eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.6هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🍂 🔻 فتح المبین (14) امروز، از صبح به همه نیروها آماده باش دادند. آماده باش نه به عنوان آمادگی مقابله با دشمن، بلکه آماده برای حرکت به منطقه مقاومت. جایی که گروهان قدس در حال پدافند بود. و حالا باید گروهان کربلا و مکه هم به آنها اضافه می شدند و با همه تجهیزات به سمت دشمن حرکت می کردند. غوغایی بی سر و صدا سراسر جبهه را فرا گرفته بود. از طول و عرض جغرافیای عملیات اطلاعی نداشتیم و تنها گفته بودند یک پیاده‌روی ده کیلومتری آنهم از میان کانالهای طبیعی که عمدتا با زمینی ریگزار مواجه بودیم که این کار را سخت می کرد . بهرحال باید از این مرحله عبور کرده و تا رادارهای 4 و 5 پیشروی می کردیم. با غروب روز اول فروردین 61، وضو گرفته، آماده اذان مغرب ماندیم. مسیولین و فرماندهان به شدت در رفت و آمد و هماهنگی بودند. جلسه های اضطراری پیوسته در جریان بود. بیسیم چی ها کلمات رمز را با هم چک می کردند و تدارکات هم بدنبال رفع نیازهای نیروها بود. دو ماشین تدارکات پر از مهمات، پوشاک و تغذیه در محوطه ایستاده و هرآنچه بچه‌ها نیاز داشتند بر می داشتند و آماده دستور می شدند. با شروع اذان، دل تو دل بچه‌ها نبود. بعضی آنقدر نور بالا می زدند که در شهادتشان شک و تردیدی نبود و همین باعث می شد با حسرت به آنها نگاه کنیم و در فرصتی طلب شفاعت نماییم. برای لحظاتی همه در آغوش هم قرار گرفتند و بازار حلالیت گرفتن گرم شد. اشکها سرازیر و و... لحظه حرکت فرا رسید ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🍂 🔻 فتح المبین (15) حرکت گروهان قدس: گردان در ستون یک از راه کانالهای خالی از آب های فصلی حرکت خود را با رمز مبارک یا زهرا(س) شروع کرد و وارد عمل شد. از داخل این رودخانه ها حرکت می کردیم و خیلی آرام قدم بر می داشتیم. کف آنها پر از ریگ بود و وقتی پا می گذاشتیم، صدا بلند می شد و مجبور بودیم از سینه کش و شیب کانال و از روی رمل ها حرکت کنیم. خیلی حرکت کردن مشکل شده بود. از ساعت یک شب حرکت کردیم و ساعت چهار و دم دم های صبح به پای تپه هایی که باید روی این تپه ها با دشمن درگیر می شدیم، رسیدیم. روی این تپه ها سنگرهای نگهبانی دشمن وجود داشت. تخریب چی ها آمدند و شروع کردن به پاکسازی معابر مین. از آنجائیکه هنوز ما را جدی نگرفته بودند، روی تپه فقط چند عدد مین معمولی کاشته بود و نه سیم خارداری وجود داشت نه چیز دیگری. با خنثی کردن هفت، هشت مین به کانالی رسیدیم که روی تپه وجود داشت. ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🍂 🔻 فتح المبین (16) حرکت گروهان مکه: ما را دو قسمت کردند. حاج اسماعیل فرجوانی و سعید درفشان از محور سمت راست جلوتر از ما حرکت کردند و ما را از محور دیگری فرستادند. مسیر ما کانال مستقیمی بود که به خودِ دشمن ختم می شد. وارد عملیات که شدیم بدون درگیری خط شکسته شد و تلفات بسیار کمی دادیم. اصلاً باورمان نمی شد که بتوانیم همچین خطی را با تجهیزات کم خود و با آن سنگرهای محکم دشمن بگیریم. معنویات اثر خود را گذاشته بود و امدادهای غیبی به کمک ما آمده بود. خط اول و دوم را شکستیم. بچه های قم گفتن که یا زهرا باز هم برویم جلوتر. آنها شناسایی کرده بودند و ما هم اعتماد کردیم و گفتیم برویم. همینطور پشت سر اینها می رفتیم و پشت سر ما هم نیروها می آمدند. هرچه می رفتیم می دیدیم باز هم ادامه می دهند. هرچه می گفتیم برادر کجا دارید ما را می برید؟ می گفتن که بیایید. بالاخره ما ماموریتی داشتیم که از اینها باید اطاعت می کردیم. دائم می گفتند یا زهرا بیایید. یا زهرا... حمید رمضانی در قرارگاه مستقر بود که با بیسیم تماس گرفتیم و گفتیم برای ما منور بزنید می خواهیم محل مان را مشخص کنیم. منور را که زدند گرا را روی نقشه مشخص کردم. خط اول را رد کردیم ، خط دوم را هم رد کردیم، پشتیبانی را هم رد کردیم و الان تقریباً نزدیک توپخانه دشمن رسیده بودیم.... ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
