eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 - ۲۸ 🔅 راوی و نویسنده: میکائیل احمدزاده ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ حزب بعث در همه محافل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی نفوذ کامل داشت و در حقیقت حکومت عراق در دست اقلیت بعثی‌ها بود. آنان هر هفته یک نفر را به اردوگاه می آوردند تا در راستای جنگ روانی شان، برای اسرا سخنرانی کنند که بعضی از این افراد، کسانی بودند که از ایران فرار کرده و دست دوستی به دشمنان ایران داده بودند. در بین اسرای ایرانی، افراد تحصیل کرده زیادی بود که در فرصت های مناسب، با صحبت هایشان مسائل سیاسی را برای افراد بازگو می کردند و نمی گذاشتند دشمن با جنگ روانی اش، ذهن اسرای ایرانی را مسموم کند. 🔅 شکنجه و قتل عام اسرای ایرانی وضعیت اردوگاه های اسرای ایرانی در عراق بسیار اسف بار بود. هزاران نفر از اسرای ایرانی در دوران جنگ، توسط ارتش و استخبارات عراق شکنجه و کشته شدند. کارشکنی صدام در روند آزادی اسرا، این مسئله را تا بیش از یک دهه پس از پایان جنگ ادامه داد. پس از سرنگونی رژیم صدام و دستگیری مقامات استخبارات عراق، اطلاعات بیشتری پیرامون جنایات عراق در طول جنگ با ایران افشا شد. تعداد اسرای ایرانی کشته شده، به بیش از شش هزار نفر تخمین زده شده است؛ همچنین در بازجویی از اسرای عراقی، مشخص شده که افسران ارتش بعث در موارد متعددی، اسرای ایرانی زخمی را در صحنه نبرد به حال خود رها کرده تا در اثر خونریزی مداوم، به مرور زمان جان خود را از دست بدهند. 🔅 تخلیه اطلاعاتی در شکنجه گاه یک هفته از اسارت ما نگذشته بود که مأموران استخبارات به اردوگاه آمده، شروع به بازجویی از اسرا کردند. آنان با شیوه های مختلفی اسرا را تخلیه اطلاعاتی می کردند. کم کم مسئولیت، شغل و درجه تمامی اسرا به وسیله ستون پنجم داخل آسایشگاه ها به گوش عراقیها می رسید و آنان هر روز چند نفر را به اتاق شکنجه می بردند. یک روز نزدیک ظهر، یک عراقی با صدای بلند نام من و یک نفر دیگر که او هم مسئولیت ستادی در جبهه داشت را صدا کرد. وقتی بیرون رفتیم، یک کیسه سیاه رنگ بر سرمان کشیدند و به محل تخلیه اطلاعاتی اسرا بردند. ابتدا برای اینکه ما را بترسانند، چند ضربه به سر و صورت ما زدند. ما هیچ جایی را نمی‌دیدیم. گیج شده بودم و احساس می کردم عراقی‌ها هر آن می خواهند مرا بزنند. آنان در مورد مسئولیتم و استعداد یکان های بزرگ منطقه، طرح های عملیاتی، محل تدارک مهمات غرب جبهه و دیگر سؤالاتی که در صورت افشا می توانست برای منافع نظامی ما ضرر داشته باشد، از من می پرسیدند. خیلی سریع به یاد آوردم که نباید کوچکترین موضوعی را افشا کنم و پیش از آن در زمان خدمت نیز بسیار بر حفاظت گفتار تأکید شده بود. به همین دلیل خود را یک نظامی ساده که مسئول اسلحه و کلاه آهنی ام بودم معرفی کردم و گفتم زمان زیادی نیست که به جبهه آمده ام و اشخاص و مکان ها را به خوبی نمی‌شناسم. فرد عراقی که به فارسی صحبت می کرد، با کابل چند ضربه به پشت و سینه و سر من زد که از حال رفتم. شکنجه اسرا در اتاق های تاریک و مخوف زندان های عراق چیز غریبی نبود و بی رحمانه اسرا را شکنجه می کردند. افراد بسیاری در زیر انواع شکنجه ها مانند شوک دادن با برق، سوزاندن پاها و دست و صورت، کشیدن ناخن ها، بستن به صلیب و از سقف آویزان کردن به شهادت رسیدند. آنان سپس مرا با آب به هوش آوردند و با چشم بسته از پا آویختند. بعد از چند دقیقه تمام وجودم درد می کشید. سرم گیج می‌رفت و شدت درد چنان بود که ناله من و دوستم همه جا را گرفته بود؛ ولی استقامت می کردیم و تسلیم