eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
11.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 پای اختیار ما را اجبار و اکراه به این راه نکشانده است که دشواری ها راه بر ما ببندد @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 دفاع آخر ۵) آبادان در روزهای دفاع خاطرات سید مسعود حسینی نژاد ┄┅┅┅❀🌴❀┅┅┅┄ 🔹 مینی بوس به همراه لندرور به سمت شهرمان آبادان به راه افتاد. خبرهایی مبنی بر حمله عراق به مرزها جسته گریخته بگوش می‌رسید. قضیه را خیلی جدی نمی دیدیم.‌ تصورمان این بود که اگر جدی جدی حمله کرده باشد و واقعیت داشته باشد، با گفتگو و یکی دو نشست سیاسی حل می‌شود. با همین خیالات به سمت اندیمشک و بعد اهواز در حرکت بودیم. هر چه در مسیر پیش می رفتیم و خودروهای با بار و اشفته را می‌دیدیم وضعیت بیشتر به دستمان می‌رسید. وقتی متوجه اوضاع شدیم که به آبادان رسیدیم . دود و آتش شهر را فرا گرفته بود و از هر گوشه شهر صدای انفجار و دود به هوا برخاسته بود. خصوصا پالایشگاه که سراسر آتش و دود بود. مردم سردرگم و نگران در رفت و آمد و ترک شهر بودند و برخی بار و بندیل بر سقف ماشین‌ها در حال خروج. تعدادی جوان هم در حال کندن سنگر در باغچه‌ها و جدول های وسط خیابان. با چشمان پر از تعجب به هم نگاه می‌کردیم. رگ غیرتمان به جوش آمده بود. آبادان زیبایمان به فاصله چند روز به این شکل درآمده بود. اگر اجازه داشتیم مستقیما به محل درگیری می‌رفتیم و درگیر می‌شدیم. ولی ابتدا باید به سپاه می رفتیم و گزارش کار می دادیم. با سر و وضعی که خستگی به تن‌مان مانده بود به در سپاه رسیدیم. زنجیر انداخته شد و وارد محوطه شدیم. یکی دو نفر به استقبال آمدند. انتظار استقبالی گرم را داشتیم ولی هر کسی بدنبال کار خود بود و در جنب و جوشی نا گفتنی. از همانجا به خانه رفتم تا خانواده را از نگرانی بیرون کنم و آبی به سر و تن بزنم. وضع خانواده و دلنگرانی‌هایشان کمتر از وضع شهر نبود. مجددا خود را به سپاه رساندم. کم کم خبر شهادت دوستان و همسایگان هم بگوش‌مان رسید و آه از نهادمان بلند کرد. همه بچه‌ها بعد از یک رفت و برگشت سریع به سپاه آمدند. با تعدادی از بچه‌ها به مدرسه عباس سالور ایستگاه ۱۲ اعزام شدیم. برنامه این بود که بچه‌های سپاه همراه با نیروهای داوطلب در شهر پخش شوند و کمر اراده را برای دفاع در برابر دشمن محکم ببندند... •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