موسی نشده، کَلیم کی خواهی شد در طور رهش مُقیم کی خواهی شد ...🇮🇷... تا جلوهٔ حق تو را ز خود نرهاند با یار ازل نَدیم کی خواهی شد 🖋دیوان حضرت روح‌اللّه الخمینی «ره» 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 نامحرم 🌞شلمچه بوديم! قيصری گفت : جبهه همه جورش خوبه !  صالح گفت : نه اسير شدن بده! هركس چيزی گفت تا رسيد به شيخ اكبر. دستاشو بالا برد و گفت: خدايا ! همه اش خوبه ولی من نمی خوام توی توالت شهيد يا مجروح بشم! نزديك اذان ظهر بود كه رفتيم برای تجديد وضو. دور تانكر آب ايستاده بوديم و حرف می زديم و وضو می گرفتيم كه خمپاره ای پشت توالت منفجر شد و توالتو ريخت رو هم. هاج و واج، نگاه می كرديم كه صدای جيغ و داد كسی بلند شد. صدای شيخ اكبر بود. از زير گونيا و چوبای خراب شده توالت داد می زد: آهای نامردا! مُردم! بياييد كمك : نه!نه! نياييد كمك. من لُختم! خاك به سرم شد. همه جام پر از تركش شده. از خنده ريسه رفته بوديم و شيخ اكبر لُخت و زخمی رو از زير گونيا كشيديم بيرون كه داد زد: نامردا ! نگاه نكنيد ! مگه نمی دونيد من نامحرمم! خاك بر سرتان كنند! هنوز حرفش تموم نشده بود كه ديگه نتونستيم ببريمش. شيخ اكبر ولو كرديم رو زمين و حالا نخند و كی بخند. ما می خنديديم و شيخ اكبر، دم از نامحرمی می زد. جيغ و داد می كرد كه امدادگر از راه رسيد و رفت طرفش. شيخ اكبر گفت : نيا! كجا ميای؟!. امدادگر گفت : چشماتو ببند تا خجالت نكشی ! و بعد نشست كنارش برای مداوا😂 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت اسرای مفقود الاثر 💢 قسمت دویست و نود و نهم بیعت با فرمانده کل قوا و امام زمانمان روز دوم آزادی عازم دیدار امام و مقتدامون خامنه‌ای شدیم. آقا به گرمی ازمون استقبال کرد. مرحوم ابوترابی که همراه ما و با آخرین کاروان آزاد شده بود، به عنوان نمایندۀ اسرا صحبتای بسیار شیرین و جذابی بیان کرد و از طرف همۀ ما دست بیعت به امام خامنه‌ای داد. مقام معظم رهبری سخنانی در تجلیل از مجاهدت، صبر و مقاومت آزادگان بیان کرد و در ابتدای بیاناتشون فرمود: «جلسۀ بسیار خاطره‌ساز، و از لحاظ معنا، جلسۀ عظیمی است و حال و هوای مخصوصی بر این جلسه حاکم است. ما که از لحظات پُر رنج و ساعات آمیختۀ با صبر و استقامت شما، فقط از دور آشنا هستیم و از آنها خبر بسیار کمی داریم، در زیارت و دیدار با شما، احساس می‌کنیم که مجموعه‌یی از نعم الهی و کرامت‌های خدا بر بندگان صالح و مجموعه‌یی از امتحان‌های دشوارِ یک انسان مؤمن رو در وجود شما می‌توان مشاهد کرد. ثواب الهی و مشاهدۀ لطف و رأفت و رحمت حق و همچنین تجربۀ آن حالات و خصوصیاتی که فقط یک بندۀ مؤمن، آن‌ها را در طول زندگی تجربه می‌کند، بر شما گوارا باد.» در بخشی دیگه از فرمایشات با ذخیره الهی دانستن آزادگان عنوان کردند: «شما با ذخیره‌ای گرانبها برگشته‌اید و تجربه‌ها و آگاهی‌ها و توانایی‌هایی کسب کرده‌اید. این تجربه‌ها باید در خدمت سازندگی کشور به کار گرفته شود. شما ارتشی‌ها در ارتش، شما سپاهی‌ها در سپاه، شما بسیجی‌ها در همه جای کشور هستید، که باید از این تجربه‌ها و آگاهی‌ها استفاده بشود. خودتان رو به عنوان کسانی بدانید که خدای متعال بر شما منت گذاشت، شما رو زنده نگه‌داشت، شما رو با انواع و اقسام تجربه‌ها و روحیاتی که ناشی از دوران اسارت است و صبر و استقامت و حلمی که نتیجۀ آن دوران و آن روزهاست، به دامان و آغوش ملتتان برگردانده است. باید تلاش کنید، کار کنید و در صفوف مقدم باشید.» مراسم عمومی تموم شد و قرار شد جمع محدودی از خلبانها و روحانیون و مرحوم ابوترابی یه دیدار خصوصی کوتاه با حضرت آقا داشته باشیم. آقا خیلی مختصر دو سه دقیقه فرمایشاتی داشتن و تک‌تک با آقا روبوسی کردیم. نوبت که به من رسید به خاطر سر و وضعمون و ترس از اینکه مبادا مریضی تو جونمون باشه و به آقا منتقل بشه خم شدم و دست آقا رو بوسیدم. ادامه دارد خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