیا خوب این سربندا رو می‌شناختن و به شدت از اونا وحشت داشتن. نمی‌دونم فرماندهان ارشدشون وقتی می‌دیدن این همه سربند جلو چشم نیروهاشون تهیه شده و اونا نفهمیدن، بعد از رفتن ما چه بلایی سرشون آوردن. ولی مطمئنم به این سادگی از کنار مسئله‌ای به این مهمی رد نشدن. با ورودمون به مرز ایران این کار اعجاب پاسدارها و مأمورین مرزی هم رو برانگیخته بود. اصلاً باورشون نمی‌شد گروهی از اسرا دقیقا مثل زمانی که در جبهه حضور داشتن، با ریش و سربند یا زهرا (سلام الله علیها)، و یا حسین(علیه السلام)، وارد خاک کشور بشن. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
1_16432741.mp3
زمان: حجم: 1.27M
🍂 🔴 نواهای ماندگار 💢 حاج صادق آهنگران 🔰 نوحه سرایی در آستانه عملیات فتح‌المبین ⏪ این جبهه اسلام است دل شور دگر دارد دل شور دگر دارد 🔻 شعر: حبیب اله معلمی 🔻محل اجرا: شوش دانیال 🔻 زمان اجرا: سال (1360) 🔻 مدت آهنگ: 15:53 دقیقه تقدیم به شما 🔅🔆🔅🔆❣🔆🔅🔆🔅 🔴 به ما بپیوندید ⏪ @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🍂 🔴 عملیات بدر، شرق دجله صبح عملیات آتش خاصی نداشتیم و معلوم بود نیروهای دشمن در سردرگمی بسر می برند و تشکیلاتشان حسابی بهم ریخته است. از سمت راست گردان خبر رسید که لشکر 5 نصر نتوانسته خود را به سه راهی خندق برساند و با ما الحاق کند. در آن قسمت، جنگ شدیدی شکل گرفته بود و ظاهرا شهید برونسی در همین جریان به شهادت رسیده بود. بهرحال این عدم الحاق روزنه ای بین منطقه شمال عملیات ایجاد کرد که نگران کننده بود و می توانست مشکلاتی را برای عملیات ایجاد نماید. روز اول تا شب منطقه در آرامش نسبی بسر می برد، آرامش خط به حدی بود که بدون هیچ احساس خطری مجروحین به عقب فرستاده شدند و آب و غدا توسط تدارکات به دست بچه ها رسیده بود. زمینی که پشت سیل بند زیر پای ما بود، به زحمت، به نیم متر می رسید و جایی برای نشستن و نماز خواندن هم نداشت و جلو سیل بند تا چشم کار می کرد زمین دشمن بود و در تیررس و پشت سر چندین کیلکمتر آب و نیزار. ادامه 👇 👇 👇 @defae_moghadas 🍂
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🍂 🔴 عملیات بدر، شرق دجله شب اول را در سنگرهای روباهی بصورت نشسته خوابیدیم. وقتی که به یک روز گذشته خود فکر می کردیم، می دیدیم چه دوستانی از ما جدا شده اند و چهره آنها را باید از فردا فقط روی پلاکاردها و سینه دیوار ببینیم. 😔 دوستان بی نظیری که نمونه های واقعی اخلاق و ابتکار و معنویت بودند. بعد از نماز صبح صدای درگیری از سمت سه راه خندق که چیزی حدود سه چهار کیلومتر از ما فاصله داشت بگوش می رسید. با توجه به فشاری که لشکر 5 به آنطرف آورده بود باز هم نتوانستند سه راه را تصرف کنند و حالا عراق تک می کرد و می خواست خود را در این قسمت باز کند و عملیات را با شکست مواجه نماید. در شرایط سختی قرار گرفته بودیم. بعد از 13 کیلومتر گذشتن از آب هور، روی نیم متر مانده بودیم. یک متر عقب نشینی مساوی بود با سیزده کیلومتر برگشت به عقب. چاره‌ای جز ایستادگی نداشتیم و باید مقاومت می کردیم. آنروز بچه‌ها مقاومت خوبی کردند و جلو تک دشمن را گرفتند هر چند تعدادی شهید و مجروح دادیم. ادامه 👇 👇 👇 @defae_moghadas 🍂
