سلامم را پذیرا باش ای سرباز ایرانی4_5879551048422523824.mp3
زمان:
حجم:
192.4K
🍂
🔻 مارش خاطره انگیز
روزهای عملیات
سلامم را پذیرا باش ای سرباز ایرانی
تو از این سنگرت بر دشمنان چون شیرمی تازی
تو در میدان مردی بر امام خویش می نازی
سلحشوری دلیری قهرمان مردی تو سربازی
غریو ملت مستضعفی فریاد مردان خدایی تو
تو رعدی تندر این انقلاب با صفایی تو
فروزان اختر تابنده در شبهای مایی تو
سرود قرن آزادی فروغ کبریایی تو
گوینده : محمود کریمی علویجه
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
روایت اسرای مفقود الاثر
💢 قسمت دویست و نود و هشتم
زیباترین جلوههای عاشقی
قبل از آزادی همه همقسم شدیم تا به زیارت حرم امام نرفتیم پا به خانههامون نذاریم. مسئولین هم در ایران تدارک برنامههایی دیده بودن که با ورود ما به ایران در یه محیط کاملاً مناسب و با تیم پزشکی مجرب ،آزمایشات گوناگون و چکاب کامل بر روی تکتک ما انجام بشه و کسانی که مبتلا به بیماریهای مسری و خطرناک بودن رو به بیمارستان اعزام میکردن و به خوانواده هاشون اطلاع میدادن که نگران نباشن.
بعد از چکاب کامل، برنامۀ زیارت حرم حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه) بود. بچه ها بی صبرانه منتظر رسیدن به حرم و عرض ادب به محضر فرمانده و امام و معشوقشون بودن. هنوز از اتوبوس پیاده نشده بودیم که عده ای خودشون رو به زمین انداختن و مثل فرزندی که پدر مهربانشو همین امروز از دست داده باشه گریه و زاری میکردن. تعدادی هم مسافت ورودی حرم تا ضریح رو بصورت سینه خیز و یا روی زانوها طی کردن.
با دیدن حرم، واقعا زانوهامون سست شد و انگار روح از کالبدمون جدا شد. نمیتونستیم در اولین ملاقات با امام تموم قد و با گامای استوار بسمت مرقد آن پیر فرزانه حرکت کنیم. زیباترین جلوههای عاشقی و دلدادگی در اولّین زیارت و ملاقات، خلق شد و هر کسی بدون توجه به بقیه و با تموم وجود به محضر امام اظهار ارادت میکرد. بارش اشک، دیدگان ما رو تار کرده بود و زیبایی حرم و عظمت اون رو نمیدیدیم و با دل به محضر مرادمون شرفیاب شدیم. به ضریح که رسیدیم صدای ضجه و نالههایی که سالای غربت در دلمون عقده شده بود بلند شد و دقایقی طولانی سر به ضریح با اماممون درد دل کردیم و از رفتن و تنها گذاشتنمون شکوه و گلایه کردیم.
سلام یاران شهیدمون رو به محضر پیر فرزانهمون، ابلاغ کردیم و در کنار مضجع شریفش دست بیعت به جانشین و نایبش دادیم و قول دادیم همانطوری که مطیع و فرمانبردار او بودیم، جانشین و نائب امام زمونمون، سید علی رو تا آخرین نفس اطاعت نموده و یاری کنیم و در صورت لزوم هستی و زندگی و تن رنجور و کتکخوردهمون رو نثارش کنیم. دل کندن از امامی که سالای طولانی شوق دیدارش روداشتیم سخت بود و به خواهش مسئولین کاروان و با نگاه های مداوم به پشتِ سر با روح خدا خداحافظی کردیم و با آرامشی خاص به قرنطینه برگشتیم.
ادامه دارد
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 فتح المبین (14)
امروز، از صبح به همه نیروها آماده باش دادند. آماده باش نه به عنوان آمادگی مقابله با دشمن، بلکه آماده برای حرکت به منطقه مقاومت. جایی که گروهان قدس در حال پدافند بود. و حالا باید گروهان کربلا و مکه هم به آنها اضافه می شدند و با همه تجهیزات به سمت دشمن حرکت می کردند.
غوغایی بی سر و صدا سراسر جبهه را فرا گرفته بود. از طول و عرض جغرافیای عملیات اطلاعی نداشتیم و تنها گفته بودند یک پیادهروی ده کیلومتری آنهم از میان کانالهای طبیعی که عمدتا با زمینی ریگزار مواجه بودیم که این کار را سخت می کرد . بهرحال باید از این مرحله عبور کرده و تا رادارهای 4 و 5 پیشروی می کردیم.
با غروب روز اول فروردین 61، وضو گرفته، آماده اذان مغرب ماندیم. مسیولین و فرماندهان به شدت در رفت و آمد و هماهنگی بودند. جلسه های اضطراری پیوسته در جریان بود.
بیسیم چی ها کلمات رمز را با هم چک می کردند و تدارکات هم بدنبال رفع نیازهای نیروها بود.
دو ماشین تدارکات پر از مهمات، پوشاک و تغذیه در محوطه ایستاده و هرآنچه بچهها نیاز داشتند بر می داشتند و آماده دستور می شدند.
با شروع اذان، دل تو دل بچهها نبود. بعضی آنقدر نور بالا می زدند که در شهادتشان شک و تردیدی نبود و همین باعث می شد با حسرت به آنها نگاه کنیم و در فرصتی طلب شفاعت نماییم.
برای لحظاتی همه در آغوش هم قرار گرفتند و بازار حلالیت گرفتن گرم شد. اشکها سرازیر و و...
لحظه حرکت فرا رسید
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 فتح المبین (15)
حرکت گروهان قدس:
گردان در ستون یک از راه کانالهای خالی از آب های فصلی حرکت خود را با رمز مبارک یا زهرا(س) شروع کرد و وارد عمل شد.
از داخل این رودخانه ها حرکت می کردیم و خیلی آرام قدم بر می داشتیم. کف آنها پر از ریگ بود و وقتی پا می گذاشتیم، صدا بلند می شد و مجبور بودیم از سینه کش و شیب کانال و از روی رمل ها حرکت کنیم. خیلی حرکت کردن مشکل شده بود. از ساعت یک شب حرکت کردیم و ساعت چهار و دم دم های صبح به پای تپه هایی که باید روی این تپه ها با دشمن درگیر می شدیم، رسیدیم.
روی این تپه ها سنگرهای نگهبانی دشمن وجود داشت. تخریب چی ها آمدند و شروع کردن به پاکسازی معابر مین. از آنجائیکه هنوز ما را جدی نگرفته بودند، روی تپه فقط چند عدد مین معمولی کاشته بود و نه سیم خارداری وجود داشت نه چیز دیگری. با خنثی کردن هفت، هشت مین به کانالی رسیدیم که روی تپه وجود داشت.
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