🍂
🔻 خاطرات اسارت
✍ مهر کربلا در حرم
در سفری که به لطف خدا و با وسیله شدن بعثی ها ، برای اسرا فراهم شد ، توفیق زیارت کربلا و نجف میسر گشت . روزهای پر خاطره ای بود چرا که بسیاری از آن لحظات برای بچه ها شبیه خواب و رویا بود و باور نکردنی .
مگر می شود ، صدام ملعون و بعثیان ملحد با آن همه اعمال غیر انسانی خود ، اسرا را به زیارت کربلا و نجف ببرند؟
این سفر روحانی خود خاطرات متعددی در دل خود دارد که ذکر یکی از آن همه خاطرات ، خالی از لطف نخواهد بود .
به عنوان نمونه ، خاطره ای که ذکر خواهم کرد نشان دهنده شدت حساسیت اسرا به رعایت احکام شرعی و رعایت وقف و اموال موقوفه بود . بدین گونه که در زیارت کربلا ، تعداد زیادی مهر با تربت کربلا در گوشه و کنار حرم وجود داشت و اسرا که آرزوی داشتن مهر کربلا را داشتند ، در آغاز سفر ، هر کدام مهری را برداشته و با خود به اردوگاه آورده بودند ، اما پس از اینکه برخی از بزرگان و عزیزان مطلع تر در امور شرعی ، اظهار داشتند که آوردن این مهرها به دلیل اینکه وقف حرم مطهر امام حسین(ع) بوده و مردم آن را وقف حرم کرده اند دارای اشکال شرعی است ، بچه ها همه آن مهرها را جمع کردند تا در سفر بعدی که عراقی ها گروهی دیگر از اسرا را به کربلا می بردند ، به حرم مطهر بازگردانند .
این ، علی رغم علاقه و عشقی بود که بچه ها به داشتن مهر کربلا داشتند ، اما رعایت حقوق شرعی و توجه به اموال وقف ، مانع از آن شد که مهر را نگهدارند و با آن نماز بخوانند . هر چند که در روایات در فضیلت اقامه نماز با تربت ، بسیار تاکید شده و آن نماز را قبول شده نزد خداوند دانسته اند ، اما رعایت احکام شرعی لازم تر بود .
مهماندوست
🔸 کانال حماسه جنوب،
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #معرفی _اماکن و مناطق جنگ
❣ خرمشهر، (مسجد جامع )
👈 مسجد جامع خرمشهر در بخش مرکزی شهر و بین خیابان آیت الله خامنه ای (چهل متری) و رود کارون قرار دارد. این مسجد که در سال ۱۳۵۰ش ساخته شده و به نام «مسجد لب شاخه» معروف شده بود در سال ۱۳۶۳ تجدید بنا شد و به مرور به کانون مبارزه با رژیم ستمشاهی تبدیل شد. با پیروزی انقلاب این مسجد کانون مبارزه با ضد انقلاب شد به طوری که در ۲۶ تیرماه ۱۳۵۸ با پرتاب نارنجک توسط ضد انقلاب هفت نفر از مردم در صحن مسجد به شهادت رسیدند
با آغاز جنگ این مسجد به دلیل موقعیت مکانی و نقش محوری در مبارزات قبل از انقلاب به کانون مقاومت ۳۵ روزه مردمی خرمشهر تبدیل شد و به عنوان مرکز پشتیبانی و سازماندهی نیروهای مردمی به محلی برای تبادل اخبار، تجهیز، آموزش، جمع آوری کمکها، مداوای اورژانسی مجروحین و نگهداری موقت پیکرهای شهدا تبدیل شد. با حضور مستمر شهید محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر و تعدادی از افسران ارتش و نیز استقرار بی سیم مادر در مسجد، این مکان عملا به مقر تاکتیکی دفاع از خرمشهر تبدیل شد.دشمن در ۱۳۵۹
/ ۷ / ۲۸ مصادف با عید قربان با هدایت عناصر ستون پنجم برای اولین بار مسجد جامع را هدف گلوله باران خود قرار داد که در نتیجه آن بخش هایی از گنبد و صحن مسجد تخریب و جمعی از مدافعین به شهادت رسیدند.
صبح روز ۳ آبان ۱۳۵۹ درگیری با دشمن در سی متری مسجد تشدید و در نهایت توسط دشمن اشغال شد
و با فرارسیدن شب دستور عقب نشینی و ترک شهر به همه مدافعان ابلاغ گردید. مسجدجامع خرمشهر یکی از معدود بناهایی بود که پس از آزادسازی خرمشهر همچنان پابرجا مانده بود. با پیروزی عملیات بیت المقدس رزمندگان بلافاصله پس از آزادسازی خرمشهر خود را به مسجد جامع رساندند و نماز شکر به جای آوردند.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 طنز جبهه
🔅 کد رمز
تعداد مجروحین بالا رفته بود.فرمانده از میان گرد و غبارانفجار ها دوید طرفم و گفت : " سریع بی سیم بزن عقب . بگو یک آمبولانس بفرستندمجروحین را ببرد:! " شستی گوشی رابی سیم را فشار دادم. به خاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواسته مان سر در نیاورندپشت بی سیم باید با کد حرف می زدیم. گفتم :" حیدر حیدر رشید " چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید
بعد صدای کسی آمد : - رشید بگوشم. - رشید جان حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟
-شما کی هستی؟ پس رشید کجاست ؟
- رشید چهار چرخش رفته هوا . من در خدمتم.
-اخوی مگه برگه کد نداری؟
- برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می خوای؟ دیدم عجب گرفتاری شده ام. از یک طرف باید با رمز حرف می زدم از طرف دیگر با یک آدم شوت طرف شده بودم .
- رشید جان از همانها که چرخ دارند!
- چه می گویی؟ درست حرف بزن ببینم چه می خواهی ؟
- بابا از همانها که سفیده.
- هه هه نکنه ترب می خوای.
- بی مزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره.
- د ِ لا مصب زودتر بگو که آمبولانس می خوای!
کاردم می زدندخونم در نمی آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی سیم گفتم.
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
یادش بخیر!
همه چی پارتی بازی بود 😤 و تا به دل نمی نشستی
به جبهه راهت نمی دادن 😔
می گفتیم بابا! می خوایم جون بدیم و برا رزمنده ها خشاب پر کنیم
ولی جواب همون بود که بود.
حالا ما بچه سال بودیم، چرا باباهای ما رو نمی برید....
خیلی که بهمون فشار می اومد می گفتیم، یعنی به درد گونی سنگر هم نمی خوریم! 😳😭
الانه خیلی عجیبه، نه؟😊
الان بله، ولی اون موقع نه اصلاً،
به اوج یه فرهنگی چنگ انداخته بودیم که ژاپنی ها چپ چپ نگامون می کردن.
راستی کجاش عجیبه؟ ها....کجاش؟ کافیه یکم خدایی بشیم..... همین
@defae_moghadas
🍂