eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 نمایشگاه الفجر ۸ به روایت تصویر ۳ کانال رزمندگان دفاع مقدس http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 آیا می دانید : آیا میدانید از ۲۱۳ هزار شهید ۱۷۱۲۳۲ هزار شهید درخط مقدم ، ۱۶۸۷۰ نفر براثر حملات هوائی و توپخانه و بقیه در مکانهای دیگر از جبهه به شهادت رسیده اند. آیا میدانید ۴۴ درصد  شهدا ، سن آنها از ۱۶ تا ۲۰ سال، ۳۰ درصد از ۲۱ تا ۲۶ سال، ۸ درصد از ۲۶ تا ۳۰ سال، و ۱۸ درصد بالای ۳۰ سال بوده اند. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 یازده / ۷۶ خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔹شیعه مظلوم در زندان الرشید یکی دو روز بعد، ما را به زندان الرشید بردند. دم درب سلول ما را نگه داشتند و افسرنگهبان خودش وارد سلول شد و شروع به بازرسی سلول و دیوارهای آن کرد. معمولاً اسرا روی دیوارهای زندان اطلاعات و پیام هایی می نوشتند. افسر نگهبان هر چه پیام به زبان فارسی روی دیوارها نوشته شده بود را پاک کرد. یکی از نگهبان ها که قبلاً مسئول نگهبان چند نفر از بچه ها بود و آن ها را می شناخت برایمان بیسکویت و پتو و غذا آورد. سرمای هوا تا مغز استخوان آدم می رفت. تعداد پتوها هم خیلی کم بود. مجبور شدیم یکی دو تا از پتوها را زیرمان بیندازیم و مابقی پتوها را رویمان. چسبیده به هم خوابیدیم تا کمی گرم شویم. در کمال تعجب سلول یک حمام داشت و عجیب تر اینکه آب حمام گرم بود. بچه ها هم که بیش از یک سال می شد حمام درست و حسابی ندیده بودند. از فرصت استفاده کردند و به حمام رفتند. آنها با بدن خیس تا صبح لرزیدند و حسابی سرما خوردند. صدای قهقهه زنان و مردانی که نگهبانی سلول را به عهده داشتند تا صبح آزارمان می داد. روز بعد ما را به سوله ای که تعداد زیادی سلول داشت منتقل کردند و هر کسی را داخل یک سلول جا دادند. اینجا همان زندان معروف الرشيد بود. اوصاف زندان الرشید را از بچه ها شنیده بودم. آنجا کارها را زندانیان عراقی انجام می دادند. مسئول سلول ما هم خودش زندانی عراقی بود. من طبق عادتی که در تكريت ۱۱ به نگهبانها "سیدی" می‌گفتم او را سیدی خطاب کردم. آن عراقی برآشفت و گفت: سید همه ما على ابن ابى طالب عليه السلام است. آن زندان‌بان شیعه عراقی گفت: از این به بعد منو به اسم کوچیک صدا کن. از این جمله اش آنقدر لذت بردم که احساس کردم در ایران هستم. آنها بیشتر زندانی های عراقی شیعه و مخالف صدام و حکومت بعث بودند. آنها یا از جبهه فرار کرده بودند و یا به خاطر نرفتن به خدمت سربازی زندانی شده بودند. بعضی هایشان هم جرمهای سیاسی داشتند و اکثراً اعدامی بودند. بعضی چون مدتها بود آفتاب ندیده بودند و پوستشان سفید شده بود. یکی از آنها زندان بان داخلی ما بود. او ظاهری بسیار مهربان داشت و می گفت که شیعه و اهل بصره است . می‌گفت که دو تا از بچه هایش توی جنگ کشته شده اند. ولی جمهوری اسلامی را مسئول قتل فرزندانش نمی دانست. مهدی یکی دیگر از زندانی های عراقی بود که چهره ای جذاب و زیبایی داشت. او همراه نگهبان می‌آمد و بدون حتی یک کلمه حرف زدن ظرف های ما را برای شستن می برد. معلوم بود حسابی مغضوب بعثی هاست که او را مجبور به نوکری اسرای ایرانی کرده بودند. این قضیه برای ما خیلی ناراحت کننده بود. مظلومیت از سر و روی این بنده خدا می‌بارید و چهره معصوم و زیبایش بر این مظلومیت می افزود. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