eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 فرمانده چکمه چرمی پوش که هیبت و رفتارش با شهدا، چهره شمر را برای من تداعی می کرد، به سمت من آمد. مچ دستم را محکم گرفت و با خودش برد. تندتند راه می رفت. توی مسیر اجساد شهدا روی زمین ریخته بود، او پا روی شهدا می گذاشت و با پوتین های چرمی خون آلودش توی سر شهدا می کوبید و زیر لب چیزی می گفت و به جنازه ها تیر خلاص می زد. گلوله باران زیاد شده بود. می دیدم گلوله ها بین اجساد شهدا می خورد و بدنها را متلاشی می کند. همین طور که بدو بدو مرا دنبال خودش می کشید، چشمم به صورت بچه هایمان بود که چشمها و دهان هاشان پر از خاک شده بود. روی بعضی اجساد هم به خاطر شدت گلوله باران پر از خاک شده بود، فقط یک دست با یک پا از زیر خاک بیرون زده بود. به خاطر شدت گلوله باران خیلی جاها فرمانده مجبور می شد روی زمین بخوابد اما آن‌قدر پست و رذل بود که مرا با یک دست توی هوا سر پا نگه می داشت و اجازه نمی داد روی زمین بخوابم. در یکی از این انفجارها نمی دانم چی خورد به همان دستش، که مرا نگه داشته بود، و از کتف کنده شد! فریادش به آسمان برخاست و در یک چشم به هم زدن سربازها ریختند دور او و سریع گذاشتنش روی برانکارد. دست بزرگ و قوی او فقط از یک تکه پوست آویزان بود و از شدت درد ضجه میزد. لابه لای حرف های سربازها می شنیدم که سیدی سیدی می گفتند و همه دست و پایشان را گم کرده بودند. خیلی زود او را بردند. ادامه در قسمت بعد.. @defae_moghadas 🍂
‍ 🍂 آقا در يک جلسه آمدند به قرارگاه تاکتيکی ما در «مارد» که چسبيده به خرمشهر است. همان زمانی که ايشان آن جا بودند عراقی‌ها تا جاده خرمشهر و تا نزديک جاده دارخوين هم پيشروی کرده بودند. ايشان با اين که رئيس جمهور بودند در مناطقی که در تيررس دشمن بود، می‌آمدند آن هم با روحيه باز و با نشاط و با اطمينان قلب. 🔅 يک شب آمدند و آن جا نماز خواندند و چون در سنگر جايی نبود، رزمندگان در کنار رودخانه کارون نشستند و ايشان حدود يک ساعت با يک لحن و برخورد بسيار گرم و اميد بخش با بچه‌ها صحبت کردند. بچه‌ها ديدند که رئيس‌جمهور يک مملکت پيش آن‌ها آمده و در آن وضعيت خطرناک خيلی آرام و راحت سخن مي‌گويد. مطمئنا برايشان خيلی روحيه بخش و جالب بود. 🔅 سردار مرتضی قربانی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 "قبور مثالی" جبهه سال های 61 و 62 جو روانی خاصی در جبهه ها پدید آمده بود و در بعضی از جاها گرایش به معنویات خیلی بیشتر شده بود. گودال هایی به شکل قبر در گوشه گوشه اطراف گردان حفر می شد و نیمه شب ها مورد استفاده اهل معنویت قرار می گرفت. آن روز قبل از اذان صبح، بیدار شده و برای نماز آماده می شدیم که ناگهان متوجه شدم نوجوان مظلوم و پرکار و ساده دلی در حالی که دست و پایش می لرزید وارد چادر شد و التماس می کرد تا گوشه ای پنهانش کنم. خیلی رفتارش تعجب آور بود، پرسیدم چه شده؟ با اضطراب گفت خواهش می کنم قایمم کن. به او کمک کردم تا زیر یک پتو رفته و خودش را به خواب بزند. چند ثانیه نگذشته بود که کسی درِ چادر را با عصبانیت کنار زد و پرسید "کسی الان از بیرون وارد نشد!؟" با قیافه حق به جانب پرسیدم مگر چیزی شده؟ او هم گفت هیچی، نه! و با دلخوری شدید رفت... با رفتن او قلی را صدا کردم و گفتم چه شده بگو... او که هنوز می لرزید و رنگ به صورت نداشت گفت: صف دستشویی بودم که فشارم زیاد شد و دیدم تحملش برایم خیلی سخت است. آفتابه دستم بود و دستشویی ام هم سبک، برای همین تصمیم گرفتم از تاریکی هوا استفاده کنم و کارم را در گوشه ای انجام بدهم.... در پای گودالی نصفه های کارم بودم که دیدم صدای بلندی از داخل آن بلند شد که... "چه کار می کنی دیوانه" می گفت وسط بیابان و تارکی و این صدای وحشتناک واقعا شوکه ام کرد، کارم را نصفه گذاشته، آفتابه را پرتاب کردم و فرار را بر قرار ترجیح دادم... بیچاره کسی که به عنوان یادآوری مرگ در قبر رفته بود. