eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 ۱۰۴ خاطرات جبهه محمد ابراهیم با تکان های محمود به خودم آمدم . بحرالعلوم گفت برادر عزیز کجایی؟ لطفا برو پیش بچه هایی که دارند نگهبانی می دهند . یه ده دقیقه جاشون وایسا تا بیان و حقوقشون رو تحویل بگیرند. چشمی گفتم و زدم بیرون . آسمان پر ستاره و هلال ماه و خاکریز. جایی که من به آن تعلق داشتم .... با یه حساب سر انگشتی حدود بیست شبانه روز بود که به خط مقدم آمده بودم. شاید این حقوق دادن ها نشانه ی اتمام ماموریت بود .... اما چیزی که عجیب بود ، دادن حقوق توی سنگر و خط مقدم بود ..... رفتم به سمت بچه هایی که نوبت نگهبانی داشتند . بلند صداشون کردم و گفتم برگردید توی سنگر پشتی . بحرالعلوم کارِتون داره . فعلا من جای شما هستم تا برگردید . رفتند پایین و من ماندم تک و تنها . به روبروی خودم نگاه کردم و به خودم فکر کردم به این مدتی که از شهر کنده شده بودم و با خاک و سنگر رفیق شده بودم! عراقی ها گاهی منور می زدند و گاهی رگبار تیربارشون نوک خاکریز رو نشانه می رفتن. گاهی اوقات هم ما برای مَچَل کردن اونها چند تا کلاه آهنی رو با فاصله روی خاکریز می گذاشتیم و اونها رو تحریک می کردیم به تیر اندازی. وقتی آتش دهانه اسلحه عراقی ها معلوم می شد ما هم با دقت به همان محل تیر اندازی می کردیم. اصولا خط پدافندی کم تحرک است. اما برای من که برای اولین بار بود جبهه آمده بودم همه چیز تازگی داشت. رفاقتها، تحمل سختی ها و بی خوابی و منظم بودن و احساس مسئولیت کردنها ..... چیزی که توی شهر وجود نداشت . بعد از مدت کمی بچه ها آمدند و من هم برگشتم . تا ساعت دو وقت داشتم بخوابم. اما ترجیح دادم بیرون سنگر بنشینم. دلم نمی خواست ماموریت به همین زودی ها تمام بشه. من دل بسته بودم به فضای روحانی و بدور از منیت ها و غرور و غفلت. تصمیم گرفتم تا مدت ماموریتم رو تمدید کنم . البته اگه آقا جواد قبول کنه! ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
چهره نیلی کن ای صبح صادق.mp3
زمان: حجم: 2.58M
🔴 نواهای ماندگار 💢 حاج صادق آهنگران سرود خوانی چهره نیلی کن ای صبح صادق ┄┅═══✼🌸✼═══┅┄ ⏪ در سوگ رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی ره ┄┅═══✼🌸✼═══┅┄ @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 5⃣6⃣ خاطرات مهدی طحانیان اولین زمستان در اسارت از راه رسید. اردوگاه عنبر در منطقه ای خشک و بیابانی قرار داشت. سرمای استخوان سوزی داشت. لباس گرم نداشتیم. یک روز چند آیفای ارتشی آمدند داخل محوطه اردوگاه و گونی های فشرده و عدل مانندی را ریختند روی هم، بعد عراقی ها ارشدها را صدا زدند و به تعداد هر آسایشگاه به ما پالتو دادند. این پالتوها جنس ضخیمی داشت، تقریبا نمدی بود. سردوش داشت و دکمه های بزرگ طلایی رنگش قشنگ بود. بلند هم بود و تا ساق پا می رسید. وقتی پوشیدیم، دیدیم پالتوهای سربازان آلمانی و ارتش سرخ شوروی در جنگ جهانی دوم است. قسمت های بسیاری از این پالتوها سوراخ شده بود. در فیلمهایی که درباره جنگ جهانی دوم بود، این پالتوها را تن سربازهای نازی که منظم رژه می رفتند دیده بودم. می دانستیم صدام هرگز برای تأمین نیازهای اسرا هزینه ای نمی