eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
@defae_moghadas
🍂 🔻 موش سنگر در پاسگاه شهید دیم هورالهویزه مستقر بودیم .منطقه خیلی حساس بود و از طرفی با کمبود نیروی شدیدی مواجه بودیم.به ناچار برای حفظ پاسگاه 👮مجبور بودیم روزانه چهارده تا پانزده ساعت نگهبانی بدهیم. نوبت نگهبانیم شبها🌑 از ساعت یک شروع میشد و تا پنج صبح طول می کشید.ساعتهای نگهبانی به خاطر تنها بودن به سختی 😫میگذشت. در یکی از شبها که در حال خودم بودم صدای نازکی توجهم رو به خودش جلب کرد. خوب که نگاه کردم دیدم روی دیوار بتنی سنگر جلوم دو تا چشم ریز دکمه ای براق داره نگاهم میکنه، بله یه موش🐀 صحرایی بود. منم برای تفریح با نوک اسلحه 🔫آروم آروم گردنش رو ماساژ میدادم. این آقا موشه خوشش اومده بود شده بود کار هرشبش و هر شب میومد روی دیوار تا من با اسلحه گردنش رو ماساژ بدم.😂 مدتها بود که به هم عادت کرده بودیم و شده بود همدم تنهایی های ساعت های نگهبانی...😅 راوی:مهران فلاحی بازآفرین:علمدار57 حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🌹🌿🌹 🌿🌹 🌹 صبح را با شما آغاز میکنم که عطر یادتان معطر کند تمام زندگی‌ام را #صبح_بخیر @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 طنز جبهه 🔅 تنبیه رزمنده ....😢 بچه های گردان کربلا، مانند دیگر گردان های لشکر 7 ولی عصر (عج ) در منطقه رقابیه جمع شده بودند تا با گذراندن دوره های فشرده ، برای عملیات والفجر مقدماتی آماده شوند . فرمانده گروهان نجف اشرف ، برادر عباس پیمانی بود که موقع آموزش بسیار جدی رفتار می کرد و مدام تذکر می داد تا بچه ها تمام حواسشان به آموزش های او باشد . اما این حرفها به خرج محمد علی آزادی نمی رفت که روحیه شادی داشت و یک جا آرام نمی گرفت . عاقبت فرمانده گروهان به ستوه آمد و از سیاست تنبیه😱 علیه محمد علی استفاده کرد . پس محمد علی را از صف گروهان خارج کرد و چند دقیقه ای بفکر فرو رفت . در اطراف ما چند راس گاو و گوسفند قرار داشت . ناگهان چهره فرمانده از فکر بکری که کرده بود خندان شد و با جدیت به محمد علی گفت : باید سریع بدوی و دستت را به آن گاو 🐄 خال خالی بزنی و برگردی ! محمد علی هم بدون هیچ چون و چرایی شروع به دویدن 🏃🏃 به سمت گاوها کرد . گاوها از دیدن محمد علی که با سرعت به طرف آنها می رفت ، وحشتزده شدند و رو به سمت دیگری در بیابان رم کردند . محمد علی که شیطنتش گل کرده بود ، مصمم برای اجرای دستور فرمانده با سرعت بیشتری پشت سر گاوها می دوید . حالا گاوها 🐄🐂🐃 بدو .... محمد علی 🏃 بدو ... بچه ها هر چه سعی کردند جلوی فرمانده با صدای بلند نخندند ، نشد که نشد .آنها در حالی که دل خود را گرفته بودند ، صدای قهقهه خنده شان به هوا رفته بود😅😎 😂 سید فرید موسوی 🔸 کانال حماسه جنوب، خاطرات @defae_Mogadishu 🍂
ای شهیدان هوای دلم ابری است ... موج دلم را روی امواج عاشقی تنظیم کنید باشد خدای مهربان خریدارمان شود ... @defae_moghadas 🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
@defae_moghadas
🍂🍂 🔻 1⃣7⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی روزهای پایانی این فصل را با من بخوان این عاشقانه ست این فصل را با من بخوان باقی فسانه ست هلیکوپترها موشک می زنند. بچه ها را کم کرده ام. هر کسی فقط راهش را گرفته و میدود. حتی نمی توانیم برگردیم و پشت سرمان را نگاه کنیم. نمی خواهم باور کنم که جزیره دارد از دستمان می رود. انگار دویدن هایم هدفی ندارد. تمام آرزوهایم در این قرارگاه جمع شده. از اینجا می خواهم کجا بروم؟ باد می وزد و آتش نیها شعله گرفته به گمانم زلف لیلی رها شده و بی قراری میکند. مجنون دارد می رود... تمام شیرینی ها و سختی ها، شب های پردلهره ی شناسایی، نگاه های نگران و منتظر، بومیهایی که برای خودشان کلی مرد جنگ و دفاع شده اند، دستاوردهای بزرگ مهندسی، شهدای خیبر و بدر، قلب امام، این فکرها کم کم دارد من را هم مجنون می کند. یک چشمم رو به آسمان است و می خواهم آخر آخرش را ببینم. یک چشم دیگرم نی می بیند و آتش و آب و مأموران ویژه ی عراقی را. یعنی این همه نیرو و چند هلی کوپتر آمده اند تا به کار نصرت پایان دهند؟ قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ بعد از این همه سال جنگیدن و دفاع سرنوشت جنگ به کجا می رسد؟ از این مجنون کجا بروم که سال هاست گرفتارش شده ام؟ هوشنگ پای مصنوعی اش گیر کرده لای خاکسترها و جا می ماند. گرما و آتش نیزارها نفسم را بریده است. دور و برمان فقط آب است و من که هیچ وقت شنا را یاد نگرفتم. تنها میدوم، تنها. *.*.* قلیه ماهی را درست کردم و سبزی را خریدم و نان پختم، سفره را آماده کردم و منتظر نشستم. در می زنند. با ذوق دم در میدوم، على آمد. - رسمیه، پس كو على؟ - خبر نداری مجنون رو گرفتند، عمليات شده، شیمیایی زدند. - خودش گفت: ننه ناهار درست کن میام. على قول داده. مگه میشه نیاد؟! غروب که شد بابات زنگ زد به ملاح که در جزیره بود و پرسید: به من بگو چی شده؟ علی چی شده؟ ملاح گفت: معلوم نیست، حاجی نیست، گوشی از دست آقات افتاد و شروع کرد به گریه کردن. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
محل شهادت سردار حاج علی هاشمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 اصطلاحات سنگری 👈 آدم جا کــن : شلــــوار کــُـردی .   👈 زُورُی دستـــه : کســی کـه دور از چشــم دیگــران ظـرفهــای غـذا را می شــست . 👈 پیمـــان کـــار : کــسی کــه با وجــودِ حضــور مــُـداوم در جبهــه ، شهیـــد نمــیشــد . 👈 نـــدارکات : تـــدارکات . 👈 تـَمـبـَلیــغات : تـبــلیغـــات .   👈 ارباب: تداركات چي 👈 کـــارگـــره زنی: کــارگـــزیـنــی 👈 تــرکش اِوا خـواهــری : تــرکــش فـوق العــاده ریــز و نــاچیــز .   👈 تـرکش حسیــن جــانی: تـرکـش بـزرگ کــه کم از تــوپ مستقیـــم نـداشــت . 👈 تـرکـش بــا معــرفــت : تــرکشــی کـه زوزه کشــان از بالای ســر ردّ مـی شــد . 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghsdas 🍂
عشق لبخند نجیبی ست که روی لب توست... خنده ات علت آغاز غزل خوانی هاست... @defae_moghadas 🍂