eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت اسرای مفقود الاثر 💢 قسمت سیصد و یکم جمالِ زیبای مادر به فرودگاه که رسیدیم از بقیه دوستان خداحافظی کردم و پرس و جویی از پاسدارای فرودگاه کردم که آیا کسی از من خبری گرفته یا نه؟ یکی‌شون اسم و مشخصات منو پرسید. گفت تعدادی از اقوامت اومدن کرمانشاه و سراغت رو می‌گرفتن و احتمالا در همین حوالی فرودگاه یه جایی نشسته باشن. ماشینایی برای انتقال آزاده‌ها به شهرستانهاشون آماده کرده بودن. ابتدا باید همه به هلال احمر می رفتیم و بعد از ثبت مشخصات هر کدوم از آزاده‌ها رو تحویل یکی از بستگانشون می‌دادن و رسید می گرفتن. هر چه در سالن انتظار فرودگاه نگاه کردم خبری از اقوام و خونواده نبود. پیش خودم گفتم شاید از اومدن من ناامید شدن و برگشتن ایلام. یکی از پاسدارها گفت همین یکی دو ساعت پیش اینجا بودن شاید رفته باشن بیرون و یه جایی برای استراحت نشسته باشن. من و سه نفر دیگه رو سوار یه جیپ کردن و به‌ سمت هلال احمر راه افتادیم. به راننده گفتم آهسته حرکت کنه شاید در مسیر خونواده‌م نشسته باشن، بلکه بتونم اونا رو ببینم و سرگردان نشن. ماشین به آرومی حرکت می‌کرد و من اطراف رو به‌ دقت نگاه می‌کردم. از دور چششم به خونواده ای افتاد که زیر سایه یه درخت نشسته بودن و هر کدوم یه قاچ خربزه دستشون بود و نیم نگاهی به جاده داشتن. یکیشون روشو برگردوند سمت ماشین ما و من شناختمش. خاله‌م بود. برادرم حاج رضا هم سرپا وایساده بود. به راننده گفتم بایست. بستگان من اونجا هستن. از ماشین پیاده شدم. خاله‌م داد زد محمده. محمد اومد و بی‌حال شد و نزدیک بود غش بکنه. مادر وخاله و همسرم و داداشم حاج رضا و عبدالکریم نظری از دوستان ما به سمتم دویدن و منم دستپاچه به سمتشون دویدم. سال‌ها فراق و دوری به پایان رسیده بود و لحظاتی بعد تپش و ضربانهای شدید قلبِ مادر رو روی سینه‌‌م احساس کردم. قطرات اشک با صدای خنده در هم آمیخته شده بود و صورتم از هر طرف غرق در بوسه شد. هر کدوم که به من می رسید دیگه حاضر نبود جدا بشه. راننده و سه نفر آزاده همراهم بندگان خدا دقایقی رو معطل شدن. داداشم دستم رو گرفت که ببره داخل استیشن و به‌ سمت ایلام حرکت کنیم. راننده دوان دوان اومد و گفت کجا می برید ایشون رو. باید با من بیاد هلال احمر و اونجا تحویل بگیرید. اینجوری نمی‌شه. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 پشت دیوارهای شهر ناشر : سوره مهر نویسنده : سید سعید موسوی صفحات کتاب : 150 پشت دیوارهای شهر عنوان کتابی است که به صورت یادداشت های روزانه ، از بحث آغاز جنگ در 31 شهریور سال 1359 صحبت می کند. پشت دیوارهای شهر، روایت نوجوانی 17 ساله سيد سعيد موسوي است که جنگ داخل خانه اش اتفاق می افتد و بعد ما عکس العمل های این نوجوان را در مواجهه با یک جنگ سهمگین و تمام عیار شاهد هستیم.كتاب در 155 صفحه و يك اشاره و چندين قطعه عكس، ما را به روزهاي دور مي‌برد كه براي اولين بار فضاي شهر شكسته مي‌شود و صداي شكستن شيشه‌ها و آدم‌هاي شهر بندري زيبا با نخلهاي سركشش، موسوي هفده ساله را شكسته‌تر از شيشه‌هاي شهرش مي‌كند. 