کند. کشورهای هم پیمان صدام هر چیز به درد نخوری که داشتند، از گوشت های منجمد صد سال پیش تا لباس و پوشاک، سرازیر می کردند به عراق. صلیب سرخ به ما می گفت: «این گوشت ها را نخورید مریض می شوید، این گوشتها مال صد سال پیش است، تنها غذایی که شما را زنده نگه داشته، همان آش برنج صبح است.» اما شکم گرسنه این حرفها حالی اش نبود! 👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 آن روز وقتی آزادباش شد و همه به محوطه آمدند، اردوگاه حال و هوای عجیبی پیدا کرده بود. آن پالتوها، حس غریبی به آدم میداد. انگار در تاریخ و زمان گم شده بودیم. بعضی ها به شوخی پا می کوبیدند و دستشان را می آوردند بالا و سلام هیتلری می دادند. پالتوها واقعا گرم بود، گویی پتو دور خودمان پیچیده باشیم. پالتو برایم بزرگ بود و من مجبور شدم از قد پالتو تا نزدیک جیبها، و از آستین هایش تا نزدیک آرنجها را قیچی کنم تا بتوانم بپوشمش. هوا که کمی گرم شد دیدیم لابه لای درزهای پالتوها شپش تخم ریزی کرده است. پالتوها به دلیل گرم بودن، محل مناسبی برای تولید و رشد شپش ها بودند. از طرفی حجم کوله پشتی مان را پر می کرد و جای کافی برای نگهداری شان نداشتیم، بعضی بچه ها با حوصله و هنرمندانه، از پالتوها دستکش و جوراب می دوختند اما بیشتر بچه ها پالتوها را از بین می بردند. همان زمستان برای اولین بار به ما میوه دادند. به قول بچه ها میوه نبود، شکنجه بود. چند جعبه پرتقال آوردند داخل اردوگاه و به هر آسایشگاه یک جعبه دادند که شاید به هر نفر یک پر پرتقال رسید. بیشتر بچه ها جوان بودند. یعنی صورتهاشان جوش می زد که به اصطلاح جوش های غرور جوانی بود. بین ما جوان بیست سالهای به اسم شاه علی از بچه های استان فارس بود که جوش های صورتش زیاد بود. عراقی ها مجبورمان می کردند هر روز صورتمان را بتراشیم و این باعث می شد جوش های صورت على مدام خونریزی کند. وقتی پرتقال ها را خوردیم مقداری پوست پرتقال جمع شد. پوستها را برداشتم و رفتم سراغ علی، گفتم: «علی می خواهم جوش های صورتت را درمان کنم!» پوست پرتقال را بردم نزدیک صورت علی و فشار دادم. با فشار هر پوست پرتقال گاز تندی پاشیده می شد روی جوش ها که سوزش داشت و على آخ و اوخ می کرد، گفتم: «علی باید تحمل کنی!» دو روز بعد صورت على پوسته پوسته شد و چند روز بعد پوسته ها ریخت و صورتش صاف شد و دیگر تا آخر اسارت جوش نزد قبلا این روش درمان جوش را جایی ندیده بودم، یک دفعه به فکرم رسید این کار را بکنم. در اسارت چیزی را دور نمی ریختیم و هر چه به دردنخور بود به استفاده ای می رساندیم و سطل آشغال های اردوگاه .. على الان پزشک است. هر وقت مرا میبیند می گوید: «مهدی یادت هست چطور با گاز پوست های پرتقال جوش های مرا درمان کردی؟ ادامه در قسمت بعد.. @defae_moghadas 🍂