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🍂 🔴 عملیات بدر، شرق دجله قایق ها برای رفع نیاز نیروها دائم در رفت و آمد بودند. مجروح می بردند و تدارکات می آوردند. یکی از موارد ضروری، آب خوردن بود که در پلاستیک های پرس شده می آوردند. البته قرص های تصفیه آب هم بما داده بودند که یکی از آنها را در آب قمقمه می انداختیم و آب قابل شرب می شد. ناهار هم که در پلاستیک فریزری بود که معمولا برنج بود و خورشت سبزی و مرغ و... که گاهی از آن همه دست و دلبازی تعجب می کردیم. از توی همان قایق برای ما می انداختند و ما هم سهم‌مان روی هوا می گرفتیم و ... بد دلی را کنار گذاشته بودیم و کاملا جنگی شده بودیم. در شرایطی که در اطرافمان جنازه‌های عراقی قرار داشتند و اخبار شهادت ها و مجروحیت ها بگوشمان می‌رسید، ولی با دلخوشی که از پیروزی اولیه بدست آورده بودیم، می نشستیم و همان ناهار را با صفا و صمیمیت بین دوستان می خوردیم و شاکر خداوند بودیم. ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 گفتگو با سردار صفوی 1⃣1⃣ اولین عملیات ما که فرمانده ی کل قوا خمینی روح خدا بود یک برادر تهرانی داشتیم به اسم تیموری. این فرد شش ماه می رفت و چاشنی مین هایی را که دشمن کار گذاشته بود در می آورد . یعنی خود مین بود اما چاشنی نداشت. در هر عملیاتی قبلاً شناسایی اطلاعاتی دقیق انجام می شد و گردان تخریب معبر عبور ایجاد می کردند. شهید تیموری از سنگر عراقی ها کمپوت، شیرخشک یا سیگار عراقی می آورد . همان عملیات را ما چهار صبح شروع کردیم. برای اینکه در این ساعت عراقی ها خواب بودند و مطمئن بودند که از ایران حمله ای در این ساعت صورت نمی گیرد. در فاو ما شش ماه کار اطلاعاتی کردیم. غواصان ما دو یا سه روز در منطقه ی فاو سونداژ می کردند. یعنی زمین را گمانه می زدند. مکانیک خاک آنجا را بررسی می کردند که آیا تانک که چهل و پنج تن وزن دارد می تواند در زمین های شوره زار آنجا حرکت کند؟ لودرو بلدوزر می تواند حرکت کند؟ یعنی کار بسیار علمی و دقیق انجام می گرفت. مثلاً ما جدول بیست ساله ی جزر و مد روخانه ی اروند رود را از یک کشور خارجی گرفتیم. علاوه بر عکس های هوایی که هواپیما های آر اف 4 نیروی هوایی ارتش برای ما تهیه می کرد، ما عکس ماهواره ای از منطقه ی فاو گرفته بودیم . این عکس به دلیل مسائل کشاورزی تهیه شده بود اما ما از آن کاربرد نظامی می کردیم. خود ما مفسر عکس هوایی و مفسر عکس ماهواره ای داشتیم. دلایل این تسلط اطلاعاتی و پیروزی های ما هم شناسایی و دقت های اطلاعاتی و هم شجاعت رزمنده ها و فکر برتر فرمانده ها بود. 🔅 جنجال‌های زیادی در مورد فعالیت های سیاسی سپاه می شود. برخی می گویند که سپاه حق فعالیت سیاسی ندارد. برخی نیز معتقد هستند که فعالیت سیاسی نیز قسمتی از مأموریت های سپاه است. نظر شما چیست؟ سپاه نباید در هیچ حزب و جناح سیاسی دخالت کند. این منعی است که هم امام بزرگوار و هم مقام معظم رهبری نسبت به آن دستور داده اند. این یک دستور شرعی هم است که در هیچ یک از جناح بندی های داخلی یا له یا علیه هیچ کاندیدایی نباید شرکت کند. سپاه یک ارگان ملی است و فراتر از جناح های سیاسی کشور است. شأن سپاه شأن نظام جمهوری اسلامی است. سپاه می خواهد کل کشور انقلاب و قوای سه گانه را حفظ کند. ادامه دارد 👇👇👇