🍂🍂
🔻 #گمشده_هور 7⃣1⃣
❣ سردار حاج علی هاشمی
ما در عملیات والفجر مقدماتی که در حال شکل گیری بود حضور مستقیم نداشتیم. تعدادی از نیروها را در قالب گردان "حر بن یزید ریاحی" سازماندهی و در تنگه چزابه مستقر کردم که جاده آسفالته ای روی آن بود و مستقیم به العماره عراق می رسید. گردان ابتدای جاده مستقر شد. در حین انجام عملیات والفجر، این گردان عملیات ایذایی را ترتیب داد تا دشمن را فریب دهد، اما والفجر که قرار بود عملیات پیروزمندانه ای باشد ناموفق بود و عده زیادی به شهادت رسیدند. از اینکه نتوانسته بودیم نقش عمده ای در این عملیات داشته باشیم، از فرماندهان و هم دوره ای های خودم دلخور بودم، اما وقت این حرفها نبود. صبح عملیات با ناصری و سید صباح، با ماشین به سمت منطقه عملیاتی حرکت کردیم. در راه فقط شهید بود که روی زمین افتاده بود و عراق هم با تانک در حال پیشروی بود. یک دفعه سیدمرتضی رئیس ستاد منطقه ی هشت را دیدم. او هم تا مرا دید گفت: «على وضع خط مقدم به هم ریخته و خرابه، تو برو اونجا رو سازماندهی کن» به سيد صباح گفتم برو جلو. اما زمین رمل بود و ماشین گیر می کرد. نزدیکی های خط که رسیدیم ماشین را پشت تپه گذاشتیم و جلو رفتیم، دیدم وضع از آنچه فکر می کردیم بدتر است و گلوله های تانک مستقیم شلیک می شود. سیدصباح میگفت: «کسی در خط نیست که تو بخواهی سازماندهی کنی علی شاید نیروهایمان جلوتر باشند.
همین طور متحير و سرگردان دور و برم را نگاه میکردم تا شاید بشود راهی پیدا کرد و کاری انجام داد.
- برگردیم، موندن ما اینجا فایده ای نداره على
- نه شاید بچه ها جلوتر باشند. بچه های مردم اسير نشند، بیخود کشته نشند.
اسلحه ای از روی زمین برداشتم و به نیروهایی که خسته و مانده داشتند عقب می رفتند میگفتم: «بمانيد، مقاومت کنید» سودی نداشت، حق داشتند جنگ نابرابری بود. عراق با تانک جلو آمده بود و اینها با یک اسلحه و خاکریز در مقابلش ایستاده بودند.
شن و گرما بیداد میکرد، چاره ای نبود باید به این شکست تن می دادم. بالاخره به عقب برگشتیم. فكر شهدا راحتم نمی گذاشت. بعضی ها چقدر زود شهید می شدند! شاید چند روز هم نبود که وارد منطقه شده بودند، اما خدا دعوتشان میکرد و می بردشان، خدا حتما آنها را بیشتر از ما دوست داشته و لایق تر بودند. چطور شده که ما مانده ایم؟ این همه مدت در منطقه باشی و شهید نشوی؟! گاهی از روی خانواده ی شهدا خجالت میکشم. چند بار به برادر کوچکم عارف گفتم: «تو برو شهيد شو تا حداقل ما هم شهید داده باشیم و من اینقدر شرمنده نباشم». نمی دانم حکمت خدا چه بوده! ولی هر چه هست راضی هستم به رضای خودش، مهم حفظ این انقلاب است که با این همه خون به دست آمده. خدا نکند روزی برسد که امام ناراحتی پیدا کند، یا امام حرفی بزند و دور و بری ها توجه نکنند. خدا نکند که خوزستان که اینقدر برای حفظ کردن تلاش کردیم از ایران جدا شود. هر چه هست ما ماند دایم و شهدا رفته اند.
همراه باشید
با کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂 🍂
🍂
🔻 اصطلاحات سنگری
👈 سیبل دشمن:
کسی که از چند ناحیه بدن مجروح شده است. این اصطلاح شامل حال لودرچی ها، بلدوزرچی ها هم می شد.
👈 سیم کیلومتر پاره کرده:
راهپیمایی بردن زیاد و طولانی، بدون آب و غذا برای بالا بردن میزان استقامت.
👈 شارژر رزمندگان:
مداحان اهل بیت که غیرت، همت، شجاعت و ایثار نیروها را بالا می بردند.
👈 شالابچه :
منطقه عملیاتی شلمچه، جایی که به جای همه چیز، هر چه دلت بخواهد آب وجود دارد و با فرود هر گلولهای فقط صدای شالاپ و شلوپ را می شنوی
🔸کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔴 نواهای ماندگار
❣ حاج صادق آهنگران
نوحه ماندگار و زیبای
❣ لاله خونین من ای تازه جوانم
شهید، تازه جوانم
در وصف شهدای خونین بال
😭😭😭😭😭😭
🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅
در کانال حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍂
.
