❣تصاویر دیده نشده
از شهدای عملیات والفجر ۱
(شرهانی)
در کانال شهدا 👇
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
🍂
🔻 #با_نوای_کاروان /۳۷
حاج صادق آهنگران
نوشته: دکتر بهداروند
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
🔅 شبیخون شهید غیوراصلی و یارانش
بهداروند: در مورد شبیخون غیوراصلی بیشتر توضیح بده.
راستش من آن شب سعادت حضور در رکاب این شهید بزرگوار را نداشتم اما آنچه میگویم از همراهان و دوستان مشترک شنیدم. ظاهراً بعد از سخنرانی غیرتمندانه شهید غیوراصلی و دستور آقای شمخانی بلافاصله ۴۰ نفر آماده رفتن جهت حمله به دشمن شدند. قرار شد ساعت ۱۰ شب حرکت کنند. عدهای از بچهها بلافاصله رفتند و غسل شهادت کردند. ديگر برای بچههای باغیرت اهواز هیچچیز ارزش نداشت. تمام همّ و غم دوستان عقب راندن ارتش بعث عراق بود. ساعت ده شب حرکت شروع شده و اولين مقصد جنگل (گمبوعه) - بهعنوان اولين ورودی عراقیها از این جنگل- بود. به دستور غيوراصلی همه در میان درختان موضع گرفته و انگشت روی ماشه منتظر فرمان آتش بودند.
آن شب کل تجهيزات عبارت از دوقبضه توپ ۱۰۶، پنج قبضه آرپیجی ۷ و تعدادی سلاح ژ ۳ بود. اصلاً قدرت ما با آنها قابلمقایسه نبود. لحظات بهسختی میگذشت. نمیدانستند از اين درگيری جان سالم بدر میبرند يا نه. تمام بچهها بهقصد شهادت آمده بودند و تمام پلهای پشت سرشان را خراب کرده بودند. هیچکس کمترين تعلقی به دنيا نداشت. دنيا در چشمانشان حقير و کوچک شده بود. علی غیوراصلی روی يک تپه رفته بود و اوضاع را زير نظر داشت و گاهی قدم میزد. از قدم زدن و نترسيدن او بچهها روحيه میگرفتند. او هرازگاهی میگفت برادران اصلاً نترسيد، نگران نباشيد. هيچ اتفاقی نمیافتد. اینها جرأت آمدن به اهواز را ندارند. محکم بايستيد که ما پيروز هستيم. او با غرور و افتخار حرف میزد و در کلماتش یکذره ترس و دلهره نبود. اصلاً قیافه باصلابت و مردانه او با ترس و واهمه رابطهای نداشت. مرد جنگ بود و باابهت قدم میزد و مانند پلنگی تیزدندان منتظر طعمههای خود بود. چند روز بعد شهید جواد داغری برای من تعریف کرد که شهید غیوراصلی چند کیلومتر جلوتر بچههای سپاه را به دو گروه تقسیم کرد و یک گروه از سمت چپ و گروه دیگر از سمت راست جاده کمین کردیم و خودش روی جاده شروع به قدم زدن کرد.
صدای شنی تانکها به گوش میرسید و کمکم برجک تانکها در تاریکی دیده شد. نیروهای عراقی آنقدر نزدیک شده بودند که صدای حرف زدن نیروهای پیاده آنها که کنار تانکها درحرکت بودند، به گوش میرسید اما هنوز غیوراصلی فرمان حمله نمیداد. یکلحظه شیطان به سراغم آمد و به او شک کردم. با خودم گفتم: غیوراصلی از نیروهای گارد شاهنشاهی بوده است! نکند میخواهد همه ما را تسلیم عراقیها کند، چرا دستور حمله نمیدهد؟ وقتی تعدادی از تانکها از اولین نفرات کمین عبور کرده و در میان نیروها قرار گرفتند، صدای اللهاکبر غیوراصلی در فضا پیچید و همزمان رگبار سلاح دستی او متجاوزان عراقی را مثل برگ پاییزی به روی زمین ریخت. مراد اسکندری هم اولين گلوله آرپیجی ۷ را شليک کرد که مستقيم به يکی از تانکها خورد و آن را منهدم کرد. چند آرپیجی زن های دیگر هم شلیک کردند و همزمان چند تانک مورد اصابت قرار گرفتند.
آتش تانکهای منهدم شده سبب شد که بچهها با صدای بلند فرياد اللهاکبر سر بدهند و بلافاصله بعدازآن گلولههای بعدی تانکهای متجاوز را هدف قرار داد و تانکهای زیادی در آتش انتقام دلاور مردان گرفتار شده و منهدم گردیدند.
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
همراه باشید
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #با_نوای_کاروان /۳۸
حاج صادق آهنگران
نوشته: دکتر بهداروند
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
اوضاع عجیبوغریبی بود. عراقیها به خواب هم نمیدیدند اینگونه در کمين ما قرار بگيرند و با خفت و خواری مجبور به تسلیم یا فرار شوند. صدای تکبير بچهها هرلحظه رساتر و به همان نسبت نیز ترس بیشتری بر جان عراقیها حاکم میشد و بهوضوح صدای بهتزده فرمانده عراقی در صحرای ظلماتی میپیچید؛ «ارجعوا ارجعوا...» تعدادی از تانکهای دشمن بدون توجه به وضعیت زمینهای اطراف از جاده خارج شده و میخواستند از میان مزارع کنار جاده فرار کنند که در گلولای مزارع کشاورزی گیر کردند. صدای رگبار تفنگها لحظهای قطع نمیشد و غرشهای مردانه شهید غیوراصلی نیز بهمثابه شمشیری برّان بر سر بعثیها فرود میآمد؛ «بچهها شليک کنيد. امانشان ندهيد. کسی آرام نباشد. دشمن در حال فرار است.» بعد از لحظاتی نبرد تنبهتن غیوراصلی فریاد زد: همه بهسوی تانکها برويد و آنهایی که باقیماندهاند را به اسارت بگیرید. بچهها بهسرعت از جا کنده شدند و بهسوی تانکها دويدند. عراقیها حسابی ترسيده، مستأصل شده و در مخمصه عجيبی گرفتار آمده بودند. باورشان نمیشد نیروهای ایرانی بتوانند اینگونه باقدرت وارد درگیری و مقابله با آنان شوند. دستور بعدی فرمانده قهرمان و جوان تعقیب نیروهای عراقی بود و با روشن شدن هوا و حمله هلیکوپترهای هوانیروز نیز دشمن کاملاً مستأصل و مضطرب عقبنشینی کرد. میخواهم بگویم در عرض دو سه ساعت، شیرازه یک لشکر ازهمپاشیده، تعدادی تانک و نفربر در آتش مدافعان سوخته و تعداد زيادي از عراقیها کشته و گروهی هم اسير شده بودند و صدای «الدخيل يا خمينی» آنها با وزش بادهای موسمی خوزستان آمیختهشده و قوس رسوایی دشمنان ایران را به صدا درآورده بود. غافلگیری و یورش قهرمانانه بچههای اهواز چنان کوبنده بود که تعدادی از نیروهای متجاوز که به اسارت درآمده بودند، از ترس میلرزیدند. انتظار مرگ و تیرباران شدن کالبد آنها را از روح تهی کرده و احساس میکردند رزمندگان ایرانی همه را از دم تيغ میگذرانند.
باقیمانده نیروهای عراقی نیز که نمیدانستند با چه نیروی و با چه استعدادی موردحمله قرارگرفتهاند، مسافت ۲۱ کیلومتری پیشروی یکروزه خود را در عرض یکی دو ساعت عقبنشینی کردند و تا چزابه عقب نشستند. با این شبیخون شجاعانه نهتنها اهواز از خطر سقوط رهایی یافت بلکه سوسنگرد نیز از محاصره دشمن خلاصی یافت و بعثیها تا شهر بستان و پشت رودخانه عقبنشینی کردند.
درواقع این تدبیر شهید غیوراصلی علاوه بر مأیوس کردن عراق از اشغال اهواز و شکست طرح صدام برای سقوط خوزستان، روش دفاعی نوینی را برای مقابله با ارتش صدام برای تمام دوران دفاع مقدس به نیروهای سپاه و ارتش آموزش داد بهگونهای که این تاکتیک در تمام دوران دفاع مقدس روش غالب و تاکتیک اصلی ارتش و سپاه در عملیاتهای آفندی بود.