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 سلامی کنیم خدمت دوستان جدیدی که قدم به کانال با صفای بچه های جنگ گذاشتن تا حال و هوایی تازه کنند. 👋 خدا کنه شهدا از همینجا مرغ دلمون رو به کانال های خودشون هم راه بدن و دست‌مون رو در این اوضاع پرتلاطم بگیرن.... بگید آمین 🤲 خب، بد ندیدیم به بهانه خوش‌آمدگویی برنامه ارسال‌های کانال رو با هم مرور کنیم. برنامه‌های صبح تا ظهر در یکی دو ارسال خلاصه میشه که یا، 👈 معرفی کتابه 👈 یا نکات کوتاه جنگه 👈 یا تاریخ شفاهیه 👈 و یه چاشنی خاطره طنزه برنامه عصر تا آخر شب هم در حال حاضر 👈 خاطرات دنباله دار مهدی طحانیان 👈 و خاطرات جبهه محمد ابراهیم (از بچه‌های خوب کاناله) که فصل دومش رو بزودی شروع می کنیم. 👈 حالا اگه دوستان رزمنده کانال هم همت کنن و خاطراتی از خودشون بفرستن هم استفاده می کنیم . 👈 راستی مصاحبه با برادر آزاده آقا رحمان سلطانی هم در دست اقدامه که بلطف الهی خواهیم فرستاد. ⏪ اینم آدرس کانال دوم حماسه جنوب که کاملا شهداییه و میتونید اونجا هم عضویت داشته باشید و شهدا رو یاد کنید 👇🏾 @defae_moghadas2 @defae_moghadas2 @defae_moghadas2 اوقات به کام 👋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ، از دیروز تا امروز گفتگویی دوستانه با محسن رضایی قسمت هشتم 👇 🔻ما  باید هم جنگ را اداره کنیم و هم زندگی مردم را. ما می‌گفتیم که اگر می‌خواهیم در جنگ زودتر پیروز شویم و کار را زودتر انجام داده و موفقیتمان را کامل کنیم، راهی غیر از این نداریم و فوقش باید مردم مدتی ریاضت بکشند وگرنه هم جنگ طول خواهد کشید و هم پیروزی بزرگی به‌دست نخواهد آمد. این یکی از اختلافات ما با سیاسیون بود. پس اگر ما می‌خواستیم آن حمله نهایی را انجام دهیم شدنی بود ولی کار ساده‌ای نبود. مشکل دومی که داشتیم این بود که ما می‌گفتیم صدام باید سقوط کند، از ما سوال می‌شد که تا کجا می‌خواهید پیشروی کنید؟ ما می‌گفتیم باید تا بغداد پیش برویم. می‌گفتند اگر تا بغداد پیش بروید در نزدیکی بغداد، آمریکایی‌ها دخالت کرده و از بمب اتم استفاده خواهند کرد. ما می‌گفتیم اگر کار به صورت گسترده و وسیع صورت بگیرد و موفیقت‌آمیز باشد، آمریکایی‌ها این کار را نخواهند کرد. این جایی بود که ما نمی‌توانستیم یکدیگر قانع کنیم. ولی مقصودم این هست که این مهم، شدنی بود ولی کار ساده و سهل‌الوصولی نبود. اما این تهدید را می‌کردیم. یعنی ما همواره دشمن را تهدید می‌کردیم و حتی امام در شرایطی فرمودند صدام کاری نکند که من حکم جهاد به زنان ایرانی صادر کنم. با این کار هم یک نوع تحریک غیرت مردان ما بود و هم واقعا بیانگر این بود تا دشمن را بترساند که من اگر تصمیم نهایی را بگیرم از زن و مرد ما همه مسلح شده و وارد جنگ می‌شویم. استاد دانشگاه جامع امام حسین(ع) در پاسخ به این‌که چرا قطعنامه پایان جنگ شد، اظهار کرد: قطعنامه وقتی صادر شد ابتدا ایران نپذیرفت. علت نپذیرفتن ایران روی میز مذاکره یک چیزی بود و بیرون میز مذاکره چیز دیگر. روی میز مذاکره این بود که دوستان ما(شورای عالی دفاع و هم مذاکره‌کنندگان از سوی ایران) می‌گفتند بعضی از شروط باید تغییر کند. مثلا تعیین متجاوز را ما معتقد بودیم که باید جلوتر از آزادسازی اسرا انجام شود، چون نگرانی که دوستان ما داشتند این بود که اگر اسرا آزاد شوند ولی آن بندی که متجاوز جنگ را مشخص می‌کند عقب‌تر باشد، ممکن است عمل نکنند و لذا چون ما برگ برنده‌مان تعداد زیاد اسیران ارتش عراق بود، بنابراین اختلاف نظرهایی روی بندهای قطعنامه بود. بحث بود که اگر این بندها کامل شود ایران آن را خواهد پذیرفت، لذا ایران اعلام کرد که ما مخالف با قطعنامه 598 نیستیم، ولی اصلاحاتی باید در آن صورت بگیرد. پیگیر باشید 👋 @defae_moghadas 🍂
📢کانال حجت الاسلام والمسلمین سید محسن شفیعی در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/joinchat/363266068Cdadc80bc4e 📢در اینستاگرام: http://instagram.com/smshafiee_ir