eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.6هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
@defae_moghadas
🍂🍂 🔻 3⃣2⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی بعد از مدتی که کار شناسایی جلو رفت یک دوربین فیلمبرداری برداشتم، سوار بلم شدم و داخل هور و نزدیک جزایر مجنون رفتم. از منطقه و نحوه ی شناسایی فیلمبرداری کردم و بعد از آن در جلساتی که با برادر محسن و دیگران داشتیم از روی آن فيلم موقعیت منطقه را توضیح میدادم. همیشه نگران نیروهایی بودم که به شناسایی عمقی میرفتند. کار آنها هم سخت بود و هم خطرناک. هرچند به تمام نیروهایم اعتماد داشتم اما می خواستم کمترین خللی به کار وارد نشود. یک بار یکی از بچه ها را که احساس میکردم شاید شناسایی در عمق برایش مناسب نباشد صدا کردم و گفتم: «دوست داری با هم قدم بزنیم؟» گفت: «آره، چرا که نه؟» رفتیم، یک جایی روی خاکها نشستیم. - چه قدر از خودت مطمئنی؟ - یعنی چی؟! - فرض كن اسیر شی چقدر شجاعت داری که لو ندی؟ - نمیدونم باید اسير شم تا ببینم. - هر چی کمتر بدونی بهتره. - منظورت چیه؟ - از قسمت آب بیا بیرون برو تو قسمت خشکی. مسئولیت آب خیلی زیاده. باید بری تو عراق و اطلاعات بیاری. کمتر بدونی بهتره. بعد از این صحبت رفت و در قسمت خشکی شروع به کار کرد. مرزنشین های هور در ایران و عراق به صورت طایفه ای زندگی میکنند و اصلا کاری به جنگ و این مسائل ندارند. فامیلند و با هم رفت و آمد می کنند. از آن طرف مرز به این سمت می آیند، عروس می گیرند و می برند. در چنین اوضاعی اینکه کارهایمان لو نرود کمی دشوار بود. ما با بومی های ایرانی ارتباط برقرار کردیم. خدا کمک کرد و مشکل بومی های عراقی هم حل شد. یک سری از سربازان عراقی از ارتش عراق فرار کرده بودند و از طریق هور وارد ایران شدند. این سربازان از این جهت که مسیر گذرگاه ها را خوب می دانستند و در عراق آشنا داشتند و می توانستند مشكل اسكان نیروهای ما را حل کنند با ارزش تلقی می شدند. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
@defae_moghadas
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کمیاب شناسایی در هور توسط بچه‌های قرارگاه نصرت @defae_moghadas 🍂
تصویر امروز فضای مجازی @defae_moghadas
همه تجهیزات یک تخریبچی ، شب عملیات... سیم چین.. سرنیزه... سیم بر.. نارنجک.. قرص شب نما.. طناب معبر.. 👈.... و قلبی سرشار از ایمان و نگاهی پر از امید 📎خداقوت دلاوران🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 خاطرات حاج صادق آهنگران ❣عملیات خیبر و نوحه لشگر صاحب زمان ✍ در تمام طول جنگ به خصوص چهار سال اول جنگ ذهنم به طور دائم درگیر شعر و سبک بود.به محض اینکه وقت آزادی پیدا می کردم با خودم کلنجار می رفتم که سبکی جدید درست کنم.در واقع آن زمان بیشتر از شعر به سبک جدید نیاز داشتم. ✍ چون اصلاً میل نداشتم سبک تکراری بخوانم.بنده ی خدا معلمی هم همیشه گلایه می کرد که تو چقدر سبک ها را تغییر می دهی ✍ اکثر ساعاتم در روز به پایین و  بالا کردن سبک ها می گذشت.حتی وقتی به منزل آقای معلمی می رفتم و مرحومه حاجیه خانم سفره ی غذا را می آورد با قاشق و چنگال به بشقاب می زدم و ذهنم مشغول ساختن سبک بود.او هم گلایه می کرد و می گفت: وقتی بیرون هستید ثواب می کنید و خدا خیرتان بدهد حداقل این وقت کمی که با ما هستید دیگر شعر و سبک و نوحه را کنار بگذارید. ✍ او و همسرم همیشه این حرف را می زدند البته مواقع زیادی هم پیش می آمد که آنها خودشان به کمکم آمده و در ساختن سبک یاری مان می دادند.به هر ترتیب زندگی من  با شعر و نوحه و سبک عجین شده بود. ✍ نزدیک عملیات خیبر من به دنبال سبکی برای نوحه ی شب عملیات بودم.در همین ایام یک بار که قصد تجدید وضو داشتم همین طور که به طرف دست شویی می رفتم در بین راه با خودم ریتمی را زمزمه کردم یواش یواش سربند آن به ذهنم رسید که همان ای لشکر صاحب زمان بود. ✍ کمی با آن باز یکردم و دیدم عجب نوای قشنگی است.سریع سوار ماشین شدم و به سمت منزل آقای معلمی رفتم. نزدیک غروب رسیدم. منزل ایشان و با ذوق و شوق سبکی را که درست کرده بودم با سربند ای لشکر صاحب زمان به او دادم و او هم یادداشت کرد. ✍ بعد از او خواستم که در اشعار به نوعی حالات رزمندگان در شب عملیات را توصیف کند. برایش هم توضیح دادم که شب عملیات وقتی بچه ها می خواهند به خط بروند گلنگدن تفنگ ها را می کشند و امتحان می کنند. بعضی ها گوشه ای می نشینند و وصیت نامه می نویسند. برخی بندهای پوتین شان را محکم می کنند. بعضی سربندهای همدیگر را می بندندو... این ها را گفتم و او هم همه ی موارد را یادداشت کرد. ✍ خدابیامرز خانم معلمی سفره را پهن کرد و مشغول صرف غذا شدیم. بعد از غذا معلمی سریع دست به کار شد من کمی خسته بودم و خوابم برد. ساعت یازده شب بود که معلمی شعر را کامل کرد و به من گفت: پاشوپاشو شعرت آماده شد در عرض یک ساعت و نیم نوحه ای لشکر صاحب زمان را آماده کرده بود. ✍ این نوحه بسیار روان ساده و دل نشین از آب درآمد و ایشان تمامی نکات و مواردی را که به او گوشزد کرده بودم در شعر آورده بود. ✍ در مناطق زیادی آن را اجرا کردم و زمزمه اش به سرعت در کل جبهه ها پیچید و سربند ((ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باد)) ورد زبان ها شد. کانال حماسه جنوب، خاطرات @defae_moghadas 💠✨✨💠✨✨💠
هدایت شده از حماسه جنوب،شهدا🚩
سلام #شہدا.. گوئے #سماوات از شوق وصــلتان بہ #سجده اى مےافتاد، از جنس #سجود_ملائڪةاللہ! ڪہ شما بہ حق، "خلیفةاللہ"‌ بودید‌ #سلام_صبحتون_شهدایی
🌹🍂🍁🌹🍃🍂 ⚜ عملیات نصر 6 در منطقه میمک - 1366 ه.ش ⚜ فرار مفتضحانه ارتش بعث عراق به پشت مرزهای بین المللی در جنوب - 1367 ه.ش @defae_moghadas
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
گمشده هور 👇