eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 😇✨یادش بخیر ✨ وقتی تمام نیرو ها را بعد 45 روز به مرخصی یک هفته ای می فرستادند .. خداییش چه لذتی داشت !😘 ✨همه بچه ها روحیه می گرفتند ! بعد بی صبرانه منتظر آمدن اتوبوسها می شدیم ..✨ ✨شور و نشاط بچه‌ها در این ساعات دیدنی بود 🤗😘✨ خصوصاً وقتی می دیدیم جلوتر از اتوبوسها یه تویوتا حرکت می کنه که پشت فرمانش شهید دستنشان مسئول تدارکات🍋🍬🌭🍎🍏🍞🌯 نشسته .. ✨ ✨ با خوشحالی برای ما دست تکان می داد. و صدای صلوات💠 بچه ها ی گروهانها به هوا می رفت ✨ ✨یادش بخیر !✨ @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
ڪاش آنهایے ڪ بودند و دیدند.. ڪاش آنهایی ڪ نَ بودند.. ولی شنیدند... به آن هایی ڪ نَ دیدند و نَ شنیدند بگویند... «قهرمانان یڪ به یڪ به گل افتادند تا به گل نیفتیم.. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 ای عطرخوشت نشسته درباغ سلام ای قلب پرازعطوفت ومهرسلام ای همدم مهربان،خورشید، درود صبح آمده باخدای عشاق.. سلام 🍃🌹🍃 سلام، صبحتون شاد روزی سرشار از زیبایی سلامتی، لبخند، امید آرامش، مهربانی موفقیت و دلی پراز مهروصفا ودوستی همراه باخیروبرکت برایتان آرزومندم درود...صبحتون بخیرو زیبا 🌴🌹✋🌺🌺✋🌹🌴
🍂 🔻 طنز جبهه 🔅سجده مستحب شب سیزده رجب بود. حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند. بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود. تعجب کردم! همچین ذکری یادم نمی آمد! خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کند. هر چه صبر کردیم خبری نشد. کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت 2000نفری را سر کار گذاشته است.🤔 بچه ها منفجر شدند از خنده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیو 📻هدیه کردند کانال حماسه جنوب 🍂@defae_moghadas
@deffects_moghadas
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
@defae_moghadas
🔴 سلام، صبح دوستان بخیر مطلب زیر مروریست از زبان سردار گرجی از جریان جزیره مجنون و شهادت سردار آزاده هور، حاج علی هاشمی که تا آخرین لحظات در کنار ایشان حضور داشتند و در کتاب "زندان الرشید" روایت شده است. این مطلب در تکمیل خاطرات "گمشده هور" تقدیم می شود. 👇👇👇
🍂 🔻 گمشده هور برداشتی از کتاب زندان الرشید خاطرات سردار گرجی زاده ▪️▫️ صدای حاج عباس هواشمی بلند شد و گفت حاج علی خوب گوش کن من دارم سه هلی کوپتر می بینم که به سمت قرارگاه می آیند. هر دقیقه چند گلوله جنگی و شیمیایی به زمین می خورد. حالت تهوع داشتم. چفیه را خیس کردم و روی صورتم گذاشتیم. علی دو دستش را پشت کمرش گره کرده بود و در سنگر قدم می زد. بعد پیراهنش را توی شلوار کرد و فانسقه اش را محکم بست و گفت گرجی بچه ها را آماده کن به عقب برویم. احساس خوبی ندارم. حوالی ظهر بود. وضو داشتیم. به امامت علی نماز ظهر و عصر رو خوندیم. صدای زنگ تلفن درآمد. صدای غلامپور را شنیدم که با عصبانیت می گفت گرجی مگر تو آدم نیستی؟ حرف حساب سرت نمی شود؟ چطور بگویم بیایید عقب؟ ادامه تا لحظاتی دیگر 👇 @defae_moghadas 🍂
🍂 ▪️▫️ بچه ها می گفتند برادر گرجی ما با دستور حاج علی عقب می رویم. ولی جان تو و جان حاج علی! خودم را کنترل کردم تا گریه نکنم. وقتی رفتند فضای قرارگاه خلوت شد. علی سرگرم انجام دادن کارهایش بود و انگار نه انگار جزیره در آتش و خون می سوخت. آرام و مطمئن بود. حاج علی پرسید، در قرارگاه چند ماشین داریم؟ گفتم دو ماشین که یکی آمبولانس است. گفت خوب است. در حین حرف زدن صدای زنگ تلفن بلند شد. گوشی رو برداشتم. صدای عصبانی غلامپور بود که می گفت شما هنوز آنجا هستید؟ بابا چرا حرف گوش نمی کنید؟ شما باید شرعا برگردید. گفتم بله حاجی داریم آماده می شویم. ادامه تا لحظاتی دیگر 👇 @defae_moghadas 🍂