eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
16.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 میروم با حکم رهبر میروم الله اکبر.. تا ابوالفضل دلاور میروم الله اکبر.. به لقای علی اکبر میروم الله اکبر.. من به قدس میروم از کربلا الله اکبر.. مومنان جهاد بنمایید در راه خدا الله اکبر.. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 عزت‌شاهی ۴ عزت‌الله شاهی / زندان سیاسی ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ دیگر به سیم آخر زده بودم. عکس العمل تند برای کسانی که بازجویی محدودی دارند، صلاح نبود، اما من به مرحله‌ای رسیده بودم که دیگر هیچ چیز برایم مهم نبود. قهرمان بازی هم در نمی‌آوردم ولی چون کارم از این حرف‌ها گذشته بود و مرگم را حتمی می‌دیدم، تصمیم داشتم آنها را خرد کنم. آنها می‌خواستند مرا خرد کنند ولی نتیجه برعکس می‌شد. شکنجه با آپولو؛ وقتی اعصاب بازجوها خرد شد در آن شب (۱۹ رمضان) اعصاب بازجوها واقعاً خرد شد. سردرد گرفته بودند. چند بار شربت و قرص خوردند… تا ساعت دو نیمه شب مرا به هرشکلی که می‌توانستند اذیت و شکنجه کردند. وقتی دیدند جواب نمی‌گیرند به زیر آپولو بردند. همه بازجویان از اتاق خارج شدند. آپولو صندلی دسته داری بود که کف آن بیش از حد پهن بود. وقتی روی آن نشستم، پاهایم از ساق بیرون از صندلی می‌ماند. دست‌ها را از مچ با مچ‌بند قالبی به روی دسته صندلی پیچ و مهره و سفت کردند. وقتی که پیچ‌ها را سفت می‌کردند قالب‌ها بر مچ و ساق پاهایم فرو می‌رفت و به اعصاب فشار می‌آورد. فشار بر دست چنان بود که هر لحظه فکر می‌کردم خون از محل ناخن‌های دستم بیرون خواهد جهید. درد این لحظات به واقع خیلی بدتر و شدیدتر از درد شلاق بود. دست بیشتر و بیشتر پرس می‌شد و تمام اعصابم از نوک پا تا فرق سرم تیر می‌کشید. به دست راست کمتر فشار می‌آوردند، زیرا بعد از پرس دست باد می‌کرد و دیگر نمی‌شد با آن اعتراف نوشت. بعد از مهار شدن دست‌ها و پاها، کلاه کاسکت مخروطی شکل را که از بالا آویزان بود بر سرم گذاشتند که تا زیر گلو می‌آمد. آن گاه به کف پاهایم شلاق زدند. وقتی از شدت درد فریاد می‌کشیدم، صدا در کلاه کاسکت می‌پیچید و گوشم را کر می‌کرد، نه می‌شد فریاد کشید و نعره زد و نه می‌شد درد ناشی از شلاق را تحمل کرد. هیچ منفذ و راه در رویی برای خروج صدا از کلاه کاسکت نبود و صدا در همان کلاه دفن می‌شد. گاهی شلاق را به کلاه می‌زدند، دنگ و دنگ صدا می‌کرد و سرم دوران می‌یافت و دچار گیجی و سردرد می‌شدم. عذاب آپولو واقعی و خرد کننده بود. پیچ‌ها را دائم شل و سفت می‌کردند. کار آن شب بازجویان خیلی طولانی شد. بعد از شلاق و آپولو مرا از اتاق حسینی بیرون بردند و دور دایره گرداندند تا پاهایم تاول نزند و باد نکند. بعد آویزانم کردند… مرا به اتاق شماره ۲۲ بردند. این اتاق شیب کمی داشت و کف آن خیس بود. مرا که لخت مادرزاد بودم کف اتاق نشاندند و گفتند بنویس. من دو زانو نشستم و با یک دستم ستر عورت می‌کردم و با دست دیگرم خودکار را گرفته بودم. از زور سرما دندان‌هایم به هم می‌سایید. از دماغ و دهانم بخار بلند می‌شد. دست و بدنم می‌لرزید. نمی‌توانستم چیزی بنویسم. سرما در بدنم رسوخ کرده و به مغز استخوانم رسیده بود... آن شب من لخت و عور بودم. شمعی روشن کردند. پارافین ذوب شده چکه چکه روی بدنم می‌ریخت و می‌سوزاند و پوست را سوراخ می‌کرد. گاهی هم شعله آن را بین بیضه‌ها می‌گرفتند و... آن شب منوچهری، محمدی، حسینی و آرش و تعدادی دیگر از بازجوهای حرفه‌ای بالای سر من بودند و با شکنجه من احیا می‌گرفتند. آرش بازجوی من نبود، بی خودی می‌آمد و خودش را قاطی می‌کرد، یکبار به او پرخاش کردم که تو چه کاره‌ای که مرا می‌زنی؟ گفت: مرا نمی‌شناسی؟ گفتم: نه. گفت: چه کاره باشم خوب است؟ گفتم: به نظرم تو از آن بچه قرتی‌هایی هستی که برای دختر بازی، صبح تا شب سر کوچه می‌ایستند. تو هرکه می‌خواهی باش ولی به تو ربطی ندارد که از من بازجویی کنی. تو صلاحیت این کار را نداری. از این رو کینه عمیقی از من به دل گرفت. او از روی نفرتی که داشت هر وقت مرا می‌دید به نحوی اذیتم می‌کرد. اگر می‌شد حتی با نیشگون گرفتن یا هل دادن یا ضربه شلاق و یا تف انداختن می‌خواست حال‌گیری کند و من هم جوابش را می‌دادم. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ پایان گزیده کتاب عزت شاهی http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،شهدا🚩
🍂 آیا می دانید : در طول ۸ سال دفاع مقدس: ۴۵۰۰۰ شهید نام محمد ۲۰۰۰۰ شهید در نامشان کلمه‌الله داشته اند ۳۰۰۰۰ شهید نام علی ۲۰۰۰ شهید  نام رضا ۱۳۰۰۰ شهید نام حسین ۵۴۰۰ شهید نام عباس ۴۵۰۰ شهید نام اکبر ۳۵۰۰ شهید نام اصغر ۲۳۰۰ شهید نام قاسم داشته اند و بقیه نامهای مطهر دیگری داشته اند. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 موزه قرارگاه کربلا گلف، اتاق جنگ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