‍ 🍂 🔻 🔸 هراس غرب از رهبری امام خمینی (ره) کنت دمارانش, رئیس سابق سازمان جاسوسی فرانسه: ایران یکی از قدرت های واقعی منطقه است که دارای ذخائر عظیم نفت در قلمرو وسیع و پرجمعیت خود می باشد. هزاران سال است که این امپراتوری بعنوان تنها قدرت مسلط کل منطقه شناخته شده است.اکنون در زمان آیت اله خمینی این قدرت چندین برابر شده است. پیام کنت دمارانش به صدام در خصوص امام خمینی (ره) در مورد خمینی هوشیار باش, هیچ چیزی خطرناکتر از جنگلی نیست که آتش گرفته باشد. زیرا بادهای قوی به آن می وزد و آن آتش می تواند مرزهای فکری و کشورهای همسایه را نیز فراگیرد.     کتاب جنگ جهانی چهارم @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 تاریخ شفایی مصاحبه حجت الاسلام دکتر عبدالله حاجی صادقی قسمت ششم 🔅 ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر حصون: درباره ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر نظرتان چیست؟ جنگ هایى که در گذشته بر ایران تحمیل شد، به ویژه در دوره قاجار (پس از آقا محمد خان)، عمدتا با شکست تحقیرآمیز ایران همراه بود، بخشهاى ارزشمندى از کشور ما در دو قرار داد ننگینِ گلستان و ترکمانچاى از ایران جدا شد. سرزمینهایى که بعضى از آنها به دلیل جدایى از ایران، امروز هم براى ما مشکلاتى را مى آفرینند، بویژه در بحث مباحث قومى. در همین دوران هرات و افغانستان از ایران جدا شد و بعد هم در دوره پهلوى بحرین از ایران جدا شد و در واقع کل کشور ابتدا به انگلیس بعد هم به آمریکا واگذار شد. ما در هشت سال دفاع مقدس واقعا دستاورد بزرگى را داشتیم که البته در آینده باز ارزش آن بیشتر روشن خواهد شد، با وجود این پیروزى بزرگ، برخى شبهاتى در باره دفاع هشت ساله ملت ایران در مقابل عراق و ابرقدرتها مطرح مى کنند. یکى از آنها این است که «ما نمى بایست پس از فتح خرمشهر جنگ را ادامه مى دادیم!». نمى دانم آنچه من در این باره اشاره مى کنم تا به حال گفته شده یا نه؟ اما یکى از محورهاى مظلومیت دفاع مقدس و رزمندگان عزیز را همین تحلیل ها مى دانم؛ تحلیل از ناحیه کسانى که دفاع مقدس را درک نکردند و بعضى از آنها حتى داخل کشور نبودند. اگر نخواهیم سوء ظن داشته باشیم که نسبت به بعضیشان داریم ـ اعتقاد داریم که نادان بودند و هستند و بلکه کنار ملت ما نبودند، با اطلاعاتشان با کمکهایشان، کنار دشمن ما بودند. بعد از فتح خرمشهر، صدام براى بازسازى ارتش شکست خورده خود نیاز به یک فرصت داشت، تا پس از سازماندهى مجدد، دوباره به ایران حمله کند. ممکن است بعضى بگویند که دشمن آماده بود کوتاه بیاید. من عرض مى کنم این سؤال را جواب بدهند: چند سال بعد که ایران قطعنامه را پذیرفت، آیا دشمن هم قطعنامه را پذیرفت، یا عملیاتهاى جدیدى را سامان داد؟ حقیقت این است که صدام و اربابانى که او را هدایت مى کردند آمده بودند که انقلاب را براندازند! آمده بودند که کشور را تجزیه کنند منتها تاکتیکهاى خودشان را تغییر مى دادند. لذا بعد از فتح خرمشهر دشمن احساس کرد نیاز به بازسازى دارد. نیاز به این دارد که یگانهاى خودش و سازمان خودش و برنامه هاى خودش را بازنگرى کند و این فرصت مى خواست. با این انگیزه، شعار پذیرشِ قطعنامه و برگشت به مرزها را داد! جالب است بدانید در همین زمان غیر از آن جاهایى که رزمندگان ما دشمن را از مرزها بیرون کرده بودند، هیچ کجا خود دشمن به مرزهاى قبلى برنگشته بود! چه تضمینى وجود داشت که اگر یک چنین فرصتى به دشمن داده مى شد، با یک قدرت و امکانات بیشترى هجوم نیاورد؟! و از این طرف اگر این فرصت به دشمن داده مى شد آیا آمادگى ما پایین نمى آمد؟ ادامه دارد @defae_moghadas 🍂