🍂
🔻 خاطراتی از حضرت امام
👈 چهره امام متغير شد
خانمی در تبريز به من گفت که پسر من در دست عراقیها اسير بوده و اخيرا شنيدم که پسر اسيرم را شهيد کردهاند. آمدهام به شما بگويم، به امام بگوييد: «از بابت بچههای ما ناراحت نباشد! ما سلامتی امام را میخواهيم.»
خدمت امام که اين را گفتم، قيافه ايشان آن چنان متغير شد و اشک از چشمشان آمد که ديدن آن حالت ايشان، انسان را متاثر میکرد.
مقمام معظم رهبری
@defae_moghadas
🍂
🍂🍂
🔻 #گمشده_هور 2⃣5⃣
❣ سردار حاج علی هاشمی
صدای سوت خمپاره ای که از کنار گوشم رد می شود و آب مرداب را به هوا می باشد، حرفم را قطع می کند. آتش همه جا را پر کرده، نی ها و مرداب به هم ریخته اند. هواپیماها برای بمباران جزیره پایین می آیند، چرخ می زنند و آتش می ریزند و می روند. انگار برای مرغ و خروس دانه می پاشند. صدای انفجار لحظه ای قطع نمی شود.
بعد از چند روز درگیری طاقت فرسا شرایط کمی آرامتر شده است. عملیات بدر نتوانست به اهداف از پیش تعیین شده برسد. همچنان قرارگاه نصرت در منطقه برای حفظ جزایر باقی مانده است و به عنوان قرارگاهی زیر مجموعه ی قرارگاه جنوب، خط پدافندی چزابه تا جنوب جزایر را عهده دار شده است. ناصری یکی از بچه های زبده ی شناسایی اسیر شد. وقتی این خبر را شنیدم خیلی ناراحت شدم اما چون از ابتدا در قرارگاه بود و اطلاعات زیادی داشت منافقین و جاسوس ها نباید پی به اسارت او می بردند. به بچه ها گفتم بروند برایش یک مجلس ختم ترتیب دهند و همه جا بگویند شهید شده است.
عراق حسابی از دست ما در جبهه و جزیره عصبانی شده و شهرها را زیر موشک گرفته است. هواپیماهای عراقی روی شهر دزفول هر شب و روز مانور میدهند و شهر را بمباران می کنند. چاره ای نیست. باید به گونه ای پاسخ این ددمنشی را بدهیم. ما می خواستیم مردم شهرها از جنگ در امان بمانند اما عراقی ها این چیزها سرشان نمی شود. اگر ما متقابلا شهرهای عراق را موشک باران کنیم شاید کمی از شدت موشک باران شهرهایمان کاسته شود. قرار شده است نیروهای سازندگی بیایند و پدهایی را در هور ایجاد کنند تا با گذاشتن توپ روی آنها بتوانیم شهر العماره ی عراق را که حدودا ۶۰، ۵۰ کیلومتر از خشکی های ایران در هور فاصله دارد زیر آتش بگیریم. این اولین بار است که این کار صورت میگیرد، توپهای ۱۳۰ و توپ هایی با برد 45 کیلومتر که به شهرهای عراق رسید، کمی حساب کار دستشان آمد. بیشتر از همه ترسی که در دل دشمن ایجاد کرد مؤثر است و باعث می شود کمی شهرهای ما آرام بگیرد. اما هیچ کدام از اینها دل ما و بچه ها را تسلی نمی دهد. نیروهای زیادی در خیبر و بدر از دست رفته اند و روحیه ی رزمندگان زیاد خوب نیست.
همراه باشید
با کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂 🍂
🍂
🔻 سهمیه نان خشک
در عملیات فتح المبین به آشپزخانه میرفتم و غذا می آوردیم؛ در یکی از همین ایام بچهها گفتند «میروی غذا بیاوری، نان هم بیاور» غذا را گرفتم و روی تویوتا گذشتم؛ به آشپزخانه رفتم و گفتم «برای ما نان هم بدهید» مسئول آشپزخانه گفت «کمی جلوتر برو و کرکره را بزن بالا و نان بردار». رفتم انبار و دیدم، حدود 100 تا گونی روی هم انباشته شده است؛ برگشتم گفتم حاج آقا! نان نیست، از کجا بیاورم» گفت «دیروز نان خالی کردیم» ایشان آمد و خودش کرکره انبار را بالا داد و گفت «گونیها همهاش نان خورد شده است و سهمیه شما هر روز یک گونی نان خشک است».🤔
با تعجب نانهای خشک را که در پشت جبهه دور می ریختیم، گرفتم و با خود به مقر آوردم. آنهم از نوع سهمیهایش
@defae_moghadas
🍂
🍂
🍀 طنز اسارت 😅
✍ بند آسایشگاه 3
پس از صدور قطعنامه 598 توسط سازمان ملل ، که به آتش بس و پایان جنگ انجامید ، از جمله بند 3 آن .
برای بچه های اردوگاه ، آن بند قطعنامه ، توجه بیشتری را به خود جلب می کرد و چون بند « 3 » قطعنامه ، به بحث تبادل اسرا پرداخته شده بود
اما جالب این که در مقابل هر آسایشگاه هم بندهایی از طناب یا سیم برق بسته شده بود تا بچه ها ، لباس های شسته خود را روی آن آویزان کنند و از آن جائی که بند آسایشگاه 3 بدلیل کهنگی ، زود به زود پاره می شد ، بچه ها ، این بند را با بند 3 قطعنامه در کنار هم در مقام مقایسه قرار داده بودند و این طور به هم می گفتند : بند 3 به دلیل فرسودگی قابلیت اجرا و استفاده ندارد و هر وقت که مذاکرات دو کشور در این خصوص به بن بست می رسید ، می گفتند ، نگفتیم بند 3 پاره شد ، پس تبادل بی تبادل ، دنبال بند دیگری بگردیم !
و بند سه برای همیشه در ذهن خیلی ها ماند .
حاج صادق مهماندوست
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
4.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂
گفتگوی آزادگان در بدو ورود به خاک میهن و بیان احساس خود از رهایی از بند دشمن
@defae_moghadas
🍂
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
صبح را با شما آغاز میکنم
که عطر یادتان
معطر کند
تمام زندگیام را
#صبح_بخیر
🍂
@Hemasehjonob1
🔻 طنز جبهه
🔅 پياده روی
قبل از عمليات والفجر 10، يك گردان بسيجی از شهرستان لردگان استان چهارمحال و بختياری، با پای پياده به سوی جبهه حركت كردند.
وقتی به خوزستان رسيدند، خبرنگارها با اشتیاق به سراغشان رفتند تا سوژه نابی دشت کنند.
يكي از آنها پرسيد: «انگيزهی شما از اينكه اين همه راه را پياده آمديد، چه بود؟
رزمندهی جوان که بدش نمی آمد خستگی در کند و به اطرافیان را بخنداند، دستی به سرش كشيد و با لهجه محلی خود پاسخ داد:
«اي آقا چی بگوم برات،
ما همه بد ماشینیم، اگه با ماشين اومده بوديم تهوع بهمون دست میداد، برا همين گفتیم پياده بیايم.»😅
کانال حماسه جنوب،
@defae_moghadas
🍂