🍂
🔻 #معجزه_انقلاب 1⃣7⃣
خاطرات مهدی طحانیان
گاهی نماز جماعت ما لو میرفت و عراقی ها می ریختند توی آسایشگاه و کتکمان می زدند و یا وقتی دعای دسته جمعی می خواندیم، مثل دعای کمیل، ندبه و توسل، به ما خرده می گرفتند که: «وقتی این اعمال ممنوع است چرا به خاطرش این همه آزار می بینید؟ مگر مجبورید انجامش دهید؟
اعتقاد داشتیم هیچ چیز در دنیا بدتر از اسارت نیست. تحمل شرایطی که حتی دستشویی رفتنت با اجازه دشمنت باشد، کشنده است. در اسارت، تو به خواست دشمن، تبدیل به موجودی میشوی که هیچ اراده ای از خود ندارد، بلکه تابع امر و فرمان کسی است که او را به اسارت گرفته است. فقط معنویات بود که به کالبد دربند ما روح آزادی می دمید. اعتقاد ما به اینکه سرنوشتمان به دست نیرویی مافوق نیروی دشمن است، موجب میشد حس کنیم در آن برهوت بی کسی، نیرویی هست که همواره صدای ما را می شنود. با خواندن یک دعا أنقدر سبک می شدیم و احساس قدرت می کردیم که همه چیز دشمن و ابزار سرکوبش، حقیر و کوچک به نظرمان می آمد. کسی که به این باور می رسید، دیگر اسارت برایش معنا نداشت. دست از معنویات نمی کشید - ولو اینکه هر روز شکنجه می شد. اما آنها که چنین اعتقادی نداشتند، از کارهای ما ایرادهای کورکورانه می گرفتند.
دو ماه از ورود ما به اردوگاه رمادی می گذشت. این اردوگاه چهار قاطع داشت. هر قاطعی هم هشت آسایشگاه داشت به صورت دو طبقه؛ چهار آسایشگاه پایین و چهار آسایشگاه بالا. داخل هر قاطعی هم حدودا چهارصد تا پانصد اسیر محبوس بود. تا جایی که خاطرم هست، در طول اسارت فقط یک سال که در عنبر بودیم، فردی را به عنوان فرمانده اردوگاه، یعنی کل آن چهار قاطع انتخاب کردیم. جز آن یک سال، همیشه خود عراقی ها می آمدند و از بین برادران ارتشی با رعایت سلسله مراتب و احترام به درجه، یکی را به عنوان فرمانده اردوگاه انتخاب می کردند. البته از وضعیت اردوگاه های دیگر اطلاعی ندارم.
هر آسایشگاه می بایست یک ارشد می داشت که ارشدها را خودمان از بین بچه های حزب اللهی انتخاب می کردیم. عراقی ها فشار می آوردند تا ارشد را هم خودشان انتخاب و به ما تحمیل کنند، اما زیر بار نمی رفتیم. چون اگر ارشد آسایشگاه می خواست معتمد عراقی ها باشد، کار ما زار بود و اخبار مخفی آسایشگاه به بیرون درز می کرد.
فرمانده اردوگاه رمادی، آقای علی رحمتی شد که درباره او صحبت کردم؛ مردی پنجاه ساله با موها و سبیل جوگندمی و از درجه داران رژیم طاغوت که در ژاندارمری خدمت کرده بود. کرد بود و مسلک على اللهی داشت. می گفتند اسرای حزب اللهی که قبل از ما در اردوگاه رمادی بودند آن قدر روی شخصیت او کار کردند تا سرانجام دست از مسلک و روش باطلش برداشت و توبه کرد. قدری هم سبیل هایش را ، علی رحمتی آنقدر به عراقی ها خدمت کرد که دو نفر از اسیران بسیجی او را در اتاقش کشتند و خودشان را به عراقی ها معرفی کردند.
ادامه در قسمت بعد..
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 تاریخ شفاهی
مصاحبه حجت الاسلام
دکتر عبدالله حاجی صادقی
قسمت دوازدهم
انقلاب ما خیلى سریع پیروز شد. بعد از پیروزى انقلاب هم مردم احساس کردند که به هدف رسیده اند: نظامى را از بین بردند و نظامى را جایگزین کردند. و حال باید بروند به دنبال کار و زندگیشان؛ در حالى که در تفکر اسلامى لازم است براى حفظ یک انقلاب و یک نظام، همواره مردم در صحنه باشند. این حضور و مشارکت مردمى و این انگیزه دخالت مردم در سرنوشت خودشان، در دوران دفاع مقدس شکل گرفت و قوى شد. رکن سوم نظام جمهورى اسلامى، پس از رکن ماهیت دینى و رکن رهبرى الهى انقلاب، حضور و مشارکت مردمى بود. این رکن در دوران دفاع مقدس بسیار قوى و توانمند نشان داده شد. بعد از دفاع مقدس هم هر چه داریم از پرتو همین حضور و همین مشارکت مردم بود. حقیقتاً دفاع مقدس انسانهایى را ساخت که امروز هم موجبات افتخار این کشورند. شاید هم گفتنش سزاوار نباشد، اما خیلى از کسانى که بعد از دفاع مقدس توانستند کارهاى بزرگى را انجام دهند و حتى در همین انرژى هسته اى، در مراکز علمى اش توانسته خلاقیت خود را نشان دهند، همان بسیجیان نوجوان دوران دفاع مقدس بودند. الان اگر مقام معظم رهبرى با افتخار به نیروى خلاق، متفکر و دانشمند جوان کشور ما افتخار مى کند ـ که 14 خرداد همین امسال کنار مرقد امام شاهدش بودیم ـ به برکت همین کسانى است که در دوران دفاع مقدس ساخته شدند.