🔅 درباره کتاب  خرمشهر نخستين بار پاي بمبها و خمپاره‌هاي عراقي را بر سنگ فرش آرامشش احساس مي‌كند. شهر بندري زيبا با سوتهاي كشتيهايش كه آرامش را در شهر اعلام مي‌كرد. موسوي با خانواده‌اش دل در گرو شهرش دارد و دفاع از آن را واجب مي‌داند. مهاجرت مي‌كند، خانواده‌اش را جابه‌جا مي‌كند، شهر به شهر مي‌رود، دوباره به خرمشهر بر مي‌گردد. روزهاي پرالتهاب 58 است و مردم لبريز از شادي و غرور پيروزي كه اهريمن دامن كشان وطن را ترك مي‌كند و اهريمن‌زادگان پردامن به جنوب وطن لشكر مي‌كشد تا نهال نو بر كشيده انقلاب را شاخه بشكند و يا از ريشه در آورد. سعيد موسوي در پشت ديوارهاي شهر، دوربين‌وار لحظه‌هاي اين سالها را ضبط مي‌كند و چشم ديدهايش را از شهر تهران و ساير شهرستانها با ظرافت خاصي تحرير مي‌كند. پشت ديوارهاي شهر زندگي را نقاشي مي‌كند كه آبهايش مي‌سوزد و آسمانش زخمي است. پنجره و پرده‌هاي هم در شهر نمانده است تا وي از پشت آن به زيبا شهرش بنگرد، به ناچار از پشت ديوارهاي شهر به آن مي‌نگرد. در اين نقاشي، جاده‌هاي غربت و هراس دوري از خرمشهر انتهايي ندارد. امروز موسوي چهل ساله است، اما چشم ديد او از خرمشهر زخمي و خرمشهر امروز ديدني و شنيدني است. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 از متن كتاب مي‌خوانيم:  امروز برف باريد، اولين بار است كه برف مي‌بينيم. بچه‌ها ديوانه شدند. صبح بلند شدند و ديدند همه جا سفيد است؛ محوطه خوابگاه، درختها، كنار پنجره‌ها و ديوانه شدند. از اتاق‌ها ريختند بيرون، دستها را به آسمان گرفتند و برفها را توي هوا خوردند. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ، از دیروز تا امروز گفتگویی دوستانه با محسن رضایی قسمت اول 👇 دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، شام‌گاه شنبه سوم مهرماه 1395 در برنامه زنده «تیتر امشب» در شبکه خبر، با گرامی‌ داشت هفته دفاع مقدس گفت: درود می‌فرستم به روح بلند حضرت امام که فرمانده این دفاع مقدس بودند. به‌ویژه شهدا و جانبازان عزیز و بالاخص جانبازان شیمیایی که هنوز درگیر دفاع هستند و هر چند مدت خبری می‌شنویم که یکی از ایشان به عروج الهی رسیده و شهید می‌شود.   در آغاز، مجری برنامه به عبارت "جعبه سیاه جنگ" و باز شدن این جعبه اشاره کرد و از فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس در این مورد سوال کرد. دکتر رضایی گفت: جعبه سیاه همان‌طور که از اسمش پیداست مکالمات خلبانان با یکدیگر و با مرز رادار فرودگاه‌ها است. مقر تصمیم‌گیری‌ها و اقداماتی که داخل هواپیما و بیرون آن صورت می‌گیرد. جنگ هم همین‌طور است. جنگ هم جعبه سیاهی دارد که شامل مراکز تصمیم‌گیری و مکالمات فرماندهان با یکدیگر و تحولاتی که در جنگ رخ داده و  پاسخی که فرماندهان به حوادث جنگ دادند، می‌شود. این قسمت هنوز برای مردم باز نشده و آن‌چه باز شده، بیشتر صحنه‌های بیرونی جنگ یعنی خط مقدم، درگیری‌ها، پیشروی‌ها و شکست‌ها است. اما چگونگی‌اش در آن جعبه سیاه است؛ این‌که چرا بعضی جاها عدم فتح داشته‌ایم، در آن جعبه سیاه است. آن جعبه وقتی باز می‌شود بسیاری از حوادث روشن می‌گردد که مثلا چگونه ما در کربلای پنج یا فاو تصمیم گرفتیم یا چه بحث‌هایی در جریان بوده و چه مسائلی گفته شده؟ این قسمت‌ها هنوز پخش نشده و خوشبختانه ما الان حدود سی‌هزار نوار ضبط شده داریم. به تعبیری می‌شود گفت که جعبه سیاه، همین سی‌هزار نوار ضبط شده است که تنها تکه‌هایی از آن در مجلاتی چون نگین چاپ شده. تا الان این کار به‌طور کامل انجام نشده اما به مرور صورت می‌گیرد. من قبلا سعی می‌کردم وارد این حوزه‌ها نشوم و پرهیز داشتم. حتی خاطراتم را هم منتشر نکرده بودم. اما الان دو سه سال است که شروع کردیم و اولین بخش خاطرات من، با عنوان کتاب راه بیرون آمده است و چند روز پیش صد و بیستمین جلسه تاریخ شفاهی را ضبط کردیم و احتمالا با شصت جلسه دیگر، توضیحات من به پایان می‌رسد. این‌ خاطرات در فرصتی از دوران حیات من یا بعد از من، چاپ می‌شود. الان مثل گذشته برای خودم محدودیتی قائل نیستم و سعی می‌کنم حقایق جنگ را بازگو کنم. 👋 @defae_moghadas 🍂