eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
همه دوست دارند کہ به بهشت بروند اما کسی دوست ندارد بمیرد !! بهشت رفتن ... جرأت مُردن می‌خواهد ! و چه زیبـا تفسیر ڪردند جرأت را ... @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 خاطرات بند انگشتی 🍂 درس خمپاره! کلاس آموزش ادوات داشتیم. درس خمپاره و انواع آن. مربی یکی از آنها را بالا گرفته بود و توضیح می داد: 🚀 اینکه می بینید، اینقدر شازده است و مؤدب و سر به زیر، جناب خمپاره 120 است. خیلی آقاست. وقتی می آید پیشاپیش خبر می کند، پیک می فرستد، سوت می زند که برادر سرت را ببر داخل سنگر که من آمدم، خورد و مرد پای من نیست، نگویید نگفتید! 🚀 سپس آن را گذاشت زمین و خمپاره 82 را برداشت و گفت: این هم که فکر می کنم معرف حضور آقایان هست. نیازی به توضیح ندارد، کسی که او را نمی شناسد خواجه شیراز است. همه جا جلوتر از شما و پشت سر شما در خدمتگزاری حاضر است. شرفیاب که می شوند محضرتان به عرض ملوکانه می رسانند منتها دیگر فرصت نمی دهند که شما به زحمت بیفتید و این طرف و آن طرف دنبال سوراخ موش بگردید! با اسکورتشان همزمان می رسند. 🚀 نوبت به خمپاره 60 رسید، خمپاره ای نقلی و تو دل برو، خجالتی، با حجب حیاء، آرام و بی سر و صدا. دلت می خواد آن را درسته قورت بدهی، «خمپاره جیبی» خودمان 60 عزیز است. عادت عجیبی دارد، اهل هیچ تشریفاتی نیست. اصلاً نمی فهمید کی می آید کی می رود. یک وقت دست می کنی در جیبت تخمه آفتابگردان برداری می بینی، اِ آنجاست! مرد عمل است. بر عکس سایرین اهل شعار نیست. هیاهو نمی کند که من می خواهم بیایم. یا در راه هستم و تا چند لحظه دیگر می رسم. اول می گوید بمب!💥 بعد معلوم می شود خمپاره 60 بوده است. کانال حماسه جنوب @defae_moghadas استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است 🍂
@defae_moghadas
🍂 🔶 اولین اعزام من 7 🔶 والفجر 8 🔶 سید مهدی موسوی ⭕️ شهید محرابی دستور داد تا برا خودمون سنگر حفره روباهی بکنیم. وقتی داشتم سنگر می کندم از اسلحه ام کمی دور شدم و با یک بیل‌ تاشو شروع کردم به کندن سنگر که ناگهان موقع پرت کردن خاک به پشت سرم متوجه شدم که کسی از پشت خاکریز داره منو نگاه می کنه و دوباره قایم می شه. ⭕️ خودم رو به بی خیالی زدم که متوجه نشه اونو دیدم. وقتی مطمئن شدم پشت خاکریز یه عراقیه، بلند شدم و با همون بیلی که در دست داشتم به طرفش حمله ور شدم و با صدای بلند سرش داد زدم. تا حالت منو دید با فریاد "دخیل خمینی"، "دخیل خمینی" از پشت خاکریز در حالی که دست هاش رو پشت سرش گذاشته بود بیرون آمد. ادامه دارد ⏪⏪⏪ @defae_moghadas استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است 🍂
@defae_moghadas
🍂 🔶 اولین اعزام من 8 🔶 والفجر 8 🔶 سید مهدی موسوی ⭕️ من اول خواستم با بیل بزنمش که شهید محرابی صدام زد و گفت سید نزنش. اونو بازرسی بدنی کردم و پیش شهید محرابی بردم و به سنگرم برگشتم. شهید محرابی منو صدا زد و گفت آقا سید بیا ببین این چه می گه، ما عربی بلد نیستیم. ⭕️ رفتم؛ اسیر عراقی هیکل درشتی داشت و با سری کچل و شکمی بزرگ، می گفت "اخذونی طهران". به شهید محرابی گفتم داره می گه منو ببرید تهران. ⭕️ ایشان گفتن ازش بپرس چرا می خواد بره تهران؟ عراقیه گفت :"طهران یطون دجاج" یعنی تهران به اسیرها مرغ میدن😂. بعد از ترجمه کردن کلام عراق، شهید محرابی و چند نفر دیگه که اونجا بودن زدن زیر خنده. ⭕️ تقریباً بعد از ظهر شده بود که دو یا سه تانک عراقی به خاکریز ما حمله ور شدن. یکی از اون ها رو منهدم کردیم و نیروهای عراقی که پشت تانک ها بودن رو به هلاکت رسوندیم. چند تا از عراقی ها با فاصله کمی از من کنار خاکریز افتاده بودن. ما فکر کردیم که مردن ولی هوا که مقداری داشت تاریک می شد بلند شدن و به طرف عراق فرار کردن. با صدای بلند فریاد زدم، فرار کردن، فرار کردن، که بچه ها اون ها رو بستن به رگبار و تعداد زیادی از اون ها رو به هلاکت رسوندن. ادامه دارد ⏪⏪ @defae_moghadas 🍂