بچهها بهسرعت اسيران را عقب فرستادند و مقداری از اسلحههای غنيمتی را جمع کردند و به عقب آوردند. يادم است بعدها در بازجويی از اسرايی که دستگير شده بودند، سؤال شده بود که چه طور شما آن شب بعد از اولين شليک آرپیجی ۷ به تانکها فرار کرديد! آنها پاسخ داده بودند که ما احساس کرديم در يک کمين گير افتادهایم و همه نابود میشویم. باور نمیکردیم به این راحتی کمین بخوریم و تعدادی از پشت درختان بيرون بيايند و ما را اینگونه غافلگیر و بیچاره کنند. ما بهقصد گرفتن اهواز آمده بوديم ولی احساس کرديم در يک تله گير افتادهایم. بر اين اساس برای آنکه جان سالم بدر ببريم تانکها را رها کرديم و فرار کرديم.
بعدازاین پیروزی شیرین که با شجاعت شهید غیوراصلی و مردانگی و دلاوری یارانش به دست آمده بود، همه مردم خوزستان و میتوانم بگویم همه ایران خوشحال شدند. شهید علی غیوراصلی بعدازاین پیروزی بیشازپیش در نزد دوستان و یارانش در سپاه محبوب شد و هرکسی او را میدید، به سمتش میرفت و وی را در آغوش میکشید و بابت فرماندهی شجاعانهاش تشکر میکرد. لیکن آن شهید بزرگوار با لبخندی جواب میداد که کار اصلی را شما کردید! شما مردانه جنگیدید! بعداً هم در راه رفتن به سوسنگرد به خود من گفت که این یک معجزه خدایی بود و با هیچ قاعده و قانون نظامی جور درنمیآید. چه کسی باورش میشد دشمنی که تا پشت دروازه سوسنگرد آمده، با هجوم غافلگیرانه تعدادی اندک از رزمندگان شجاع ایرانی به این سرعت عقبنشینی کرده و حتی از بستان هم عقبتر برود!
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
همراه باشید
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣تصاویر دیده نشده
از رزمندگان و شهدا
در صبح عملیات والفجر ۱
(شرهانی)
بخش دوم این کلیپ را می توانید در کانال حماسه جنوب، شهدا ببینید
کلیپ
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
❣
🍂
🔴 چهار عملیات ناموفق
و تحول در ارتش (۳)
در گفتگو با
سردار احمد غلامپور
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
مختاری: زمان عملیات بیتالقدس چند فرزند داشتید؟
غلامپور: فرزند اولم همزمان با عملیات الله اکبر، در سال ۶۰ در بهبهان به دنیا آمد. فرزند دومم هم همزمان با عملیات خیبر به دنیا آمد. بنابراین زمان عملیات بیتالمقدس، یک فرزند داشتم.
مختاری: از بچههای اهواز چه کسانی دوروبَرتان بودند؟
غلامپور: فقط سیافزاده کنارم بود. البته در مراحل بعدی، سعید تجویدی
را مسئول اطلاعات خودم کردم. این قبل از آمدن محرابی بود. آن زمان محرابی مسئول اطلاعات تیپ بیتالمقدس بود. با آمدن تجویدی، عدهای از بچههای اطلاعات اهواز هم به اطلاعات ما آمدند که در میانشان حمید رمضانی هم بود. بعد از والفجر مقدماتی، رمضانی و تیمش را به علی هاشمی دادم تا شناسایی هور را انجام بدهند. در والفجر مقدماتی و والفجر۱ ،سوداگر مسئول اطلاعاتم بود. از بچههای گلف و خوزستان هم برای مسئولیتهای مختلف استفاده میکردم. در دورۀ بیتالمقدس، قرارگاه قدس یک
قرارگاه بومی به شمار میرفت که بیشتر عناصرش هم بومی بودند. تا مرحلۀ دوم یا سوم، عزیز جعفری پیش ما بود. بعد، آقا محسن برای راهاندازی قرارگاهی، او را به غرب فرستاد.
میخواهم دربارۀ اینکه پرسیدید چند وقت یکبار به مرخصی میرفتید، مطلبی عرض کنم.
