eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.6هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🍂 🔻 اصطلاحات سنگری 👈 از ضامـــن خارج شدن : عصبـــانی شدن فرمانـــــده از نیروی تحت ِ امر خـود .🙅‍♂ 👈 اسلام قوی ست : وضع تدارکات خوب است .🍗 👈 اِف 15 : بسیجـــی .👮‍♀ 👈 اِف 16 : پاســدار افتخـــاری .👮 👈 الهــی قلبی محجــوب : کنایه از رزمنــده ای با محاسن ِ بلند و پیراهن ِ یقـه آخونــدی .👳 👈 باطـری قلمـی : بسیجـــی ِ لاغــر .🚶 👈 بنـد ِ قـــاف : رزمنــده ی خوش تیپ و بانمــک 😎 👈 شخصیـّت ِ برجستـه: رزمنـدگانی که شکمشان بزرگ بـود . 😉 🔸 کانال حماسه جنوب، @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 ☕ 🌼😊 با یک توکلتاليالله روزت را آغاز کن🍃🌼 و به شکرانه هر آنچه خدایت برایت مُهیا کرده🌼🍃 شکرش را بجا بیاور وبا صدائي رسا بگو🌼🍃 خدایا دوستت دارم @defae_moghadas 🍂
🍂 غواص کہ مےبینیم، نفَسهایمان سخت مےشود.. بہ یاد نفسے کہ زیر آب مےگیرد! اما کاش ما هم نفْسِ سرکش را ببندیم؛ بہ یاد نفَسهائے کہ دستبستہها، بہ سختے گرفتند زیرِ خاک.. و آسمانے شدند... @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 " پیشگویی " مدتی از شروع جنگ می گذشت. فرصتی برای رشد استعدادهای معنوی ایجاد شده بود. هر کس درخور اخلاصش توشه ای برچیده و روح خود را جلا داده بود. عبدالامیر دباغ هم یکی از همان انسان های وارسته ای بود که به درجاتی رسید که بعد از شهادتش بر همگان روشن شد. 🍃✨🍃✨🍃✨🍃 سالهای ابتدایی جنگ را تجربه می کردیم و در هجران دوستان شهیدمان می سوختیم. گاهی برای خاموش کردن آتش درون، شبانه بر سر مزار آنها می رفتیم و بغض خود را با خواندن ادعیه، آزاد و با آنها درد دلی می کردیم. آن شب هم به اتفاق عبدالامیر و دیگر دوستان به بهشت شهدای اهواز رفتیم و ساعتی را در آنجا گذراندیم. از دفن شهدای ابتدای جنگ تا فتح المبین خیلی نمی گذشت و گلزار، گستردگی امروز را نداشت. با وجود تعدد شهدای روزانه، قبور زیادی در ردیف های عمودی و افقی آماده شده بود و در برابر ما خود نمایی می کردند. بعد از اتمام مناجات، متوجه چهره بشاش و نورانی دباغ شدم که با وجود فضای وهم آلود محیط، با همیشه فرق کرده بود و حالتی خاص داشت. او هم با ما از سر مزار بلند شد و در لابلای قبور خالی حرکت کرده و بالای قبری نشست و به حفره آن اشاره کرد و گفت:"این جای من است". چیزی نگفتم ولی گفته او را به خاطر سپردم و از گلزار خارج شدیم. چند روزی گذشت تا اینکه عملیات بیت المقدس شروع شد. عبدالامیر در این عملیات شرکت کرد و پس از چند روز مجروحیت، به فیض شهادت نائل آمد. او را تشییع کردند و در حفره ای که آنشب اشاره کرده بود دفن کردند. پیشگویی او تحقق پیدا کرده بود.................و هنوز که هنوز است در حسرت آنشب ها و آن معنویات و آن عنایتات، مبهوت و حسرت زده مانده ام. محمدی علی بیک زاده حماسه جنوب، شهدا @defae_moghadas 🍂
شهید عبدالامیر دباغ زاده
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
گمشده هور 👇
🍂🍂 🔻 1⃣5⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی قرار شده است عملیات بدر در کمتر از دو هفته ی دیگر آغاز شود دوباره کناره های هور پر از نیروی عملیاتی است، چند روز پیش رئيس جمهور پیام دادند که بچه های نصرت حق ندارند مستقیم در عملیات شرکت کنند، فقط میروند خاکریز عراقی ها را نشان می دهند و بر می گردند مگر اینکه واقعا حضورشان در عملیات لازم باشد. دوباره نیروهای قرارگاه نصرت به عنوان راهنمای گردان ها و گروهانها وارد عمل شده اند. از چندین ماه پیش هم درس هایی مثل نقشه خوانی، استفاده از عکس هوایی و اصطلاحات رایج در هور را به آنان آموزش داده بودیم. عملیات شروع شده است. بعد از راهنمایی فرماندهان در نشان دادن مسیر خودم هم سوار قایق شده ام و به داخل هور آمده ام. یکی از قایق هایی که دارد به عقب بر میگردد توجهم را جلب می کند. به هم که می رسیم می بینم، عبدالفتاح که از نیروهای خودمان است زخمی شده. - هان، چی شده عبدالفتاح؟ - خدا توفیق داده همان اول کار برگردم عقب. - نه، مگه میشه! - خوب برگردم دیگه خونی هستم ببین، حتما باید كله ام بره! - سن و سالی ندارد. کمی هم هول کرده است، - بیا، بیا عبدالفتاح سوار قایق من شو. با هم در هور راه افتاده ایم. در این هیاهوی عملیات و صدای موشک و خمپاره که هر کدامش گوش را کر میکند دلم عجیب گرفته. چفیه عربی ام | را می گذارم روی چشم هایم تا عبدالفتاح متوجه اشکهایم نشود. ولی از سکوت عجيب من تعجب کرده و بالأخره طاقتش طاق میشود - چی شده علی آقا؟ چیزی شده؟ _خیلی دلم میخواهد با کسی درد و دل کنم، فارغ از دود و آتش دور و برم چشمهایم را دوخته ام به آخر مرداب، جایی که دیگر نگاهم بین نی ها گم میشود. - اگر یک روز فرمانده شدی می فهمی که اگه یک فرمانده اشتباه کنه صدها نفر کشته می شند، اون مادری که فرزند از دست میده چقدر براش سخته، از مسئولیت جواب دادن به خدا می ترسم. همیشه پیش خدا التماس میکنم که اشتباه نکنم. تو هم اگه روزی راهنمای گروه های عملیاتی شدی هر جا میری اول خودت برو، اگه تو رد شدی بقیه نیروها هم میتونند رد شد. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
@defae_moghadas
🍂 🔻 خاطراتی از حضرت امام 👈 چهره امام متغير شد خانمی در تبريز به من گفت که پسر من در دست عراقی‌ها اسير بوده و اخيرا شنيدم که پسر اسيرم را شهيد کرده‌اند. آمده‌ام به شما بگويم، به امام بگوييد: «از بابت بچه‌های ما ناراحت نباشد! ما سلامتی امام را می‌خواهيم.» خدمت امام که اين را گفتم، قيافه ايشان آن چنان متغير شد و اشک از چشم‌شان آمد که ديدن آن حالت ايشان، انسان را متاثر می‌کرد. مقمام معظم رهبری @defae_moghadas 🍂
🍂🍂 🔻 2⃣5⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی صدای سوت خمپاره ای که از کنار گوشم رد می شود و آب مرداب را به هوا می باشد، حرفم را قطع می کند. آتش همه جا را پر کرده، نی ها و مرداب به هم ریخته اند. هواپیماها برای بمباران جزیره پایین می آیند، چرخ می زنند و آتش می ریزند و می روند. انگار برای مرغ و خروس دانه می پاشند. صدای انفجار لحظه ای قطع نمی شود. بعد از چند روز درگیری طاقت فرسا شرایط کمی آرامتر شده است. عملیات بدر نتوانست به اهداف از پیش تعیین شده برسد. همچنان قرارگاه نصرت در منطقه برای حفظ جزایر باقی مانده است و به عنوان قرارگاهی زیر مجموعه ی قرارگاه جنوب، خط پدافندی چزابه تا جنوب جزایر را عهده دار شده است. ناصری یکی از بچه های زبده ی شناسایی اسیر شد. وقتی این خبر را شنیدم خیلی ناراحت شدم اما چون از ابتدا در قرارگاه بود و اطلاعات زیادی داشت منافقین و جاسوس ها نباید پی به اسارت او می بردند. به بچه ها گفتم بروند برایش یک مجلس ختم ترتیب دهند و همه جا بگویند شهید شده است. عراق حسابی از دست ما در جبهه و جزیره عصبانی شده و شهرها را زیر موشک گرفته است. هواپیماهای عراقی روی شهر دزفول هر شب و روز مانور میدهند و شهر را بمباران می کنند. چاره ای نیست. باید به گونه ای پاسخ این ددمنشی را بدهیم. ما می خواستیم مردم شهرها از جنگ در امان بمانند اما عراقی ها این چیزها سرشان نمی شود. اگر ما متقابلا شهرهای عراق را موشک باران کنیم شاید کمی از شدت موشک باران شهرهایمان کاسته شود. قرار شده است نیروهای سازندگی بیایند و پدهایی را در هور ایجاد کنند تا با گذاشتن توپ روی آنها بتوانیم شهر العماره ی عراق را که حدودا ۶۰، ۵۰ کیلومتر از خشکی های ایران در هور فاصله دارد زیر آتش بگیریم. این اولین بار است که این کار صورت میگیرد، توپهای ۱۳۰ و توپ هایی با برد 45 کیلومتر که به شهرهای عراق رسید، کمی حساب کار دستشان آمد. بیشتر از همه ترسی که در دل دشمن ایجاد کرد مؤثر است و باعث می شود کمی شهرهای ما آرام بگیرد. اما هیچ کدام از اینها دل ما و بچه ها را تسلی نمی دهد. نیروهای زیادی در خیبر و بدر از دست رفته اند و روحیه ی رزمندگان زیاد خوب نیست. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