🍂 از سرباز اسمم را پرسید، بعد آمد نزدیکم و گفت: «خوب مهدی از تو چیزی نمیخواهم. فقط یک چیز می خواهم که خیلی هم ساده است، بلند می شوی و میایستی و جلو من به خمینی فحش میدهی! آن وقت باهات کاری ندارم که هیچ، اصلا آزادت می کنم برگردی ایران!»
با خودم فکر کردم این عراقی ها چقدر با فحش دادن راضی می شوند. دیده بودم وقتی عراقی ها اسیر می شوند بی محابا و بدون اینکه از آنها بخواهیم به سران مملکتشان فحش می دهند و مرگ بر صدام می گویند. در افکار خودم غرق بودم که داد کشید: «یالا چرا معطلی؟»
ساکت بودم. سرباز درشت هیکل که دست و پا شکسته فارسی بلد بود گفت: «مهدی راه خلاصی تو فقط اینه که به خمینی فحش بدی.»
این افسر پیر کارکشته مثل شمر بالای سرم ایستاده بود و هی تشر می زد و می گفت: «هان! چرا معطلی؟ چرا ساکتی؟»
رو به سرباز بیچاره کرد و گفت: «مگر بهش نفهماندی چی باید بگهی
سرباز گفت: «نعم سیدی! گفتم ولی هیچی نمیگه
سرباز درشت هیکل تندتند به پشتم زد و گفت: «یالا مهدی... یه فحشی بگو... بگو خمینی کفش!»
گفتم: «نه! اصلا چنین اهانتی به رهبرم نمی کنم!»
گفت: «مهدی لج نکن، خوب بگو خمینی بمیره! این جوری دست از سر تو برمیداره.»
گفتم: «بهش بگو هرگز به رهبرم فحش نمیدم!»
سرباز به افسر پیر گفت: «میگه هرگز به رهبرم فحش نمیدم.» . یکدفعه دیدم فرمانده نعره کشید و دو دستش را کوبید روی میز و شروع کرد قسم خوردن: «والله العظيم، من اینو میکشم... خدا شاهده من اینو میکشم...
داد می کشید و هوار میزد. سرباز بیچاره ترسیده بود و مدام . سیدی... سیدی» می کرد و با تشر و عصبانیت به من فشار می آورد و می گفت: «مهدی لجبازی نکن، یک فحش بده بره، شر و بخوابون....)
میدانستم با این نعره ها می خواهد توی دل مرا خالی کند. آمد بالای سرم. شهادتین را خواندم. يقين داشتم به خواسته اش تن نمیدهم. تا اینجا جلوی بزرگتر از این تاب آورده بودم.
کلت کمری اش را گذاشت روی شقیقه ام، به سرباز گفت: «بگو فحش بده.... والله العظيم می کشمش!»
سرباز بیچاره دست و پایش را گم کرده بود، در گوشم می گفت: تو رو خدا مهدی فحش بده، این رحم ندارد، تو را می کشد!»
وقتی فرمانده دید فقط سکوت کردم ضامن کلت را آزاد کرد و روی شقیقه ام فشار داد. دردی در سرم پیچید. فرمانده فریاد کشید: میکشمت.. همین جامی کشمت!
ادامه در قسمت بعد..
@defae_moghadas
🍂
یکبار هم ای عشقِ من
از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند
مسئلهها را
#محمد_علی_بهمنی
@defae_moghadas
🍂
1_63555113.mp3
زمان:
حجم:
7.7M
🔻 نواهای ماندگار
حاج صادق آهنگران
نوحه زیبای
🔴 تخریب چی برگرد
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻گفتگوی چهار فرمانده ارشد ۳
( تاریخ شفاهی )
دکتر محسن رضایی
مرحله مقاومت و مرحله تثبیت
علی شمخانی: درباره مراحل جنگ در کتابها معمولاً نوشتهاند مرحله توقف دشمن، مرحله پاکسازی دشمن و مرحله تعقیب متجاوز و حال اینکه واقعیت این نیست.
مرحله توقف دشمن و مرحله تثبیت دشمن یکی نبود، دو مرحله بود و توقف دشمن مترادف با تثبیت نبود. مثلاً در محور سوسنگرد، از 31 شهریور 1359 مقاومت میبیند تا آخر آذر [ماه] و در هیچ محوری چنین جنگی نبود، غیر از عملیات پاکسازی در محورهای کرخه، غرب سوسنگرد و ارتفاعات اللهاکبر، غیر از این محورها از 31 شهریور تا اواخر آذرماه در محور سوسنگرد درگیری و مقاومت جریان داشت. خرمشهر در چهارم آبان سقوط کرد، تمام شد، ولی جنگ در سوسنگرد تا اواخر آذرماه بود و به همین شکل، بستان را میگرفتند، پس میدادند.
علیرضا عندلیب: آقای شمخانی ببخشید من در یادداشتهایم دارم که در دیماه ما همچنان نگران این هستیم که عراق بیاید دوباره سوسنگرد را بگیرد.
علی شمخانی: بله. دائم درگیری بود. پس مفهومش این است که خطوط هنوز تثبیت نشده و لشکر9 و لشکر5 عراق اصرار دارند که این محور را بگیرند، چرا؟ چون علت توقف عراق در شمال خوزستان و در جنوب خوزستان ناشیاز مقاومت در محور حمیدیه است.