در مرحلۀ دوم یا سوم عملیات بیتالمقدس که میخواستیم از کوشک تا زید عمل کنیم، یکی از فرماندهــان ارتش پیش من آمد و گفــت میخواهد برود مرخصی؛ آن هم دقیقا روزی که شــبش قرار بود عملیات انجام شود. بعد هم گفت افسری را برای جانشینی خودش گذاشته
اســت؛ آن هم یک افســر کاملا ســتادی، نه عملیاتی. خیلی تعجب کردم، چون آن شب کار ســختی باید انجام میدادیم و او داشت به مرخصی میرفت. این کار برای او عادی بود، ولی برای ما خیلی غیرعادی بود و نمیتوانســتیم هضمش کنیم. البته آنها براســاس سیستم اداری
خودشان عمل میکردند و نمیشود به آنها خرده گرفت.
🔅 خطای محاسباتی بنیصدر دربارۀ توان ارتش ایران
مختاری: لطفا کمی بیشتر دربارۀ چهار عملیات ارتش توضیح بدهید.
غلامپور: اول عرض کنم که وقتی جنگ شروع شد، بنی صدر علاوه بر مسئولیت
ریاست جمهوری، فرماندهی کل قوا را هم بعهده داشت. در واقع شش ماه قبل از جنگ، امام این مسئولیت را به او واگذار کرده بود. تدبیر امام این بود که در زمان جنگ با توجه به اوضاع سیاسی کشور و اختلافات موجود، بهانه ای برای پیشرفتن کارها یا ضعف در صحنۀ جنگ وجود نداشته باشد. درواقع بنی صدر از همۀ اختیاراتی که لازم داشت، برخوردار بود؛ یعنی هم فرمانده کل قوا بود و هم رئیس جمهور. بنابراین هیچ دغدغهای در بکارگیری توان دفاعی کشور نداشت. با شروع جنگ، عراق حدود ۱۷ هزار کیلومترمربع از خاک ما را اشغال کرد.
طبیعی است که بعد از آنکه دشمن تا حدودی زمینگیر شد و ارتش ما هم تقریبا خودش را پیدا کرد و توانست موقعیت دفاعیاش را تثبیت کند، ارتشیها به این فکر افتادند که مناطق اشغالی را آزاد کنند.
شــاید اشکال اساســی بنی صدر این بود که کمترین آگاهی از مسائل نظامی و صحنههای عملیاتی نداشــت. با گذشــت چند ماه از جنگ، بنی صدر هنوز متوجه نشده بود که نیروهای خودجوش مردمی و سپاه و بسیج در مقابل ارتش عراق ایستادهاند. شاید بهدلیل گزارشهایی
کــه به او داده بودند، برداشــتش از جنگ و صحنههای عملیات، غلــط بود و گمان میکرد نیروهای ارتشــی دفاع کردهاند. او حرفهای فرماندهان ارتش را که میگفتند توان مقابله با عراق را دارند و ارتش این کشــور را تارومار میکنند، پذیرفته بود. چند لشــکر ارتش مثل لشکر۱۶ و ۲۱ هم هنوز دست نخورده بودند و قابلیت و توان خوبی داشتند.
مختاری: و لشکر۷۷
غلامپور: بله، لشکر۷۷ و بخش عمدهای از لشکر۹۲ هم خیلی آسیب ندیده بودند، چون اوایل حملۀ عراق، عقب نشینی کرده بودند. بهرحال تعامل بنی صدر با فرماندهان ارتش، این ذهنیت را برای او ایجاد کرده بود که ارتش ایران میتواند پای کار برود و مسئله را حل وفصل
کند. ازطرف دیگر، بنی صدر به نیروهای انقلابی که در صحنۀ جنگ و عملیاتها فعال بودند، اعتقادی نداشت و اصلا آنها را به حساب نمیآورد. تکیۀ بیش از حد او به ارتش و باور قابلیتهایی که ارتشیها خودشان از آن دم میزدند، موجب شد گمان کند میتواند اوضاع را به نفع ایران تغییر دهد. به هرحال ارتشیها شروع به طراحی و برنامهریزی برای بیرون کردن
ارتش عراق از مناطق اشغالی کردند.
✦━•··•✦❁🍃❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
31.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 #نماهنگ
هوانیروز و ولایت
🔻 حاج صادق آهنگران
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