eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.6هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 طنز اسارت <تئاتر>         بچه‌ها در اسارات پس از گذشت سال‌ها و ماه‌ها با شرايط آنجا خو گرفتند و براي اينكه با ايجاد تنوعي، يكنواختي كسالت‌بار روزهاي اسارت را از بين ببرند، در صدد تدارك سرگرمي‌هايي برآمدند كه از آن جمله برنامه تئاتر بود. يادم مي‌آيد تئاتري داشتيم طنز و فكاهي كه يكي از بچه‌ها نقش غلام سياهي را در آن بايد ايفا مي‌كرد. پس از تمرينات بسيار كه علي‌رغم محدوديت‌هاي بسيار صورت پذيرفت، تئاتر آماده شد و قرار شد كه در آخر شب اجرا شود. از اين رو بعد از گذاشتن نگهبان و اتخاذ تدابير امنيتي لازم، تئاتر شروع شد، اما اين تئاتر آنقدر جالب و نشاط آور بود كه توجه همه بچه‌ها از جمله نگهبان‌هاي خودي را هم به خود جلب كرد و به همين خاطر متوجه حضور سرباز عراقي در پشت در آسايشگاه نشدند و هنگامي كلمه‌ي رمز قرمز اعلام شد كه درِ آسايشگاه داشت با كليد باز مي‌شد. همه پراكنده شدند، از جمله همان برادرمان كه نقش غلام سياه را بازي مي‌كرد. او هم رفت زيرپتويي و خودش را به خواب زد. سرباز عراقي وارد آسايشگاه شد و در حالي كه دشنام مي‌داد، گفت: چه خبر است؟ مگر وقت خاموشي نيست؟ ديد همه بچه‌ها نشسته‌اند و دارند به او نگاه مي‌كنند اما يك نفر روي سرش پتو كشيده است. به همين جهت شروع به ايجاد سرو صدا كرد. اما باز هم او از زير پتو بيرون نيامد. سرباز عراقي كه از خشم و عصبانيت داشت مي‌لرزيد، به تندي به طرف او رفت و در حالي كه با مشت و لگد به جانش افتاده بود پتو را از روي سرش كشيد، ولي با ديدن صورت سياه او از ترس نعره‌اي كشيد و فرار كرد و خودش را از آسايشگاه بيرون انداخت و سپس خنده بچه‌ها بود كه مثل بمبي آسايشگاه و اردوگاه را بر سر آن سرباز بخت‌برگشته خراب كرد. حقيقتاً بروز اين صحنه از صدها تئاتر طنزي كه با بهترين امكانات اجرا شود، براي ما جالب‌تر و زيباتر بود و بعد ازاين جريانات هم به سرعت صورت آن برادرمان را تميز كرديم و وسايل را هم جمع كرديم و متفرق شديم تا با آمدن مسئولان عراقي اردوگاه همه چيز را حاشا كنيم. محسن حیدری کانال حماسه جنوب 🔶🔸 @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
@defae_moghadas
🍂 🔻 بخش هایی از گفتگو بلند و زیبای دو عزیز آزاده در سالروز آزادی 👇 و خیلی مطالب قابل برداشت از این روحیه
🍂 ❣سلام وشب بخیر جناب آقای امجدی..... پیام زیبای شما را الان ملاحظه کردم و از لطفتان بسیار سپاسگزارم... هر چند که این مناسبت و ایام هیچگاه از صفحه دل و جانم بفراموشی نخواهد رفت ولی نمیدانم چرا امسال از همه سالها با تراوت تر و روشنتر و از سویی غم انگیزتر میباشد. آیا سال آخر عمر من است؟ یا خود را به مرگ نزدیگتر می بینم و در فراق یاران و دوستان پرپر شده خویش آرزوی وصل دارم بهر ترتیب چون زائری که از حج برگشته و شادمان از دیدار عزیزان وابستگان خویش است ولی یاد اللهم لبیک ها که جانش را در آن غوطه ور کرده امانش نمیدهد و حال و هوای خاصی را برایش فراهم کرده و گویا بیشتر در خود فرو میرود و رکوع و سجودش نیز حزن انگیزتر است. این حال و هوا حکایت این روزهای من است. 👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻.... عزیز گرانقدر هرچند که بدیدار شما و پدر و مادر فراغ کشیده تان نرسیده ام ولی سیمای معصوم و مظلوم اخوی گرامی شما شهید محمود همواره در ذهن و جان من است. رزمنده ای غیرتمند و خودساخته که روزهای سخت اسارت را می گذراند گویا چیزی روح و روانش را در این واپسین روزهای اسارت بخود مشغول کرده بود. در خلوت تنهایی خویش صفایی داشت و ما بی خبر، نگران او شده بودیم. حاج آقا ابوترابی به من فرمودند بیشتر با محمود گرم بگیرم گاهی توفیق بیشتری برای مجالستش پیدا میکردم. اما چرا ابوترابی متوجه شده بود، چون خود آن والامقام نیز اهل دل بود و دلهای عشاق بهم نزدیکتر...و من، بی خبر.... امابناگاه فقط چهل شب دیگر تا آزادیش رسیده بود که توفیق شهادت را در کمال بی خبری ما گرفت و جاودانه شد و ما در فراقش اشکها ریختیم و داغ جانسوزی بر دلمان نشست که هنوز هم یادش و ذکرش اشک را بر پهنه صورتمان می نشاند ولی او مشعوف از این فضیلت قرب بخدا و دیدار وصل باریتعالی.. او با توشه باری از ثواب جهاد فی سبیل اله و ثوابی دوچندان از مقاومتی وصف ناپذیر در اسارت و حماسه ای دیگر و ثوابی والاتر و بالاتر اجر شهادت همه را یک جا بهم آمیخت و بدیدار باریتعالی شتافت. رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ.... گوارایشان باد مجالست با رسول خدا و اولیاء گرامش... یاد و خاطره همه شهیدان بالاخص شهیدان اسارت و شهید بسیجی محمود امجدی از کرمانشاه گرامیباد......التماس دعا.....اکبر عسگری 🍂
🔴 واقعاً نمیدونم اراده الهی گاهی روزمون رو به شهیدی وصل می کنه که هیچ برنامه‌ای برای طرح اون نداشتیم. و امروز روز شهید امجد شد. پس دست به دامان این شهید عزیز میشیم و انتظار شفاعت همه خوانندگان این متون رو ازش می خوایم. 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 خاطرات اسارت 🔹 محسن حیدری در مقابل بازجویی مزدوران گروهك كومله سكوت كردم. بازجوی زندان پرسيد: پاسدار هستي؟ گفتم: نه. ناباورانه با چشمانی از حدقه درآمده نگاهم كرد و گفت: به من دروغ نگو. اگر پاسدار نيستي، پس چرا ريش داري؟ لبخندی زدم و گفتم: اگر ريش داشتن دليل پاسدار بودن است پس فيدل كاسترو هم بايد پاسدار باشد! کانال حماسه جنوب، @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 بدون هیچ گونه توضیحی دنبال کنیم خاطره‌ای از برادر قمیشی که شنیدنی است. 👇👇