┄═✼🌹 #دوستان_شهدا🌹✼═┄
و چه احساسِ
قشنگی است
که در اول صبــح
یــادِ یک خـوب
تو را غرق تمنــا سازد
🍂
🔻 ▪️تب اشراف زادگی▪️
یادش بخیر خاطره ی ایستادگی
زندان شدیم در قفس بی ارادگی
ما را که سالها غم مردم به سینه بود
مشغول کرده دغدغه ی خانوادگی
بر شانه ی صبور خیابان غمی گذاشت
ویراژ دادن تب اشراف زادگی
ما هم اسیر بند تجمل شدیم..آه
چندی ست نخ نما شده مفهوم سادگی
ما تیره دل شدیم ولی سینه ی شما
خالی مباد از تپش ایستادگی!
۲۶ تیر ۹۷
#سید_علیرضا_شفیعی
@defae_moghadas
🍂
🍂🍂
🔻#گمشده_هور 8⃣1⃣
❣ سردار حاج علی هاشمی
در همان حین که شناسایی های هور ادامه داشت، نیروهای بومی راهی را پیدا کرده بودند که از سعیدیه به پاسگاه معلق و از آنجا به هورالعظیم و بعد به جاده چزابه - مشرح می رسید و از آنجا می شد به جاده اصلی ترانزیتی بين العماره - بصره رسید، اما امکان استفاده از هور به دلیل وضعیت جغرافیایی خاص، در آن مقطع امکان پذیر نبود. چند روز بعد از عملیات والفجر مقدماتی جلساتی با حضور برادر محسن، صفوی و فرماندهی جنوب در محل عملیات سپاه سوسنگرد برگزار شد.
در این جلسات زمانی که اطلاعات نیروهای شناسایی را مطرح کردم، آنها بر شناسایی هور و انجام عملیات نظامی در آن منطقه تأکید کردند. قرار شد عده ای از نیروهای اطلاعاتی که سرپرست آنان "حميد رمضانی" بود و تا آن زمان در لشکر قدس بودند، کار اطلاعات و شناسایی را مستقلا در هور آغاز کنند، آنها در "رفيع" مستقر شدند. از آن زمان بود که من و حميد در کنار هم قرار گرفتیم. یک جورهایی انگار حميد من را پیدا کرد و من هم حمید را. حميد از بچه های مسجد جزایری در خصوص کارهای اطلاعاتی برای خودش کسی بود و عده ای از بچه های مسجد هم کنارش بودند و با هم کار می کردند. از همان روز تا حالا عين دو برادر شده ایم، حرف های هم را خوب می فهمیم و می توانیم با هم کار کنیم. قرار شد حمید اطلاعات شناسایی را بیاورد. آقا محسن هم یک نامه دست من داد که خطاب به مراکز بوشهر، بندرعباس و شمال بود و طبق آن قرار شد هر چه قایق و کرجی لازم داشتیم در اختیارم بگذارند. من هم بلافاصله ستادی تشکیل دادم و به
جمع آوری قایق و کرجی از سرتاسر ایران پرداختم و طی سه شب بدون کمترین جلب توجه آنها را به هور منتقل کردیم. چند روز بعد از آن دوباره
جلسه ای در رفيع با حضور آقا محسن، من، حميد و فرماندهان جنوب تشكيل شد. با توجه به اطلاعاتی که جمع آوری شده بود، چنین نتیجه گرفتیم که چون شمال هور آبراه های خاص و تهل های بسیاری دارد و نی ها فشردگی زیادی دارند، عبور از آنجا دشوار است، پس زمان زیادی لازم است تا تغييرات متعددی در آبراه ها داده شود و شرایط برای ورود گردان رزمی به این منطقه و انجام عملیات در آن آماده شود
همراه باشید
با کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂 🍂
🍂
🔻 طنز جبهه
🔅 نوشابه قوطی
در صحرای برهوت
در دفتر فرماندهی تیپ حیدر نامی داشتیم اهل بهبهان. در دل بیابان های حوالی جاده خرمشهر، چادر خیمه ای🎪 را بنام فرماندهی بر پا کرده بود.
هر وقت میهمان فرماندهی می شدیم با علامت و اشاره خاص حاج حسین امیری در صدد پذیرایی از میهمانان بر می آمد.
آن موقع هم تازه نوشابه های قوطی کوثر نامی در پذیرایی ها رایج شده بود و طرفداران خود را داشت😂
بهنگام پذیرایی توسط ایشان در کوتاه ترین زمان این سوال پیش می آمد که این اقلام را از کجا می اورد😳
بعد از کلی تحقیق، کاشف بعمل آورده شد که در حوالی چادر و در مختصاتی که تنها خود از آن مطلع است، پنجاه شصت قوطی را در فواصل مختلف و با دقت و تبحر خاصی در زیر زمین پنهان کرده است.😂😂
ولی چه می شد کرد، حساب فرمانده تیپ از تدارکات جدا بود و راهی برای تک به آنها نبود، مگر حسرت 😋
کاظم فرامرزی
گردان ضد زره
حماسه جنوب
@defae_moghadas
استفاده از مطالب کانال با ذکر منبع بلامانع است
🍂