🍂🍂
🔻ملاصالح قاری 3⃣9⃣
👈 بخش پنجم : محکومیت به اعدام
روزها میگذشتند و به انتظار فرج، همچنان از روزنه امید، به نوری که از تاریکی نجاتم بدهد، دل بسته بودم. خودم را با مطالعه سرگرم می کردم تا تلخی لحظات، بیش از این روحم را از بین نبرد.
صدای حرف زدن چند نفر را از بیرون سلول شنیدم و به دنبالش صدای قدم هایی که نزدیک می شد. باز قلبم به تپش افتاد. با کنجکاوی به در بسته اتاق نگاه کردم.
به محض باز شدن در، به ناگاه دوست و یار قدیمی ام على فلاحيان را دیدم. معاون رئیس قوه قضاییه و رئیس دادگاه ویژه روحانیت شده بود. وارد اتاق شد. مات و مبهوت نگاهم کرد:
- تویی؟! چه بلایی سرت آمده؟
ناگهان بغضم ترکید و به گریه افتادم. آقای فلاحیان جلو آمد و من را که گریه می کردم، از جا بلند کرد و در آغوش گرفت. چنان با صدای بلند گریه می کردم که انگار می خواستم همه غصه هایم با دیدن یار قدیمی از سینه بیرون بزند و خالی شوم. فلاحیان از اوضاع پیش آمده برایم ناراحت شد. چند دقیقه بعد از آرام شدنم، کنارم روی تخت نشست.
او هم به گریه افتاده بود. اشکهایش را پاک کرد و گفت:
- خبر نداشتم اینجا گرفتاری وگرنه زودتر می آمدم. مأموریت داشتم بروم مشهد، وقتی دوستان از جریانت باخبرم کردند، فوری حرکت کردم. چرا زودتر به من خبر ندادی؟
سرم را پایین انداخته بودم. هنوز اشکم به نرمی می ریخت، فلاحیان شانه هایم را محکم در دست گرفته بود و فشار داد:
- نگران نباش! از اینجا بیرونت می آورم.
خیلی زود از پیشم رفت. تلگرافی به آیت الله موسوی اردبیلی، رئیس قوه قضائیه ارسال کرد و با شرح حالم خواستار لغو حکم دادگاه انقلاب شد. طولی نکشید که از تهران دستور لغو حکم اعدامم رسید.
فلاحیان من را با مسئولیت و ضمانت خودش آزاد کرد و به آنها گفت: چون آقای صالح قاری یک روحانی است، باید در دادگاه ویژه روحانیت محاکمه شود. تا زمان بازگشت اسرا صبر می کنیم تا شهادتی که لازم است، به نفع یا ضد ایشان داده شود.
بهت زده به الطاف خفیه خداوند که به وسیله دوستم آقای فلاحیان تحقق پیدا کرده بود، فکر می کردم. چشمانم را پرده نازکی از اشک پوشانده بود. فلاحیان رو به من کرد:
- خب دیگر خیالت راحت! تو آزادی و می توانی پیش خانواده ات برگردی. هنوز باورم نمی شد که آزاد شده ام. فلاحیان خیلی زود خداحافظی کرد و به مشهد رفت.
پیگیر باشید در
در پیام رسان ایتا👇
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔴 نواهای ماندگار
💢 حاج صادق آهنگران
🔰 نوحه سرایی بعد از آزادی شهر هویزه
⏪ شهر عشق و شور و ایمان
تربت پاک شهیدان
آرام خاموش
آرام خاموش
🔻 شعر: حبیب اله معلمی
🔻محل اجرا: هویزه
🔻 زمان اجرا: سال (1360) در دعای کمیل شب مبعث / در این مراسم باد بسیار شدیدی وزید و پلاکاردها و داربست ها را به هم پیچید.
🔻 حجم : 373kB
🔻 مدت آهنگ: 04:40 دقیقه
تقدیم به شما
🔅🔆🔅🔆❣🔆🔅🔆🔅
🔴 به ما بپیوندید ⏪
در کانال حماسه جنوب، ایتا
@defae_moghadas
🍂
فكه مثل هيچ جا نيست! نه شلمچه، نه ماووت، نه سومار، نه مهران، نه طلائيه، نه...
فكه فقط فكه است! با قتلگاه و كانال هايش، با تپه ماهور و دشت هايش.
فكه قربانگه اسماعيلهاست به درگاه خداي مكه.
فكه را سينهاي است به وسعت ميدان هاي مينِ گسترده بر خاك.
فكه را دلي است به پهناي سيم هاي خاردار خفته در دشت.
فكه را باغ هايي است به سر سبزي جنگل امقر.