🍂
🔻 سرداران سوله 5⃣
🔹دکتر ایرج محجوب
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
این بار عراق با تمام قدرت با گلوله های توپخانه، خمپاره، خمسه خمسه و هواپیما پالایشگاه را زیر آتش گرفته بود. یکی از گلوله ها به مخزن ساخت بنزین اصابت کرد. این قسمت که به آن تانکرهای بِنج می گفتند، شبیه ساختمان عظیمی بود که نیم کره هایی را روی هم چیده باشند. این سازه، در اثر انفجار دچار آتش سوزی شده بود و حرارت ناشی از آتش، مخازن اطراف آن را نیز با صدای وحشتناکی منفجر می کرد. شعله های آتش تا ارتفاع حدود صد متر به آسمان می رفت. بادی که از سمت غرب می وزید، شعله ها را تا وسط بیمارستان و قسمتی که قبلا بخش های داخلی قرار داشت می کشید. این بخشها پر از مجروح بود. حرارت شعله ها را کاملا حس می کردیم. خطر این که این بخش ها دچار آتش سوزی شود خیلی زیاد بود.
همه پرسنلی که در این بخش ها کار می کردند، پزشکان و پرستاران و دیگر نیروهای امدادگر به اضافه مردمی که مجروحین را به بیمارستان آورده و یا برای ملاقات آنها آمده بودند، همه به سمت این بخشها هجوم بردند. هر دو سه نفر، بالا و پایین تختها را گرفته و به سرعت، مجروحین را از بخشها خارج کردند و به راههای ارتباطی بین ساختمان های قسمت شرقی بیمارستان انتقال دادند.
در حین انتقال مجروحین چند هواپیمای عراقی را در آسمان دیدیم که از روی پالایشگاه رد می شدند، بمب های خود را رها کرده و در راه بازگشت بودند. دو تا از این هواپیماها مورد اصابت گلوله های ضدهوایی نیروهای ایران قرار گرفتند. آتش گرفتند و دود غلیظی از بدنه آنها در آسمان پخش می شد. هنگامی که از روی بیمارستان عبور می کردند رگبار مسلسل های خود را روی بیمارستان گرفتند. خوشبختانه کسی آسیب ندید. یکی از دو هواپیمای آتش گرفته، هنگامی که از اروند می گذشت، بمب خود را رها کرد که خوشبختانه بیرون بیمارستان و در ساحل اروند منفجر شد. هر دو هواپیما، طرف دیگر اروند که خاک عراق بود، داخل نخلستان سقوط کردند. صدای انفجار و دود ناشی از آن را مشاهده کردیم.
یکی از پرستاران دچار شوک عصبی شده بود، پی در پی فریاد میزد: «آتیش... آتیش... هواپیمای آنها را دیدم.»
البته نه کسی را می دید و نه صدایی را میشنید، فقط فریاد میزد. با صندلی چرخ دار او را به اتاق عمل بردیم و پس از تزریق آرام بخش به خواب رفت.
آب قطع بود و با کمبود لباس مواجه شده بودیم. برای شست و شو آب نبود. رختشور خانه ای وجود نداشت. مدام سر عمل بودیم، برای اینکه لباس مان کمتر کثیف شود، یک پیشبند نایلونی میبستیم. مهر ماه بود و هوای آبادان هم گرم. عمل های جراحی هر کدام چند ساعت طول می کشید. وقتی جراحی تمام میشد از عرق خیس خیس بودیم. لباس های اتاق عمل که زیر پیش بند می پوشیدیم کاملا خیس از عرق میشد. می خواستیم دوش بگیریم آب نبود. هر نفر یک سطل آب گرم در اختیار داشتیم که باید با همان یک سطل آب خودمان را تمیز می کردیم.
البته یک تانکر برای بیمارستان آوردند و برای هر بخش بشکه مخصوص آب گذاشتند. از تانکر آب می آوردند، می ریختند توی بشکه که فقط برای نوشیدن بود. همسر رئیس بخش جراحی یک خانم فرانسوی بود. نشسته بود کنار بشکه آب و هر کس آب می خواست یک لیوان بیشتر به او نمیداد. مواظب بود کسی آب اضافه مصرف نکند. یک سری اعتراض می کردند. می گفت: «شما جنگ ندیده اید ولی من دیده ام.»
