🍂
🔻 یازده / ۱۰۴
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔹بچه ها از اینکه میدیدند من پابه پای آنها میدوم خیلی تعجب کرده بودند. تا لحظاتی قبل من بدون تكيه بر یکی از بچه ها حتی قادر به برداشتن یک قدم هم نبودم، با تمام این احوال به علت شلوغی و رفت و آمد زیاد، بعثی ها، متوجه این تغییر نشدند. بالأخره بعد از چند دست کتک خوردن، ما را به طرف محوطه زندان و جربخانه بردند. آنجا هم چند نفر دیگر به ما ملحق شدند.
از درب محوطه زندان ما را بیرون بردند. مصطفی چاقه هم با یک باتوم بزرگ ایستاده بود و مرتب بچه ها را می زد. او یک باتوم محکم به حمید مشهدی زد که صدای عجیبی داد. حمید ناله ای کرد و با حالت صرع به زمین افتاد. بلندش کردیم و از اردوگاه خارج شدیم و به سمت "ملحق ب رفتيم. تعدادمان ۴۱ نفر بود. آن جا چند نفر از نگهبان های قدیمی بند یک و دو، مثل حسین و گروهبان محمد مشکی را دیدیم و چند نگهبان دیگر که اولین بار بود آنها را میدیدیم، مثل لفته که زشت ترین انسانی بود که تا حال دیده بودیم. نگهبانهای قفس اصلی ما را به نگهبان های ملحق تحویل دادند.
حالا منتظر تونل مرگ بودیم. تونل مرگ جزء لاینفک هر مراسم استقبالی در کشور بعثی ها بود. ساعتی نگذشت که بساط شکنجه پهن شد، ولی با تمام وحشتناکی اش در مقایسه با تونل مرگ روز اول چیزی به حساب نمی آمد. باران کابلها باریدن گرفت و گونه هایمان میزبان امواج سیلی ها شد. آنجا هم با زرنگی چند بار از صف کتک نخورده ها به جمع کتک خوردهها جیم زدم. البته با این همه زرنگی فقط از دو سه تا سیلی و کابل جستم و مابقی اش را نوش جان کردم. با چند نفر از بچه ها خودمان را به خفگی زدیم. پرستارشان آمد بالای سرم و گفت: «چته؟» گفتم نفسم بالا نمیاد. کمی معاینه ام کرد و گفت که هیچیش نیست و می تواند کتک ها را تحمل کند. دوباره ما را به جمع بچه ها برگرداندند و کتک کاری ها شروع شد.
ضیافت کابل و مشت و لگد که تمام شد ما را به یک اتاق کوچک که تقریباً ۲۰ متر میشد بردند. یک طرف این اتاق دو تا پنجره باریک و دراز بود و طرف آن سوراخی برای نگاه کردن و کنترل اسرا داشت. نگهبانها فقط از همین سوراخ کوچک میتوانستند داخل سلول را نگاه کنند. یک حوض بزرگ آب هم وسط ملحق بود که برای حمام از آب آن استفاده می شد. آنجا متوجه شدیم که چند روز قبل از ما ۳۱ نفر دیگر را هم از بند یک و دو به آنجا آورده اند.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#یازده
کانال حماسه جنوب/ ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
10.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 مراسم صبحگاهی سپاه آبادان
سال ۶۱
مربوط به خاطرات
سید مسعود حسینی نژاد
نشسته در وسط صف دوم
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#مستند
#زیر_خاکی
#دفاع_آخر
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 نقش غرب
درتطهیر تاریخ «پهلوی» 3⃣
▪︎سلیمی نمین
┄❅✾❅┄
روند رژیم پهلوی، کاملاً به سمت گسترش استبداد بود. اینطور نیست که استبداد به تدریج به عقلانیت نزدیک شود و خود را اصلاح کند؛ به خصوص استبدادی که پایگاهی در ایران ندارد. مثلاً درباره استبداد قاجار، میشد امید داشت که قاجار اعتراض مردم را تا حدی بپذیرد و تغییراتی را ایجاد کند، چراکه پشتیبان خارجی نداشت و به قدرت مردم متکی بود.