نمی‌شدیم. در حالت آویز نیز مرتب ما را می زدند. آنان برای مدتی از اتاق خارج شدند و ما به همان حالت ماندیم. تمام روده هایم می خواست از گلویم بیرون بریزد. خون در بدنم جریان نداشت. لحظات بسیار سختی بود و از شدت فشار، کتفم که زخمی بود، دوباره خونریزی کرد. دیگر صدایی نمی‌شنیدم و گویی در عالمی دیگر بودم و حتی احساس درد نیز نمی کردم. عراقی ها سراسیمه مرا پایین آورند. طولی نکشید که صدای عراقی ها را شنیدم که در حال به هوش آوردن من بودند. از شدت خونریزی توان بلند شدن نداشتم و آنان مجبور شدند زخمم را پانسمان کنند. حال دوستم نیز بهتر از من نبود. او را چنان زده بودند که جای کبودی شکنجه ها تا ماهها بر بدنش مانده بود. ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ ادامه دارد کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 امام و دفاع مقدس ┄┅═✼✿‍✵🦋✵✿‍✼═┅┄ 🔅 خشنودی امام از همبستگی ارتش و سپاه محمد باقری ‏‏  اولین باری که به طور خصوصی خدمت حضرت امام رسیدیم، اواخر سال‏‎ ‎‏61 و دو سه روز قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود که فرماندهان یگانهای‏‎ ‎‏عمل کننده با چند نفر مسئولین قرارگاهها از ارتش و سپاه در همان اتاق پشت‏‎ ‎‏حسینیه جماران که حضرت امام همیشه آنجا می نشستند، خدمتشان رسیدیم.‏‎ ‎‏روی نقشه کوچکی که من آماده کرده بودم، آقای شمخانی در رابطه با وضع‏‎ ‎‏منطقه و اوضاع و احوال نیروهای خودی و دشمن، خدمت حضرت امام‏‎ ‎‏توضیح مختصری دادند. یادم می آید که حضرت امام خیلی دعا کردند و باز‏‎ ‎‏نسبت به انجام عملیات اطمینان دادند و بر وحدت بین ارتش و سپاه تاکید‏‎ ‎‏کردند. از این که ارتشی ها و سپاهی ها در کنار هم خدمتشان رسیده بودند،‏‎ ‎‏اظهار خوشحالی کرده و دعا کردند و فرمودند، بروید و عملیات بکنید و شما‏‎ ‎‏پیروزید. بعد از آن ما مستقیماً به منطقه رفتیم و سه روز بعد از آن، عملیات‏‎ ‎‏والفجر مقدماتی انجام شد.‏ ‏‎ ‏┄┅═✼✿‍✵🦋✵✿‍✼═┅┄ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 گفتگو با امیر حسنی سعدی( ۱۳ ) فرمانده وقت لشکر ۹۲ زرهی موضوع: بازدارندگی در شروع جنگ ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ عصر روز دوم با دانشجویان دانشگاه افسری در فرودگاه اهواز پیاده شدیم که از این به بعد، مأموریت دانشگاه افسری به طرف خرمشهر، آبادان و سوسنگرد آغاز شد که خود این هم بحث جداگانه ای دارد. می خواهم بگویم که فرماندهی لشکر ۹۲ اهواز (قاسمی) که روز سوم جنگ به فرماندهی لشکر منصوب شد، هیچ شناختی از لشکر نداشت، بلکه چند سال پیش، در آن لشکر خدمت کرده بود. هم زمان با انتخاب ایشان فرماندهان تیپ‌های ۱ و ۲ و ۳ زرهی لشکر به ترتیب، سرهنگ زرهی جلالی، سرهنگ زرهی امر الله شهبازی (رحمت ا... علیه) و سرهنگ زرهی عمیدی منصوب شدند. رشید: وی در سال ۱۳۵۲، فرمانده گردان ۲۵۶ تانک بود. بعد که من به گردان ۲۵۶ تانک رفتم، دیدم آنجاست. البته، بعدها عوض شد و کس دیگری به نام سلیمی آمد که کمی به خوب بودن شهرت داشت. حسنی سعدی: ولی در لشکر، فرماندهی نداشت. رشید: شهید باقری می گفت: «او اسقاط جمع کن خوبی است، اما فرمانده خوبی نیست». حسنی سعدی: حالا واقع، شما این وضعیت و روزهایی را که بر ارتش گذشت، از روز ۲۳ بهمن ماه سال ۱۳۵۷ تا روز ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ را بررسی کنید، واقعا، با این وضعیت، ارتش برای جنگ آماده بود؟ درودیان: این دوره حدود بیست ماه می شود. حسنی سعدی: در این بیست ماه، شما وضعیت نیروی انسانی پرسنل)، فرماندهی، مدیریت و تعمیر و نگهداری و آموزش و نیز وسایل و تجهیزاتی را که از بین رفته است و از همه مهم تر باید توان رزمی را با آن روحیه می ساختیم و آن تضعیف روحیه ای را که هر روز بر ارتش در این سازمانها پدید می آمد، ببینید و بدانید که چه روزهایی بر ارتش گذشته است. من شرافت، می گویم روح حضرت امام (ره) شاد، اگر ایشان از ارتش پشتیبانی نکرده بودند، ارتش متلاشی شده و از بین رفته بود و دیگر ارتشی باقی نمی ماند و اگر در ۲۹ فروردین ماه و در مرداد ماه (حادثه پاوه)، ایشان به ارتش تشر نزده و این فرامین را صادر نکرده بودند، کار ارتش تمام شده بود. درودیان: پس این جوهر هم در ارتش بوده است که بدین فرمان پاسخ بدهد؛ زیرا، این جوهر خیلی مهم است که البته، با انقلاب ایجاد شد. رشید: آقای درودیان، من جایی در دزفول به نام زندان یونسکو بودم. این زندان دستمان بود و زندانیان آن ضد انقلاب بودند و اسناد ساواک و تقريبا، سپاه پیش از تشکیل به طور اساسی آنجا بود؛ زیرا، سپاه در اردیبهشت یا خرداد ماه در تهران شکل گرفت و رسیدن آن به دیگر شهرستانها چند ماهی طول کشید. سه تا چهار افسر از خانه یا از شهر دزفول به یونسکو آمدند و گفتند امام (ره) فرمان داده اند و ما فکر می کنیم تا خودمان را به تیپ برسانیم دیر می شود؛ بنابراین، پیش شما آمدیم؛ پس اگر سلاح و امکانات دارید، بدهید تا ما حرکت کنیم. درودیان: خب، این جوهر بوده است. رشید: من تعجب کردم؛ زیرا، به سرعت، بعد از فرمان امام (ره) لباس پوشیدند و خودشان را به نخستین یگان نظامی معرفی کردند که ما هم گفتیم، وسیله به آنها بدهید تا به تیپ بروند، آنها گفتند ما فکر می کنیم مدت زمان رفتنمان نیز فوت وقت است و ضرر دارد. حسنی سعدی: خیلی از بازنشستگان برگشتند. رشید: یعنی در آن محله و دور و بر آنها بودند. درودیان: چون من در آن کتابها درگیر بحث قدرت نظامی بودم، باید بگویم به طور طبیعی، وقتی گفته می شود قدرت نظامی، بخشی از آن ارتش می شود و بخش دیگرش بسیج و سپاه؛ بنابراین، چندین بار با دوستانی از ارتش (آقای جمالی و دوستان دیگر برخورد کردم. هر وقت پرسشهایی که آقای رشید فرمود، طرح می کردم، نمی دانم به چه دلیل از ورود به این بحثها خودداری می کردند، در صورتی که آن زمان گذشته و هر کسی، هر کاری که کرده، تمام شده است و باید برای آینده، یکبار آنها را مرور کنیم تا دیگر تکرار نشود. به نظر من، در مورد ارتش بحث منصفانه ای نشده است، چه آنهایی که ارتش را نقد یا از آن دفاع کرده اند. در واقع، آنها بخشی از مسائل را نمی بیند؛ بنابراین، من گفته شما را قبول دارم، یعنی باید از درون خود ارتش (به ویژه آن قدیمیها) بیایند تا این بحثها را روشن کنند. آقای رشید، من تمام منابع ارتش (کتاب نقش ارتش در هشت سال دفاع مقدس) را خوانده ام، اما در کتابهای آنها هیچ جا از تأثیرات انقلاب در تقویت روحی ارتش نکته ای که امیر حسنی سعدی گفت، انقلاب روح ما را آزاد کرد - نیامده است و به عبارتی، این مسائل را طوری بیان کرده اند که اگر کسی بخواند، احساس می کند که انقلاب، ارتش را از بین برد. در صورتی که این روحیه ای که با آن به کردستان رفتند یا به زندان یونسکو آمدند، روحیه ای بود که از انقلاب گرفته بودند. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 - ۲۹ 🔅 راوی و نویسنده: میکائیل احمدزاده ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ ..دوستم را داخل پتو به آسایشگاه بردند و مرا نیز کشان کشان داخل آسایشگاه انداختند. خیلی درد می کشیدم؛ ولی از اینکه اطلاعاتی به دشمن نداده بودم، پیش وجدانم راضی بودم. بقیه اسرا مبهوت مانده بودند که چه شده است که گفتم نوبت شما هم می رسد؛ خودتان را برای پذیرایی آماده کنید. هر روز یکی را به اتاق شکنجه می بردند و با سر و صورت خونین به آسایشگاه بازمی گرداندند. عراقیها برای شکنجه شیوه های گوناگونی داشتند. یک شیوه این بود که همه ما را مجبور می کردند در حالت ایستاده، به نور خورشید خیره شویم و سرمان را هم تکان ندهیم که این وضعیت گاه تا چند ساعت طول می کشید. عراقیها اسرایی را که می خواستند انفرادی تنبیه کنند، مجبور می کردند که مانند مثلث سر را روی شنها و سنگ قرار دهند و دستها را به پشت قلاب کنند که بدن مانند شکل ۸ میشد و ساعتها افراد را این گونه نگه می‌داشتند؛ سپس با کابل و باتوم افراد را می زدند. در این حالت رگها متورم می شدند که دردی بسیار کشنده داشت. یکی دیگر از شیوه ها نیز این بود که اسرا شلوارها را تا بالای زانو و آستین پیراهن ها را هم تا بالای آرنج بالا میزدند؛ آن گاه با ضربات شدید کابل، همه را مجبور می کردند روی زانوها و آرنج‌ها سینه خیز برویم که بعد از پیمودن چند متر، خون از زانو و آرنج‌ها فوران می کرد و درد آن تا هفته ها باقی می ماند. عراقی ها اسرا را ساعت ها در صف های پنج نفره و به حالت دستها پشت سر در حالت دو زانو نگه می داشتند که پس از مدتی همه از حال می رفتند. پایگاه های نظامی منافقین در عراق صدام از سال ۱۹۸۶ تا سال ۲۰۰۳م، به دلیل خوش‌خدمتی منافقین، ۱۶ پایگاه نظامی در اختیار آنان قرار داده بود. منافقین در طول دوران حیات ننگین خود در عراق و تا زمان سقوط دیکتاتور این کشور، به عنوان ارتش خصوصی صدام عمل کردند و به واسطه خدماتی که برای حفظ حکومت صدام انجام دادند، بارها مورد تقدیر وی قرار گرفتند. منافقین پس از سقوط صدام اعلام کردند که در طول سالهای حکومت صدام، مستقل از حکومت او عمل کرده اند و بابت تمام قرارگاه هایی که در اختیار داشته اند، به دولت عراق اجاره پرداخت کرده اند؛ اما واقعیت این است که تمامی این قرارگاهها در درون پایگاه‌ها و پادگان های نظامی ارتش عراق بوده و به جز ساختمان های واقع در بغداد، بقیه قرارگاه‌های منافقین در زمین های وابسته به ارتش یا گارد ریاست جمهوری عراق بوده است. برخی از این قرارگاه ها از این قرارند: ١- قرارگاه ذاکری که محل استقرار فرماندهی سپاه دوم ارتش صدام بود. ۲- قرارگاه همایون که در وسط محل استقرار فرماندهی سپاه چهارم در نزدیکی شهر العماره به سمت بصره قرار داشت و پسران صدام آن را به شخص مسعود رجوی داده بودند. ۳- آخرین محل استقرار مسعود و مریم رجوی در اطراف بغداد. این پایگاه یکی از کاخهای سابق پسر صدام بود که آن را به مسعود رجوی داده بود. ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ ادامه دارد کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 - ۳۰ 🔅 راوی و نویسنده: میکائیل احمدزاده ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ 🔅 انتقام از منافقین در اردوگاه چند ماهی نگذشته بود که سازمان منافقین شروع به تبلیغات منفی برای جنگ روانی و همسو کردن اسرا با خود کردند. آنان می پنداشتند اکنون که اسرا در وضعیت بسیار سختی هستند، به طور قطع پشیمان هستند و این بهترین فرصت برای جذب نیرو است. آنان نشریات مختلفی را بین آسایشگاهها پخش می کردند؛ اما اسرا این نشریات را پاره می کردند و گاه برای این کارشان توسط سربازان عراقی به سختی تنبیه می‌شدند. یک روز که برای گرفتن غذا به آشپزخانه رفتیم، تعدادی را با لباس های شخصی دیدیم که برای گرفتن غذا از قسمت دیگر اردوگاه آمده اند. نمی دانستیم آنان چه کسانی هستند؛ چون صحبت کردن با هم در بیرون از آسایشگاه مجازات داشت. ابتدا تصور کردیم ایرانی هستند و به تازگی اسیر شده اند. در بین اسرا یک پزشک