eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
نمونه نامه نگاری های آزادگان که از طریق صلیب سرخ جهانی رد و بدل می شد.
مبالغ قراردادی جهت خرید از فروشگاه اردوگاه (حانوت)
فرم نامه های صلیب سرخ
عکسهای یادگاری در اردوگاه های عراق
محل اسکان اسرا با کمترین امکانات
لحظات بازگشت به وطن
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
@defae_moghadas
🍂🍂 🔻 9⃣5⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی شب پیش یک شام مفصل خانه ننه همه دور هم جمع بودیم و خداحافظی ها را کرده بودم. الآن خیلی سریع به سمت تهران راه می افتیم. جودی را دم بیمارستان می گذاریم و با سید به سمت فرودگاه میرویم. دم سالن ورودی به سید می گویم: - تو برو معطل نشو. سید با همان لحن شوخی همیشگی اش یک التماس دعای غلیظ به من گفت : و رفت. داخل فرودگاه که میشوم میبینم احمد سوداگر و کوسه چی و محمدی و کیانی و چند نفر دیگر هم رسیده اند. جلو می روم و سلام و علیک گرمی میکنیم. قرار شده با آخرین کاروان و تحت پوشش برویم و با اولی هم برگردیم. آخرین کاروان مربوط به ترکمن صحراست. همین که رفتیم داخلشان شوکه شدیم انگار همه از همان گنبد محرم شده اند، لباسهای احرام یک دست سفید تنشان است. ما چند نفر با کت و شلوار آمده ایم بین اینها همین طوری با تعجب نگاهمان می کنند. - احمد، سیاست این مملکت رو ببین، حالا یعنی خواسته پوشش درست کنه. حالا که اینها دستی دستی میخوان ما رو به کشتن بدند. تا رسیدیم اونجا خودم میرم دو کلمه عربی حرف میزنم و اعلام پناهندگی میکنم. - مگه میتونی بیچارت میکنند، همه جا اسمت هست. رسیده ایم به جده. تا آمدیم از گیت رد بشویم حین بازرسی وسایل با ماژیک یک علامت ضربدر قرمز روی کیف ما زدند و بقیه کیف ها را نگاه هم نکردند. - دیدید؟ حالا ببین چه بلایی سرمون بیارند. کوسه چی سرش را بلند میکند و می گوید: - بابا تو که خیبر رو راه انداختی دیگه نباید بترسی که. - برادر اینجا فرق میکنه. کشور غريبه!! بی کاروانی دارد کم کم برایمان مشکل درست می کند. نمی دانیم چه کار باید بکنیم و کجا محرم بشویم. خودمان را به زور داخل یکی از ماشین های کاروان ها چپانده ایم و وسط راه هم محرم شده ایم. حالا باید دنبال یک جا برای ماندن بگردیم. دم در یک هتل که برای گرفتن جا ایستاده ایم متوجه میشوم یک نفر از جده همین طور تعقیب مان کرده است. احمد نگاهم میکند - على مثل اینکه خبرهایی هست - آره از اون ضربدر قرمز معلوم بود، یه طوری دست به سرش کن. - غريبه ایستاده است جلوی هتل و کاپوت ماشینش را زده بالا، یعنی خرابه می خواهم درستش کنم. احمد هم رفته و جلوی رویش و روبروی ماشین ایستاده و دارد به عربی یکسری کلمه سر هم میکند. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
، یک خاطره ....... استاد حسن عباسی زیر تیغ آرایشگری 👇
🍃 یک عکس یک خاطره👇 راوی : حاج کاظم فرامرزی از چپ: ایستاده غلامرضا فکری نشسته حسن عباسی ناصر هاشمی محمد رضا خسروان کاظم فرامرزی محمود عربپور زمان پاییز 1366 مکان مقر بیست و پنج واقع در بیست و پنج کیلو متر مانده به خرمشهر فضای صمیمی و با منش اقتصاد مقاومتی 😊 برای اصلاح موی سر اسباب و لوازم عبارت بود از : یک نفر با روحیه اعتماد بنفس بالا به گونه که افراد به آرایشگری او ایمان بیاورند. در این عکس روحیه در جناب غلامرضا فکری که معاون مدیر کل آموزش و پرورش شهر بروجرد بود دیده شد 😊 فرد داوطلب بر سر اضطرار و ناچاری در تن دادن به اصلاح موی سر در اینجا حسن عباسی همان استاد عباسی امروز داوطلب زیر تیغ آرایشگری رفتند. چهار تا شاهد نه چندان عادل برای ایجاد تردید در تصمیم حسن عباسی و دست و پاچه کردن آرایشگر غلامرضا فکری البته یک قیچی و شانه هم لازم می بود 😊 @defae_moghadas 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا