eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.6هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍂 🔻 6⃣3⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی بالأخره جزيره آرام شد.... نیروهای خسته به عقب برگشته اند. دوباره ما مانده ایم و بچه های نصرت که حالا دیگر خیلی اسرار آمیز نیستند و بومی های منطقه. در جلسه ای که با فرماندهی کل برگزار شد قرار شد که مسئولیت حفظ جزایر را قرارگاه نصرت بر عهده بگیرد ولی در عین حال به کار شناسایی های برون مرزی هم ادامه بدهد. تمام چیزها مثل قبل بود ولی حفظ جزایر مسئولیت سنگینی است که روی دوشم گذاشته اند. این منطقه بچه های زیادی را از ما گرفته و خون بهای آنها حفظ مجنون است، حدود ۱۰۰ تا 150 حلقه چاه نفت در جزیره هست که از هر جهت برای ما اهمیت دارد، مقر قرارگاه را به موقعیت شهید بهشتی منتقل کرده ایم. برادران ارتش هم در اینجا پایگاه دارند. قرار شده است تا مدتی یک ستاد مشترک بین لشکر ۹۲ ارتش و سپاه در اینجا زده شود. سرهنگ رامین، فرماندهی ارتش، مرد بسیار منضبط و منظمی است. اصول نظامی را خوب می داند و پای بند آموزش های کلاسیک است، ولی ما سپاهی ها خیلی درگیر این چیزها نیستیم اما لازم است در این مدت که با برادران ارتش در اینجا مستقر هستیم، به اصول آنها احترام بگذارند تا مشکلی پیش نیاید. طبیعی است که خیلی کار ما را قبول ندارند. در اولین جلسه با فرماندهان ارتش کاملاً آشنا شده ام. الآن در ستاد مشترک جلسه ی دوم در حال برگزاری است. حبیب که از نیروهای ستادی نصرت است را صدا میکنم. - حبيب، لباس های تمیز و مرتب و اتو کشیده ات رو بپوش میخوایم بریم جلسه - كجا على؟ - با فرماندهان لشکر ۹۲ جلسه داریم. آماده شو بیا - من نمیتونم على، آنها خیلی منضبط و مقرراتی اند. می ترسم بیام کارها خراب شه - تو کاریت نباشه. می آیی و قراره نماینده ما در ستاد مشترک بشی. پس سعی کن اعتماد به نفس داشته باشی و آبروی ما رو حفظ کنی. خودم مرتب کن، اگه میشد یک آرایشگاهی هم میرفتی بد نبود. - مگه چه خبره؟ جلسه است دیگه خواستگاری که نمیریم. - نه تو نمیدونی وقتی میری پیش ارتشی ها باید درست و حسابی تحویلشون بگیری همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
سال 63، پشت پادگان کرخه، چادر تسلیحات از راست، آزادی، سیروس حیدری، صالح شوشتری، اسدی، شهید صادق نوری، رضا شامیر، سید مجید شاه حسینی، شهید عبدالرحمن سلیمان پور، مقدم @defae_moghadas
🍂🍂 🔴 نواهای ماندگار 👈 حاج صادق آهنگران 👉 ❣ نوحه‌خوانی جنگ 💠 پاسداران رزمنده قهرمان کانال حماسه جنوب 👇 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام ای خاكريز جبهه‌ها نام سبز تو عزيز سینه ها السلام ای آتش خمپاره‌ها السلام ای جسم پاره پاره‌ها السلام ای عشق‌بازان صبور السلام ای خاك گرم بدر و هور... @defae_moghadas 🍂
🔴 سلام و عرض ارادت و خیر مقدم خدمت دوستان جدید گاهی با عکسهایی از بچه‌های جنگ برخورد می کنیم که نکته خاصی دارن و اونها رو از بقیه متمایز می کنه. در "یک عکس، یک خاطره" امروز، عکسی رو می بینید که میشه اسمش رو گذاشت "دسته ملی" و اگه بخوایم امروزی تر اسم گذاری کنیم باید بگیم "نمایندگان واقعی ملت" خاطره صوتی برادر فرامرزی رو از این عکس گوش کنید تا بهتر متوجه منظورم بشید. 👇👇
@defae_moghadas
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
گمشده هور 👇
🍂🍂 🔻 7⃣3⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی - حبيب، لباس های تمیز و مرتب و اتو کشیده ات رو بپوش میخوایم بریم جلسه - كجا على؟ - با فرماندهان لشکر ۹۲ جلسه داریم. - مگه چه خبره؟ جلسه است دیگه خواستگاری که نمیریم. وارد جلسه که شدیم حبیب کمی هول کرد و مضطرب بود، ولی كم کم دارد خودش را پیدا میکند، به عنوان نماینده خودمان معرفی اش کردم تا ستاد را داشته باشد. دیگر خیالم از این بابت راحت است. بعد از جلسه می آیم در اتاقم می نشینم تا به کارهای عقب افتاده برسم اینجا اصلا نمی شود کار کرد. انگار از در و دیوار آتش بیرون می ریزد. بود. در اتاق فرماندهی ارتش که بودیم خیلی خنک بود. کولر هر دو اتاق مثل هم کار می کند. سیدصباح را صدا می کنم تا بیاید یک نگاهی به کولر بیندازد، او هم مثل همیشه خندان و سریع می آید - بله على. - جلسه که داشتیم در اتاق ارتشی ها خیلی خنك بود. چرا اینجا اینقدر گرمه؟! - حالا یک کاری میکنم اینجا از سرما بلرزي على هاشمی. سید که می رود، من هم نامه های رسیده را باز میکنم تا بخوانم. نامه پنجم را هنوز باز نکردهام که حس میکنم سرما پیچیده در اتاق، انگار واقعاً سید یک کاری کرده است، هوا خیلی خنک شده. با یک قالب یخ آمده و جلو رویم ایستاده، نگاهم میکند و می خندد. - چه کار کردی سید؟ - همون کاری که بچه های ارتش کردند. قالبهای یخ رو خرد کردم توی کولر آبی - هرکاری کردی دستت درد نکنه خیلی خوب شده، در همین روزها که چند بار به خانه سر زده ام و تب و تاب عملیات خوابیده است، ننه دائما می گوید، - على زن بگیر. زن بگیر، میخوام عروسی تو رو ببینم. بابات برات ماشین میخره، دیگه نرو جبهه. بمون با ماشین کار کن. من هم میخندم و یک جوری میخواهم حرف را عوض کنم تا دست از سرم بردارد ولی بدجوری پیله کرده است که باید زن بگیری. من مادرم آرزو دارم و از این حرف ها. - ننه جان من که معلوم نیست تا کی زنده باشم، شاید همین فردا شهید شدم واسه چی دختر مردم بدبخت بشه؟ ولی گوشش بدهکار نیست. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا