🍂
🔶 اولین اعزام من 4
🔶 والفجر 8
🔶 سید مهدی موسوی
⭕️ بعد از تقسیم و تجهیز کردن، ما رو سوار بر کامیون کردن و به طرف روستای گسبه بردن. اونجا ما رو توخونه های روستایی تقسیم کردن و چند روزی اونجا بودیم.
⭕️ روزها اجازه بیرون رفتن رو نداشتیم و خیلی احتیاط می کردیم ولی شب ها اوضاعمون بهتر بود. با این حال به خاطر محرمانه بودن عملیات همدیگه رو با صدای بلند صدا نمی زدیم تا این که به ما اعلام کردن امشب حمله می کنیم.
⭕️ من که بار اولم بود در عملیات شرکت می کردم از طرفی می ترسیدم و از طرفی خوشحال بودم که می تونم در عملیات شرکت کنم و احساس مرد شدن می کردم. ساعتی که به سمت قایق ها حرکت کردیم رو به یاد ندارم. ولی یادم هست سوار قایق ها شدیم و به طرف فاو حرکت کردیم.
⭕️ هوا بارونی شد و تاریک. گه گداری با منورهای دشمن هوا روشن می شد. حدودا ۴۰ تا۵۰ متری خاک عراق بودیم که دستور دادن همه توی آب پیاده بشیم و مابقی راه رو توی آب راه برویم. آب تقریباً تا سینه ام بود.
⭕️ کوله و لوازم امداد رو روی دستم گرفتم تا خیس نشن. از توی نیزار حرکت کردیم تا به خاکریزی رسیدیم. به علت گل بودن، زمین بسیار لیز و لغزنده شده بود و کمتر کسی بود که زمین نخورد و از آن بالا برود. ما حرکت کردیم تا به جاده ای رسیدیم و همونجا مستقرشدیم. هوا خیلی سرد و ما هم کاملاً خیس شده بودیم.
ادامه دارد ⏪⏪⏪
@defae_moghadas
استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است
🍂
🍂
🔶 اولین اعزام من 5
🔶 والفجر 8
🔶 سید مهدی موسوی
⭕️ نیروهای تدارکاتی برای ما اورکت اوردن که متاسفانه آن ها هم خیس بودن. یکی از برادرانی که جفت من بود از سرما داشت بی هوش می شد که ناگهان فکری به سرم زد و شروع کردم به کندن زمین. گودالی کندم و بدن یخ زده اون برادر رو توی گودال گذاشتم.
⭕️ اورکت خیسی که به من داده بودن رو روی ایشون گذاشته و روی اون رو با نی پوشوندم و کله اش رو بالا گرفتم تا بتونه نفس بکشه و خاک ها رو روش ریختم.
⭕️ تقریباً دفنش کرده بودم که یکی از برادرانی که در کنار من بود گفت بنده خدا رو نکشی! یه وقت خفه نشه! گفتم نه نی، گذاشتم و فشاری رو بدنش نیست. بعد از چند دقیقه الحمدلله حالشون خوب شد و شروع کرد به صحبت کردن. دیگه صبح شده بود که خواستیم نماز بخوانیم.
⭕️ فرماندهی دستور داد نباید پوتین خود رو در بیاربد. ما چند روزی پوتین های خود رو از پا در نیورده بودیم و همون طور نماز می خواندیم.
ادامه دارد ⏪⏪⏪
@defae_moghadas
استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است
🍂
🍂
موقع ورزش صبحگاهی ، جلوی همه میدوید و شعار میداد .
وقتی میدید اوضاع مناسبه، شعارهاش عوض میشد ؛
باز هم صبح شد
باید بدویم
ورزش اه اه
صبحونه به به
حالا فرمانده بود که به سرعت خودش رو می رساند و عباس را فراری میداد 😊
🌺به یاد شهید عباس حاجیان
از شهدای مسجد جزایری اهواز و گردان ۳۱۳ اطلاعاتی حضرت قائم عجل الله
@defae_moghadas
🍂