🍂
🔶 اولین اعزام من 3
🔶 والفجر 8
🔶 سید مهدی موسوی
⭕️ وقتی ما را به گردان جعفرطیار معرفی کردن فکر کنم گردان توی چوئبده مستقر بود. یک خونه گلی بود که در آنجا ما رو به خط کردن و مشغول آمارگیری شدند. فرمانده گروهان ها آمده بودن تا هر کدوم تعدادی از ما رو تحویل بگیرند.
⭕️ موقع تقسیم من به آرزوی خودم رسیدم و به گروهان ایمان معرفی شدم. دوست داشتم با برادر شهریاری و شهید محرابی باشم چون زمانی پدرم در کنار ایشان بود و خیلی تعریفشان را می داد. ما را به این گروهان بردن و به هر کسی مسؤلیتی محول شد. من چون گفته بودم از کمک های اولیه سر در می اورم بعنوان امداگر معرفی شدم و یک نفر را بعنوان کمکی به من دادن که الان اسم ایشان را فراموش کردم.
⭕️ یک کوله پشتی پر از لوازم پزشکی و یک برانکارد نیز تحویل گرفتم. وقتی به داخل جایگاه گروهان شدم اونجا چند نفر از بچه های روستایمان را دیدم. عباس قنواتی و علیرضا برادرش که از فامیل های نزدیک فرمانده عزیز و دلاورمان حاج مجید بودن و مرحوم قاسم حزباوی خداوند روحش را شاد و با یاران شهیدش محشور کند را دیدم و اونجا بود که روحیه من چند برابر شد چون ما توی روستا همیشه تا صبح پست می دادیم.
⭕️ آن موقع عراق تا نزدیک روستا اومده بو د و فقط رودخانه کارون بین ما و عراقی ها حائل شده بود.
ادامه دارد ⏪⏪⏪
@defae_moghadas
استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است
🍂