فارسی خوب صحبت می کرد. می گفت: «در زمان جنگ جهانی دوم در فرانسه بودم. بچه بودم و قحطی آب و غذا را چشیده ام. این بشکه آب را الآن دارید و جیره بندی می کنم. چون شاید ساعتی دیگر برای خوردن هم آب نداشته باشید.»
چون آب برای شست و شوی مداوم دستها نبود، قبل از عمل جراحی، دست هایمان را از ناحیه آرنج تا انگشتان، به مدت سه دقیقه در یک ظرف مواد ضد عفونی قرار میدادیم، سپس گان و دستکش می پوشیدیم و به اتاق عمل میرفتیم.
نگران همسرم بودم. از آنها خبر گرفتم. همراه خانواده مهندس گلشن پس از بهبهان به گچساران رسیده بودند. یک شب هم آنجا در منزل دوستی اقامت کرده و روز بعد به طرف شیراز رفته بودند. در شیراز به منزل پدر زن دوستم رفته و منتظر مانده بودند تا از تهران برای بردن آنها کمک برسد.؟
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
پیگیر باشید
#سرداران_سوله
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 الاغ در آسایشگاه
#طنز_جبهه
#طنز_اسارت
•┈••✾💧✾••┈•
عید فرا رسیده بود؛ اما جوّی افسرده بر اردوگاه و بچّهها حاكم شده بود. باید فكر میكردیم، از این رو عدهای از بچّهها جمع شدیم و ترتیب یك تئاتر طنز را دادیم؛ بدین شكل كه یكی از اسرا به نام صادق از بچّههای اصفهان در قالب یك روستایی و به عنوان كدخدا در جلوی بچّهها حاضر شود و با لهجه روستایی به بیان قضایایی بپردازد و الاغی نیز درست كنیم كه مشصادق با آن وارد شود.
از این رو دست به كار شدیم و با درآوردن عرقگیر و كشیدن آن روی بالش، زمینه سفیدی درست كردیم. از آستینها با گذاشتن پارچه، گوش درست كردیم و از یقهی آن به عنوان دهان استفاده كردیم و با نقاشی چشم و بینی باقی اجزا را پرداختیم.
یكی از بچّه ها این بالش را روی سر كشید و دیگری كه خودم باشم، با گرفتن كمر او خم شدم و بچّهها پتویی را روی ما انداختند و مشصادق روی كمر من نشست. نگهبان آسایشگاه هم تعیین شد و پس از راحت شدن از این بابت، برنامه را شروع كردیم.
با حضور مشصادق بر روی سن (گوشهی آسایشگاه) بچّهها همه به وجد آمدند و صدایشان به خنده بلند شد. با صحبتهای صادق، ولُوم خنده بچّهها باز هم بالاتر رفت و با شدت گرفتن سر و صدا، حضور نگهبان عراقی طبیعی بود.
با آمدن سرباز عراقی، نگهبان آسایشگاه شروع كرد به گفتن رمز؛ اما شدت سر و صدا نگذاشت ما متوجه شویم. در نتیجه وقتی به خود آمدیم كه نگهبان عراقی پشت پنجره بود و متحيّر از دیدن الاغ درون آسایشگاه. بعد گفتن چند جمله به سمت دفتر افسر عراقی حرکت کرد.
به سرعت وسایل را جمع كردیم و تمام چیزهایی را كه ساخته بودیم، به طور طبیعی از بین بردیم. نگهبان عراقی موضوع را گزارش داد و متعاقب آن افسر عراقی به درون آسایشگاه آمد و گفت: آن الاغ را از كجا آوردید و به كجا بردید؟ شما توطئه كردهاید و وقتی ما انكار كردیم، گفت: سرباز من با چشم خودش دیده. زود بیاوردیدش و الّا...
وقتی از این صحبتها طرفی نبست، ما شروع به صحبت كردیم كه: جناب سرهنگ این سربازتان میخواهد هم ما و هم شما را اذیت كند و شاید هم چیزی خورده باشد. خودتان قضاوت كنید وقتی در اردوگاه اصلاً از این حیوانات نداریم و تازه هیچ راهی برای آوردن این چیزها وجود ندارد؛ چگونه میشود الاغی را بیاوریم؟ شما حتی سوراخ كلیه درها را جوش داده اید. حالا خودتان كه عاقل و فهمیده هستید، قضاوت كنید.
افسر عراقی با شنیدن این صحبتها دستور داد سربازان از آسایشگاه بیرون بروند و همین كه رفتند، صدای نواخته شدن سیلی محكمی به صورت سرباز عراقی در محوّطه بلند شد.
•┈••✾💧✾••┈•
طنز جبهه
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 بررسی عملیاتهای دفاع مقدس
🔻 فتح المبین ۶
•┈••💠••┈•
🔅 اهداف عملیات فتح المبین
برای دستیابی به اهداف مورد نظر این عملیات در سه مرحله اجرا می شد. در مرحله اول، با آغاز عملیات، باید هدف های علی گره زد، شاوریه، ابو صلیبی خات و تنگه رقابیه تصرف و تأمین می شد.
در مرحله دوم و پس از تأمین کلیه هدف های مرحله اول، نیروهای خودی باید با ادامه تک، عین خوش تنگه ابوغریب و تپه های غرب چنانه را تصرف و تأمین می کردند
و در مرحله سوم، نیروهای ارتش و سپاه در شمال و جنوب منطقه به تشکيل خط پدافندی اقدام می کردند.
اقدامات دشمن پیش از آغاز عملیات
پس از عملیات طریق القدس، دشمن دچار نوعی آشفتگی روحی شد و در حالی که مرغوب و وحشت زده بود، هنوز در کی روشنی از ویژگی های تاکتیکی و عملیاتی نیروهای خودی نداشت. در چنین وضعیتی، دشمن قبل از آغاز عملیات فتح المبين - بر اساس شواهد و قرائن موجود و برخی منابع جاسوسی که در داخل ایران داشت - از اجرای این عملیات آگاهی یافت لذا برای مقابله با آن، در ۱۷ بهمن ۱۳۶۰ در تنگه چزابه دست به حمله زد تا ابتکار عمل را در دست گیرد. گرچه این تهاجم تلفات بسیاری برای آنها در برداشت، ولی موجب تأخیر در اجرای عملیات فتح المبین نیز شد. متعاقب حمله عراق در منطقه چزابه، نیروهای خودی برای به دست گرفتن ابتکار عمل و انحراف توجه دشمن از عملیات اصلی، اقدام به طراحی عملیات ام الحسنین (س) در نزدیکی منطقه درگیری (چزابه) نمودند. این عملیات که در ۳ مرحله در تاریخ های ۲۵، ۲۴ و ۲۶ اسفند ۱۳۶۰ در منطقه حمیدیه (جنوب کرخه نور) انجام گرفت، ضربات مناسبی به دشمن وارد کرد. در این عملیات ارتش عراق متحمل ۷۰۰ کشته و ۱۵۰ اسیر شد و تعدادی تانک و ادوات آن منهدم گردید. البته با افزایش فعالیت نیروهای خودی در منطقه عملیاتی فتح المبين و مقابله با دشمن در تنگه چزابه، عراقی ها تلاش بعدی خود را در ۲۸ اسفند ۱۳۶۰ با هدف بر هم زدن سازمان رزم و رسیدن به خطوط پدافندی مستحکم نیروهای خودی در منطقه جنوب شوش و دشت رقابیه آغاز کردند، انتخاب این منطقه برای حمله، بر پایه درک دشمن از محورهای اصلی تهاجم نیروهای خودی بود؛ عراقی ها می پنداشتند که چون امکان تک در ابعاد وسیع و عمیق برای ایرانی ها وجود ندارد، به همین دلیل، عملیات اصلی آنها در محور شوش و یا پای پل نادری خواهد بود و تلاش در سایر محورها برای پشتیبانی است.
✵✦✵
ادامه دارد
#فتح_المبين
#بررسی_عملیاتها
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 یادش بخیر
اصطلاحات شیرین و
بجای بچههای جبهه
👈 نماز بشمـار سه:
نمازی که خیلی سریع در شبهای عملیات خوانده میشد .
👈 مصیبت:
آن فرد که هیچ کس از دستش در امـان نبـود .
👈 لالـه زار : (بیسیمی)
میـدان مین
👈 ابـوالفضلی:
رزمنـدگانی که در جبهه یک دستشـان قطـع میشد.
👈 جوجـه ها رنگی شـدن:(بیسیمی)
رزمنـدگان زخمـی یا شهیـد شـدند .
👈 بنیـانش مغـشوش است:
کسـی که سـر و وضعش نامـرتب بـود.
👈 دخان خوان:
افراد سیگار. (کنایه از قرائت سوره دخان)
👈 آئینـه ای:
وقتـی که حالات و سکنـات و وَجَنــات شهـادت در چهـره کسـی هـویدا بـود.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