در دوران قاجار شاهد بودیم وقتی اعتراضات مردم که صورت میگرفت، شاه قاجار به خواستههای مردم تن میداد؛ در دوران پهلوی نهتنها اینطور نبود بلکه روز به روز استبداد، تندتر و ابعاد آن گستردهتر میشد. با نگاهی به وقایع سال ۵۵ و حکومت پهلوی میبینیم که ساواک بر همه امور مسلط بود و حتی اگر کسی یک «شبنامه» هم میخواند به چند سال زندان و شکنجه محکوم میشد.
بنابراین استبدادی که پشتوانه خارجی دارد و از طریق کودتا روی کار آمده هرگز به مرور زمان در مسیر اصلاح قرار نمیگیرد و کشور را رو به بهبود نمیبرد.
🔸همچنین ادعا میشود در دوران پهلوی رفاه مردم قابل قبول و خوب بوده است؛ شواهد تاریخی این ادعا را میپذیرد؟
این حرف هم خلاف واقعیت است که در آن دوران ملت ایران رفاه داشتند؛ خیر! کتاب «خاطراتِ علم» وزیر دربار شاه را بخوانید، او اعتراف میکند که ۷۰ درصد مردم ایران در روستاها هستند و در «فلاکت مطلق» زندگی میکنند؛ یعنی آب، حمام، آموزش، جاده هیچ امکانات اولیهای نداشتند.
ما کوتاهی کردیم و حتی خاطرات افراد وابسته به پهلوی را در این زمینه منعکس نکردهایم. برای مثال استاندار خراسان طی بازدید از روستاهای سرخس که مرز شوروی سابق بود، میگوید: «دیدم که مردم نه برق، نه آب، نه بهداشت و نه مدرسه نداشتند و هیچ امکاناتی نبود.»
۷۰ درصد جمعیت ایران در روستاها از رفاه و امکانات اولیه مثل داشتن یک حمام کوچک محروم بودهاند! مردم کشور فاقد ابتداییترین امکانات بشری بودند درحالیکه ایران، اولین دارنده منابع گازی است. حتی در تهران لولهکشی گاز تا سال ۵۷ وجود نداشت. لولهکشی آب تهران هم در دوران محمد مصدق که ضد پهلوی، آمریکا و انگلیس بود، صورت گرفت. تا زمان نهضت ملی شدن صنعت نفت، مردم تهران آب خوردن خود را از جویها و آبانبارهای مملو از زباله و حیوانات تأمین میکردند.
پیش از انقلاب از لحاظ امکانات بسیار ضعیف بودیم، حتی میان دو شهر تهران و مشهد، جاده آسفالت کامل، کمعرض و یکطرفه نداشتیم و نصف این مسیر «شنی» بود. تمام بزرگراههای امروز، بعد از انقلاب ساخته شده است. با توجه به این حقایق تاریخی، روند استبداد در دوران پهلوی هرگز به طرف اصلاح و پیشرفت نمیرفت، لذا انقلاب در ایران موضوعی ناگزیر بود.
┄❅✾❅┄
ادامه دارد
• جهاد تبیین 👈 نشر مطالب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 تونل وحشت
🔸 علی زابلی (خواجهعلی)
روز اولی که می خواستیم وارد اردوگاه بشیم غروب بود و موقع اذان، برای عبور از تونل وحشت نوبت اتوبوس ما شد، عراقیها صدا زدند که اول مجروحین را ببرید. من رفتم کمک حسین آقا اهوازی و ۲ نفر دیگه که از ناحیه دو ران، پاشون قطع بود و وضعیت حسین آقا نسبت به اونا بهتر بود، گفت اونا رو ببرید که مشکل دارند. یک دفعه بیشتر بچه ها برای در امان ماندن از کتک عراقیا هجوم آوردند بطرف مجروحین ولی نگهبان فریاد زد که مجروحین داخل ماشین باشند بقیه بیان بیرون. من رفتم که اولین نفر باشم. به بچه ها گفتم پاچههاتون رو بالا بزنید که به راحتی و سریع بتوانیم بدویم چون لباسها پاره شده بود و به پاها گیر می کرد و نمیشد که با سرعت بدویم. گفتم وقتی از اتوبوس پیاده شدید با سرعت تمام شروع به دویدن کنید. همینکه خواستم از اتوبوس پیاده شم نگهبان یقه منو گرفت و با یک توگوشی پرتم کرد پایین، دستپاچه شدم و با سرعت از تونل به بیرون دویدم و نزدیک درب سالن با قدرت تمام پرش کردم داخل راهرو و لیز خوردم به داخل اطاق، نگهبان آمد، دستم رو گرفت و افسر عراقی نگذاشت که کتک بزند. فکر میکردم کتک نخوردم. وقتی داخل آسایشگاه، پشت همدیگه رو ماساژ میدادیم آخر شب دردهام شروع شد. چیزی حدود ۳۰ ضربه رو بچه ها شمردند این ضربه ها ردشون مانده بود و کبود شده بودند.