علیرضا عندلیب: آقای شمخانی، حتی بعد از حمله ارتش [در 15 دیماه] هم همچنان این نگرانی وجود دارد.
علی شمخانی: ارتش را اشاره میکنم. نگاه کن، ارتش در روزهای اوّل جنگ تیپ3 لشکر92 را در تنگه چذابه داشت، امّا با یورش اوّل تخلیه میکند و میآید یک توقفی در اللهاکبر میکند و بعد میرود پادگان حمید. لذا در شمال کرخه یا بگوییم غرب سوسنگرد، ارتش هیچ حضوری غیر از آتش توپخانه که از حمیدیه در پشتیبانی رزمندگان قرار میگیرد، ارتش بهمفهوم نیروی زمینی [حضور نداشت.]
احمد غلامپور: یک مقطع کوتاه، ببینید...
علی شمخانی: من دوران مقاومت را میگویم. در دوران مقاومت منهای روزهای آغازین جنگ که نیروی زمینی ارتش با تیپ3 لشکر92 در تنگه چذابه بود، با هجوم اوّل عراق، به ارتفاعات اللهاکبر عقبنشینی کرد و کمی پس از آن در روز ششم هفتم از اللهاکبر رفت در پادگان حمید. علت اینکه سوسنگرد بار اول اشغال شد مال این است که کسی از سوسنگرد و از ارتفاعات اللهاکبر دفاع نمیکرده؛ لذا در محور غربی این نبرد هیچوقت ارتش بهمفهوم نیروی زمینی حضور پیدا نکرد، امّا هوانیروز بود و آتش توپخانه هم از حمیدیه شلیک میشد.
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #نکات_تاریخی_جنگ
🔅 رویارویی با دو جناح
هاوارد تیچر از مقامات پنتاگون می گوید:
رابطه ما با عراق فقط یک تبادل اطلاعات معمولی نبود.ما به عراق هر چه که لازم داشت تا از ایران شکست نخورد دادیم. ما تمام آسیب پذیری هایشان در خطوط دفاعی را تشخیص دادیم و مطلعشان کردیم.
می دانستیم اگر این کار را نمی کردیم نیروهای رزمنده ایرانی تا بغداد پیش می رفت.
زمین شلمچه پرمانع ترین منطقه در مناطق جنگی در بین دو کشور بود اما دژ اسطوره ای عراقی ها در کربلای 5 فرو ریخت و کمک های خارجی هم نتوانست امنیت صدام را تامین کند.
#کربلای5
@ defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 گفتگوی چهار فرمانده ارشد ۴
( تاریخ شفایی )
🍂
🔶تاریخ شفاهی ۵
دکتر محسن رضایی
اولین شبیخون در محور دُبّحَردان
علی شمخانی: همانطور که اشاره کردیم، لشکرهای 9 و 5 عراق یکی از محور میانی [جبهه خوزستان ـ سوسنگرد ـ حمیدیه] میآمد و لشکر5 هم از جنوب [اهواز] قصد داشت بیاید اهواز را بگیرد. لشکر5 وقتی رسید به دُبّحَردان برخلاف نظر برادرها، اوّلین عملیات مهّم سپاه اهواز شبیهخون [در محور حمیدیه توسط تیم غیور اصلی، غلامپور] و جلوگیری از بستن جاده حمیدیه ـ اهواز در نقطه فولیآباد نیست، بلکه در منطقة دُبّحَردان است که لشکر5 میخواست در آنجا جاده حمیدیه را ببندد. یک نبرد در دُبّحَردان داریم. من فکر میکنم با تیپ15 لشکر5 بود در 6 مهر 1359.
روز هفتم جنگ درگیری سختی در دُبّحَردان صورت گرفت، چون عراقیها تصمیم گرفتند از جنوب اهواز بیایند جاده اهواز ـ حمیدیه را بگیرند که ما سه شب بعد به لشکر9 روی جاده حمیدیه ـ اهواز شبیهخون زدیم. این نبرد [دُبّحردان] هم یک نبرد بسیار مهمّی است و عراقیها روز ششم، یعنی روز هفتم جنگ میخواستند (این روزهای شش و هفت را قاطی میکنیم مال این است که شهریورماه سیویک روز است) از این محور بیایند بهطرف اهواز که موفق نشدند.
نگاه کنید در خرمشهر 34 روز مقاومت بود، ولی در محور سوسنگرد تا آخر آذرماه مقاومت بود. البته دوستان میگویند تا دیماه [درگیری و مقاومت بوده است]. درسی که میشود گرفت این است که بابا ارتش عراق ارتش قویای نبود، یعنی اگر گرفتن خرمشهر برای یک ارتش رزمی مثل آبخوردن است، چرا با فاصله کمی که بین عراقیها و ایرانیها در خرمشهر بود و فاصله آنطرف اروند و اینطرف اروند 500 متر است و حتی کلت هم مؤثر است...
حسین علایی: آنها از اوّل که نمیتوانستند...
علی شمخانی: اشکال ندارد، آتش که میتوانست بریزد.
حسین علایی: برآورد عراق این بود که مردم شهر را خالی میکنند.
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
4.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 روستای خضر آبادان، عملیات والفجر ۸
@defae_moghadas
🍂