🍂 🔶 اولین اعزام من 9 🔶 والفجر 8 🔶 سید مهدی موسوی ⭕️ شهید میناوی کنار من بود، توی همون چند لحظه که نزدیک هم بودیم طوری شده بود که انگار سال هاست همدیگه رو می شناختیم. رو کرد بمن و گفت بچه ها که خواستن برن عقب من اصرار کردم و موندم و تا آخر ماموریت گردان این جا خواهم موند. ⭕️ داشتیم با هم صحبت می کردیم که حاج اصغر دستور شلیک دادن و شهید میناوی با آرپیجی شروع به زدن تانک های دشمن کرد. هرکدوم رو که می زد با صدای بلند می گفت "زدمش"، "زدمش" و من هم سعی می کردم براش گلوله پیدا کنم. وقتی مشغول اوردن گلوله بودم، آمدم و دیدم ایشون شهید شدن. ⭕️ با چشمانی باز در حالی که داشت به آسمون نگاه می کرد. کنار خاکریز افتاده بود که نگاهی به او کردم و دیدم که چه راحت خوابیده. با دستم چشماش رو بستم و تو دلم ازش خواهش کردم که در آخرت دست ما رو هم بگیره. ادامه دارد ⏪⏪⏪ @defae_moghadas استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 👹شکار عراقی با گروهان اشرف ، دسته شهید رستمی فر در منطقه ماووت کردستان عراق مستقر بودیم. در سنگر کمین با برادر سعید حویزاوی نشسته بودم . یک آن فکر کردم هوای سرد🌬و برفی🌨 برای شکار عراقی ها با قناسه فرصت خوبی است. به همین دلیل با خوشحالی رفتم پیش سید حسن و گفتم : اجازه می دی برم با قناسه شکار کنم ؟ زیر چشمی نگاهم کرد و گفت : مگه بلدی؟ گفتم : ها که بلدم ... یه دوره یه روز در پادگان دیدم ! سید گفت : اگه واقعا تونست، یه هفته تشویقی بهت می دم ! من که دلم نمی خواست یک لحظه از پیش بچه ها بروم اما نفس کار خیلی حال👌 می داد . دوان دوان پیش سعید رفتم . او وقتی فهمید می خواهم چه بکنم اولش گفت : سید بهت اجازه نمی ده ! گفتم : کجای کاری اجازه گرفتم ! گفت : بچه! بشین سر جات ... سنگر کمین را لو می دیا!😠 گفتم : کارت نباشه فکر همه چی رو کردم . بعد از سنگر کمین دور شدم و در یک جای مناسبی نشستم به طرف خط عراقی ها نشانه گرفتم . یکهو یک عراقی👿 آفتابه بدست مقابل چشمم ظاهر شد . قلبش را نشونه گرفتم اما تیر به خورد😂 و از دست عراقی به طرف دیگر افتاد . او هراسان روی زمین خوابید . تیر بعدی را شلیک کردم که به پایش اصابت کرد . چند نفر عراقی از سنگری به طرف او دویدند که تیر سوم را شلیک کردم و با این تیر، یکی از عراقی ها نقش زمین شد . از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم که ناگهان یک تیر به کلاهم اصابت نمود و بعد دیگر کسی را ندیدم . زیرا عراقی ها موضع مرا به شدت زیر آتش خود قرار دادند و من مجبور شدم به کانال برگردم . وقتی سید کربلایی مرا دید ؛ کارم را تحسین کرد و طبق قولش یک هفته به من مرخصی داد . ☺️😘 راوی : برادر مرتضی شهابی رزمنده گردان حماسه جنوب ، خاطرات @defae_moghadas نشر مطالب با ذکر منبع بلامانع است 🍂
❁﷽❁ #السلام_حضرٺ_ارباب❤️🌿 خوش‌بادنسیمےڪه‌ز ایوانِ تو باشد شاداسٺ‌هرآنکس‌ڪه‌پریشانِ‌توباشد ایڪاش‌ڪه‌صدبار ز عشقِ توبمیرم هر بار سرم بر روے دامانِ تو باشد #صباحڪم_حسینی @defae_moghadas 🍂