🔹آزاده تکریت ۱۱
#خاطرات
#خاطرات_آزادگان
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔹 ناگفتههای عملیات بدر (۲۳)
محسن حسینی نهوجی
مسئول دفتر وقت سردار صفوی
✺✺✺✺✺✺
حسن روحانی که قبلا از موضع دلسوزی برای انقلاب اسلامی و با دغدغه پیشگیری از کودتای احتمالی سپاه پاسداران، درصدد محدود کردن و جلو گیری از توسعه ساختار و استعداد و ارتقاء توان و حتّی ادغام سپاه در نیروهای مسلح بر آمده بود، به عنوان نماینده مجلس و جانشین فرمانده عالی جنگ برای فرماندهی "نبرد بدر" در حالی عازم قرارگاه خاتم (ص) در خوزستان شد، که حفظ پرستیژ خود را در نجوشیدن با غیر فرماندهان تصوّر می کرد و از همان روز نخست اعلام داشت که به دلیل ناراحتی معده و عدم سازگاری غذای قرارگاه، بایستی از اهواز برایشان غذا تهیه کنیم.
پیگیر باشید
حماسه جنوب - خاطرات
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔹 ناگفتههای عملیات بدر (۲۴)
محسن حسینی نهوجی
مسئول دفتر وقت سردار صفوی
✺✺✺✺✺✺
قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) همچون سایر مراکز و مناطق جبهه، از قداست و معنویتی برخوردار بود که افراد خاص به برخی از جهات آن توجه بیشتری داشتند. سرهنگ ( شهید) بابائی خلبان متعهّد و شجاع نیروی هوائی ارتش جمهوری اسلامی، که چند مرتبه پوشیدن لباس خاکی ساده و عدم نصب درجه موجب عدم شناسائی و منع ورود و تأخیر وی در جلسات فرماندهان ارشد قرارگاه شده بود، در پاسخ تأکید مکررم که اگر لباس فرم بپوشید و درجه نصب کنید، با شناخت شما، ترددتان با سهولت انجام خواهد شد، با عذرخواهی بابت مراجعه ام به دژبانی برای هماهنگی ورودش، با بغض گفت در آن صورت از لذّت امر و نهی و سر و کله زدن با سربازان و بسیجیان امام خمینی محروم خواهم شد.
در مورد دیگری، وقتی از جناب سرهنگ (شهید) حق شناس رابط قرارگاه و نیروی هوائی که گمان می کردم، برای آفتاب گرفتن هر روز عصر روی صندلی مقابل در ورودی سنگر می نشیند، پرسیدم جناب سرهنگ زیاد آفتاب نمی گیرید؟ با بغض گفت شما به دلیل حشر و نشر مدام، نگران جدا شدن از بسیجی ها نیستید. من که برای تزکیه روح و خودسازی به آنها محتاجم، می ترسم همیشه توفیق نشستن در کنار آنها را نداشته باشم.
مورد دیگر توجّه مقام مسئول دیگری بود که علیرغم اقتضای وسعت و حجم کار و اهمیت امورش به داشتن دفتر و تشکیلات وسیع در تهران، اجازه نمی داد عناصر اجرائی با بی پروائی اموال بیت المال را بازیچه هوسهای اشرافی گری و لو امور سازمانی کنند. با این حال انتظار می رفت وقتی چنان شخصیت سیاسی مدّتی در قرارگاه عملیاتی خاتم الانبیاء (ص) مستقر شود، ما ناچار شویم اتاقها و عناصر و وسائل اداری مان را در اختیار مسئولان و عوامل اجرائی ایشان قرار داده، با تحمّل مشقّاتی چند کانکس برای انجام امورمان در اطراف قرارگاه نصب کنیم و کارکنان مان به دلیل حیطه بندی حفاظتی، در فاصله دور تر از ما مستقر شوند.
پیگیر باشید
حماسه جنوب - خاطرات
@defae_moghadas
🍂