بنابراین یکى از مهم ترین دستاوردهاى جنگ این بود که انقلاب ماند، موانع از بین رفت و پایه هاى انقلاب قوى تر شد.
دوم اینکه، جنگ را تحمیل کردند که حداقل از صدور انقلاب جلوگیرى کنند، نگذارند صداى این انقلاب به کشورهاى دیگر برسد، اما جنگ، بهترین رسانه شد تا حدود 5/1 میلیارد مسلمان جهان نداى انقلاب را بشنوند! و روحیه ضد استکبارى پیدا کنند... .
در آخرین حمله اى که اسرائیل، به غزه کرد، یا در حمله ناجوانمردانه به لبنان و دفاع جانانه حزب اللّه لبنان اگر توجه کنید، در تمام کشورهاى جهان روحیه ضد استکبارى راه افتاده است چه عاملى سبب شده که در گذشته رئیس جمهور آمریکا به هر کشورى وارد مى شد، آن کشور جشن مى گرفت، مردم آن کشور افتخار مى کردند. الان یک کشور را نام ببرید که آقاى بوش به آنجا سفر کند و تظاهراتى علیه آمریکا، و سردادن شعار مرگ بر آمریکا در آنجا رخ ندهد؟ این شکست دشمن است!
همان طور که جنگ، علیرغم میل دشمنان اسلام، مهمترین دریچه صدور انقلاب شد توانست این انقلاب را به خوبى صادر کند، قبل از انقلاب هم اخراج امام(ره) از عراق و قبول نکردن کویت و سرانجام حضور امام در پاریس، موجب تسریع در پیروزى انقلاب و بیان اهداف انقلاب گردید.
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂
🔻 #نبرد_دژ 2⃣
روزهای مقاومت خرمشهر
راوی: مصطفی اسکندری
⭕️ در مدخل پادگان، آقای شیخ محسن اراکی را دیدیم که با لباس سربازی و عمامه سفید بر سر، اسلحه به دست گرفته و با افرادی محدود در محوطه دم درب پادگان حضور داشتند.
با رسیدن ما بلافاصله به صاحب گفت که وضعیت پادگان بسیار وخیم است و نفرات گروهک ها از فرار سربازان با خبر شده و با ماشین های مختلف به پادگان آمده اند و در حال غارت اسلحه خانه ها هستند.
ما آقای اراکی را از زمان انقلاب که برای مردم حاضر در راهپیمایی سخنرانی می کرد خوب می شناختیم و متقابلاً او هم ما را می شناخت. به خصوص صاحب را . بعد از انقلاب ایشان شده بود حاکم شرع و دادستان انقلاب.
به ما دستور اکید داد که لازم است درب پادگان را کنترل کنید و نگذارید افراد ناشناس این همه اسلحه و مهمات را غارت کنند. ما هم اطاعت امر نموده و محتویات چند ماشین را که اکثراً بیسیم، ماسک و نارنجک و .... بود در اطاق دژبانی درب ورودی تخلیه کردیم و سپس به سپاه منتقل گردید.
⭕️ در تمام این مدت، حملات دشمن به پادگان به شدت ادامه داشت. سربازانی که در حال ترک پادگان بودند می گفتند که دیشب کماندوهای عراقی چند سرباز نگهبان پشت سیل بند را با سیم فولادی نازک سر بریده اند.
این خبر توانسته بود حسابی روحیه آنان را خراب کند. نمی دام حضور ما درب پادگان چقدر طول کشید و چرا آنجا را ترک کردیم و به داخل پادگان رفتیم. شاید به خاطر روحیه دادن به نیروهای در حال ترک آنجا بود.
⭕️ کمی جلو تر رفتیم و در محوطه جلو یکی از ساختمان های پادگان، شهید فتح الله افشاری را دیدیم که در اطراف چند جیب حامل تفگ ۱۰۶ میلیمتری دور می زد. با دیدنمان از ما کمک خواست. به طرفش رفتیم. گفت بچه ها بیایید با کمک همدیگر این تفنگ ۱۰۶ را از روی این ماشین باز کنیم و روی آن یکی ببندیم.
من که در آن موقع منظورش از این کار را نمی دانستم ولی در هر صورت چند نفری این کار را کردیم و فتح الله خودش نسبت به باز کردن لز روی ماشین و بستن تفنگ ها روی ماشین دیگر وارد بود و فقط کار بلند کردن و جابجا کردن با ما بود.
بیاد ندارم چند تفنگ را جابجا کردیم ولی هر کدام آماده می شد می گفت بچه ها کی رانندگی بلده؟ این جیپ را ببره فلان جا.
پیگیر باشید ⏪
@defae_moghadas
🍂