بود که کارهایی ساده مانند پانسمان و تجویز قرص را زیر نظر عراقی ها به عهده داشت و اتاقش در قسمتی از اردوگاه قرار داشت که این افراد هم در آنجا بودند. هنگام ظهر که پزشک به آسایشگاه آمد، خبر داد که این افراد از منافقین هستند و مشخص نیست به چه منظوری به اردوگاه آمده اند. هر کدام از اسرا حدسی می‌زد؛ ولی سرانجام به این نتیجه رسیدیم که منافقین می خواهند با این ترفند که در راه وطن اسیر شده اند، با اسرای جنگی رابطه دوستی برقرار کنند و آنگاه اهداف شان را - که ایجاد تفرقه بين اسرا، مخالفت با نظام جمهوری اسلامی، تخلیه اطلاعاتی و جذب نیرو بود - اجرا کنند. حضور آنان خیلی سریع در همه اردوگاه پیچید. جلسات مخفی بین اسرا تشکیل شد و همه عقیده داشتند نباید اجازه بدهیم این منافقین آزادانه هر کاری که می خواهند انجام دهند؛ بنابراین تبلیغات متقابل شروع شد و هر آنچه که منافقین و عراقی ها انجام می‌دادند، با درایت و آگاهی اسرا خنثی می‌شد. در آسایشگاه ها خبر چین‌هایی بودند که اخبار را به عراقی‌ها منتقل می کردند و در مقابل عراقیها نیز دنبال ما بودند تا جمع ما را از بین ببرند. با کمک چند نفر و به بهانه های مختلف، در حین گرفتن غذا درگیری ایجاد کردیم و عراقی ها نیز برای حمایت از منافقین، برخی اسرا را به سختی تنبیه کرده، به داخل زندان انفرادی انداختند. هدف ما هم همین بود. در ادامه و در حمایت از دوستانمان، هم صدا با سایر آسایشگاه ها به سوی عراقی ها حمله کردیم. درگیری شروع شد. از فرصت استفاده کردیم و با حدود ۵۰۰نفر، به منافقین در قسمت دیگر اردوگاه حمله کردیم. زنگ خطر اردوگاه به صدا درآمد و نگهبانان سایر اردوگاه ها هم به حمایت از عراقی ها و سرکوب ما، با هر آنچه که در دست داشتند، به سوی اردوگاه ما می دویدند. نقشه این بود که در صورت رسیدن نیروی کمکی به عراقی‌ها، عده ای از اسرا با آنان درگیر شوند و بقیه خود را به منافقین برسانند. منافقین هم که از دور خطر را احساس کرده بودند، جایی برای فرار نداشتند. همراه اسرا که از روز قبل سیم های خاردار و تیغه های برنده آماده کرده بودند، به اتفاق بقیه و با سنگ و مشت و لگد، به جان منافقین افتادیم. متوجه زمان نبودیم؛ ولی تمامی این اقدامات در زمانی بسیار کوتاه انجام گرفت. منافقین نمی توانستند در مقابل اسرای درد کشیده مقاومت کنند. سر، دست، پا و دندان های بسیاری از منافقین شکسته شد. صدای فریاد و ناله آنان در فضا پیچیده بود و چند نفرشان به حال اغما رفتند. این تسویه حساب ما با منافقین، به دلیل رشادت و از خود گذشتگی سایر اسرا بود که خود را در مقابل کابل و باتوم عراقی ها قرار داده بودند تا ما بتوانیم به راحتی منافقین را به سزای اعمالشان برسانیم. نیروهای کمکی وارد اردوگاه شده بودند و اقدام به تیراندازی هوایی می کردند؛ سپس همه اسرا را با ضربات شدید به داخل آسایشگاه ها ریخته، درها را قفل کردند. تمام محوطه به هم ریخته بود. صدای عراقی‌ها لحظه‌ای خاموش نمی شد و این طرف و آن طرف می دویدند. صدای آمبولانس ها نیز برای مداوا و تخلیه منافقین مجروح شده، شنیده می‌شد. نگهبان ها نیز هر لحظه از جلوی پنجره ما را تهدید می کردند که مجازات سختی در انتظارتان است. با اینکه در اثر درگیری با عراقی‌ها مجروح و خونی شده بودیم، ولی همگی خندان بودیم؛ زیرا احساس می کردیم انتقام کوچکی از دشمنان قسم خورده مردم ایران گرفته ایم. این حرکت ما موجب شد تا شبانه منافقین را از اردوگاه خارج و به مکان دیگری انتقال دهند. ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ ادامه دارد کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