هدایت شده از حماسه جنوب،شهدا🚩
تو به حال
من مسکین
به جفا مینگری ،
من به خاک کف پایت
به وفا مینگرم ،
آفــتابـی تو
و من ،ذره مسکین ضعیف ،
تو کجا و من سرگشته
کجا مینگرم..!!
#صبحتون_شهدائے
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
"ماموریت کیف"
در کربلای پنج بودیم و انبوهی از حوادث.
با لنکروزی به سمت عقب می رفتم که متوجه شیرجه سه هواپیمای عراقی به سمت دژ شدم. بمباران شیمیایی سختی انجام شد و دود غلیظی منطقه را پوشانید.
مقداری گذشت تا منطقه آرام شد. متوجه یک دستگاه تریلی شدم که از جاده به زیر افتاده و راننده اش از انبوه دودهای شیمیایی خارج می شد.
به سختی نفس می کشید و دچار خفگی شده بود.
به سمت او دویدم و ماسک خود را به او دادم. او را سوار کرده و به بیمارستان صحرایی رساندم و به مقر بازگشتم.
در بین راه متوجه کیفی شدم که در روی صندلی جا مانده بود.
مجالی برای بازگرداندنش نبود چرا که خودم هم در حال اعزام بودم. ولی آن را نگه داشتم تا در اولین فرصت او را پیدا کنم و احوالی از او بگیرم و امانتش را بدهم.
چند ماهی از کار مجروحیت و ماموریتم گذشته بود و باید به وظیفه اخلاقی خود عمل می کردم. آدرس او را از کیفش پیدا کرده و راهی اردبیل شدم.
پرسان پرسان به منزلش رفتم و زنگ خانه را زدم.
خانمی در را باز کرد و گفتم از اهواز آمده ام، لطف کنید آقا محمد را بگید بیاید دم در.
بدون هیچ صحبتی داخل رفت و پس از لحظاتی جوان بیست و پنج ساله ای جلو در آمد و با بغضی در گلو خود را پسر او معرفی کرد و مرا به داخل دعوت نمود....
عکس پدر روی دیوار بود و نیاز به هیچ توضیحی نداشت. گیج شده و مانده بودم چگونه از این بار سنگین نگاه های فرزندانش خود را نجات دهم.
چشمان معصومشان لبریز از سوال بود و من تنها شاهد آخرین لحظات زندگی پدرشان.
جمله "پدر جان شهادتت مبارک" در زیر عکس نمایان بود و توان خودداری را از من گرفته بود.
اشک هایم بی اختیار سرازیر شد. سه فرزند دختر، و پسر بزرگش به همراه مادر، همه با من اشک می ریختند و همزمان روایتگر آخرین لحظاتش بودم.
کارم تمام شده بود. از خانه بیرون آمدم به این خیال که سبک شوم و خود را از آن فضای سنگین نجات دهم. ولی دست تقدیر این رابطه دوستی را تا حال برای ما نگه داشت.
مهدی کاکاحاجی
گردان ضدزره
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
🍂🍂
🔻 #گمشده_هور 2⃣2⃣
❣ سردار حاج علی هاشمی
هفت ماه بعد از اینکه کار در قرارگاه شروع شد، آقا محسن به من گفت: به خدمت امام رسیده و به ایشان گفته است ما داریم مخفیانه کاری انجام می دهیم شما برای ما دعا کنید و تازه نه ماه بعد برادر شمخانی و صفوی در جریان کار قرار گرفتند. یعنی همین چند ماه پیش که نزدیک عملیات شده
وقتی مهندسی قرارگاه راه افتاد مقرش نزدیک شط على شد، دسته های شناسایی هم در مناطق "بقایی، شط على، تبور، رفيع، حوضچه، بستان، و پاسگاه زيد" پراکنده بودند و کارهای شناسایی را با مسئول مربوطه پیش می بردند و گزارش آن را برای ما در مقر قرارگاه می فرستادند. خریدن بلم برای کار در هور مسائل خودش را داشت، به غير از آن که سوار شدن در آن هم مهارت خاصی می طلبید، بلم هایی که برای شناسایی درون مرزی میخریدیم با بلم هایی که برای شناسایی برون مرزی خریداری می شد، متفاوت بود. برای بیرون از مرز خودمان بلم بصری میخریدیم که هزینه اش هم بالا در می آمد. در ابتدا نیروهای بومی قابل اعتماد به عنوان راهنما در هور به همراه نیروها می رفتند تا در گذرگاه ها و آب راه ها مشکلی پیش نیاید. همه لباس عربی به تن می کردند و در قالب ماهیگیر وارد آب می شدند. آنقدر مراقب بودند که حتی قوطی خالی کنسرو و چیزهای دیگر را داخل آب نمی انداختند تا دشمن متوجه آنها نشود. شناسایی ها گاهی چند روز طول می کشید و در تمام این مدت باید در بلم زندگی میکردند و به تمام کارهایشان می رسیدند، غذا می خوردند و می خوابیدند. سخت بود اما تحمل می کردند. می خواستند کاری برای جنگ و انقلاب انجام بدهند. نیروهای غیر بومی باید منطقه هور و شکل زندگی در آن و گذرگاههای آبی را می شناختند تا روزی که نیروهای بومی به دلیل اعتقادشان فال بد می زدند و روز را نحس می دانستند و می گفتند کار نمی کنند، کار نخوابد و شناسایی تعطیل نشود. خیلی مسائل در هور تجربی به دست آمد، مثلا تا مدتها نمی دانستیم که اگر روغن کوسه به بلمها بزنیم رطوبت نمی گیرد. گذر زمان و تجربه ی بومی ها این مسائل را به ما یاد داد.
همراه باشید
با کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂 🍂
🍂
🔻 یادش بخیر
توی خط مقدم که بودیم گوشه ای از حواسمون به سوغاتی های جنگی 🎁برای پشت جبهه بود.
از ترکش توپ و خمپاره 💥 گرفته تا فشنگ و پوکه🛡 و خرج آرپی جی و.... در بین همه اینها حکایت چتر منور ⛱چیز دیگه ای بود. اگه از هر چی می گذشتیم ولی از این یکی نمی تونستیم بگذریم.
چی دارم می گم! اصلا رو هوا می زدیمش و اجازه نمی دادیم حتی به زمین برسه، حالا هر چی بزرگتر، تلاش برای تصاحبش هم بیشتر
جالبه بدونید عراقی ها هم اینو فهمیده بودن 😂 و طوری منور می نداختن که بیفته جلو خاکریز تا تک تیراندازهاش هم بی نصیب نمونن.
بعضی وقتها که به خونه همرزمان سری میزدیم توی دکور خونه شون مجموعهای از افتخاراتش رو موزه کرده بودن و با افتخار، یادگار هر جبهه رو نشون می دادن و از خاطرات تصاحب اونها یه ریز حرف می زد ☝️
یادش بخیر، روزای عاشقی 🌺
@defae_moghadas
🍂
🍂🍂
🔻 #گمشده_هور 3⃣2⃣
❣ سردار حاج علی هاشمی
بعد از مدتی که کار شناسایی جلو رفت یک دوربین فیلمبرداری برداشتم، سوار بلم شدم و داخل هور و نزدیک جزایر مجنون رفتم. از منطقه و نحوه ی شناسایی فیلمبرداری کردم و بعد از آن در جلساتی که با برادر محسن و دیگران داشتیم از روی آن فيلم موقعیت منطقه را توضیح میدادم.
همیشه نگران نیروهایی بودم که به شناسایی عمقی میرفتند. کار آنها هم
سخت بود و هم خطرناک. هرچند به تمام نیروهایم اعتماد داشتم اما می خواستم کمترین خللی به کار وارد نشود. یک بار یکی از بچه ها را که احساس میکردم شاید شناسایی در عمق برایش مناسب نباشد صدا کردم و گفتم: «دوست داری با هم قدم بزنیم؟» گفت: «آره، چرا که نه؟»
رفتیم، یک جایی روی خاکها نشستیم.
- چه قدر از خودت مطمئنی؟
- یعنی چی؟!
- فرض كن اسیر شی چقدر شجاعت داری که لو ندی؟
- نمیدونم باید اسير شم تا ببینم.
- هر چی کمتر بدونی بهتره.
- منظورت چیه؟
- از قسمت آب بیا بیرون برو تو قسمت خشکی. مسئولیت آب خیلی زیاده. باید بری تو عراق و اطلاعات بیاری. کمتر بدونی بهتره.
بعد از این صحبت رفت و در قسمت خشکی شروع به کار کرد.
مرزنشین های هور در ایران و عراق به صورت طایفه ای زندگی میکنند و اصلا کاری به جنگ و این مسائل ندارند. فامیلند و با هم رفت و آمد می کنند. از آن طرف مرز به این سمت می آیند، عروس می گیرند و می برند. در چنین اوضاعی اینکه کارهایمان لو نرود کمی دشوار بود. ما با بومی های ایرانی ارتباط برقرار کردیم. خدا کمک کرد و مشکل بومی های عراقی هم حل شد. یک سری از سربازان عراقی از ارتش عراق فرار کرده بودند و از طریق هور وارد ایران شدند. این سربازان از این جهت که مسیر گذرگاه ها را خوب می دانستند و در عراق آشنا داشتند و می توانستند مشكل اسكان نیروهای ما
را حل کنند با ارزش تلقی می شدند.
همراه باشید
با کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂 🍂
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کمیاب شناسایی در هور توسط بچههای قرارگاه نصرت
@defae_moghadas
🍂