🍂
🔻 طنز جبهه
🔅 شوخی های اشکی
در يكی از روزها خبر رسيد كه ابراهيم و جواد و رضاگودينی پس از چند
روز مأموريت، از سمت پاسگاه مرزی در حال بازگشت هستند. از اينكه آ نها
سالم بودند خيلی خوشحال شديم.
جلوی مقر شهيد اندرزگو جمع شديم. دقايقی بعد ماشين آنها آمد و
ايستاد. ابراهيم و رضا پياده شدند. بچه ها خوشحال دورشان جمع شدند و
روبوسی كردند.
يكي از بچه ها پرسيد: آقا ابرام، جواد كجاست؟! يك لحظه همه ساكت شدند.
ابراهيم مكثی كرد، در حالی كه بغض كرده بود گفت: جواد! بعد آرام به
سمت عقب ماشين نگاه كرد.
يك نفر آنجا دراز كشيده بود. روی بدنش هم پتو قرار داشت! سكوتی كل
بچه ها را گرفته بود.
ابراهيم ادامه داد: جواد ... جواد! يك دفعه اشك از چشمانش جاری شد
چند نفر از بچه ها با گريه داد زدند: جواد، جواد! و به سمت عقب ماشين
رفتند! همينطور كه بقيه هم گريه ميكردند، يكدفعه جواد از خواب پريد!
نشست و گفت: چی، چی شده!؟
جواد هاج و واج، اطراف خودش را نگاه كرد.
بچه ها با چهره هايی اشك آلود و عصبانی به دنبال ابراهيم مي گشتند. اما
ابراهيم سريع رفته بود داخل ساختمان!
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
آن روزها هنوز خودروی خاطرهانگیز «تویوتا لندکروز» به عنوان مرکبِ ثابت پاسداران جای خود را در جبهههای جنگ باز نکرده بود و خودروهای غربی به جامانده از رژیم گذشته در گوشه و کنار مقرهای سپاه مورد استفاده قرار میگرفتند.
این تصویر در نخستین سال های دهه شصت به ثبت رسیده است. «فرمانده جوان و تازه نفس سپاه» روی یک خودروی «ب. ام. و» در حال سخنرانی برای نیروهای خود است.
🍂
🔻 پلاک های بی نشان
ای طلوع عشق در امواج خاک
ساحل خورشید چشمانت کجاست
روح تو می تابد از معراج خاک
بغض دریا، ذوق توفانت کجاست
آمدم برخیز دستم را بگیر
ورنه من این راه را گم می کنم
ای تو را دریا و توفان در ضمیر
گر نتابی ماه را گم می کنم
می گذشت از روی سنگر عطرخیز
بوی صبح یاس های کهکشان
باز می تابد ز عمق خاکریز
یک چفیه , یک پلاک بی نشان
در تفحص از حریم آفتاب
خاک ها را می زند یک سو دلم
می شود پیدا نسیم سبزآب
مثل دریا می شود از او دلم
خفته اما روی گلفرش سحر
در کنارش کوله باری از امید
بار دیگر می گشاید بال و پر
می رود تا کهکشانها این شهید
زخم عاشورا نمایان بر تنش
می وزد از پیکرش بوی حسین
نقش بود این جمله بر پیراهنش
عشق یعنی , « زائر کوی حسین »
🔸 کانال حماسه جنوب،
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 اصطلاحات سنگری
👈 خوراک: نیروی دشمن، (برای به درک واصل کردن)، و برای اسیر هم استفاده می شد.
👈 خوشخواب: نیروهای عراقی که غافلگیرانه در خواب اسیر می شدند
👈 خیلی دل است: خیلی شجاع است. معمولا به اشخاص بی باک و نترس می گفتند.
👈 داروخانه: خط مقدم، جایی که درمان همه دردهای بچهها بود.
👈 دانشگاه: جبهه. ميدان واقعی تعلیم و تعلم در دوره عالی
👈 دبستان: پشت جبهه، از حیث سطح کمال یابی
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔶 اولین اعزام من 18 و 19
🔶 والفجر 8
🔶 سید مهدی موسوی
⭕️ ⭕️ یکی از نیروهایمان که بچه خرم آباد بود فکر کنم فامیلش بهاروند بود؛ نزدیک به سه راهی بالای سنگر ما درحال پست دادن بود و داشت با صدای بلند لری می خوند که ناگهان گلوله خمپاره ۶۰ درست افتاد وسط جاده و بهاروند که روی لبه سنگر نگهبانی نشسته بود مورد اصابت ترکش قرار گرفت. با کوله کمک های اولیه خودم رو بالای سرش رسوندم.
⭕️ خونریزی شدید بود و هر طور می خواستم جلوی خونریزی رو بگیرم نمی شد. مجبور شدم یکی از باندهایی که معروف به باند شکمی بودن ( این باندها رو از قبل برای پارگی های شکم آماده کرده بودن که بسیار زخیم و دارای بندهای بلندی بود که بتونن اون رو دور شکم و کمر مجروح تاب بدن وجلوی خونریزی و خارج شدن روده ها رو بگیرن) را تا کردم و توی محل جراحت فرو کردم و اون رو با باند محکم بستم وجلوی خونریزی راگرفتم.
به علت شوره زار بودن زمین، تردد فقط با چیفتن صورت می گرفت. بهاروند رو سوار چیفتن کردیم و به عقب انتقال دادیم. وقتی شهید محرابی رسید چیفتن حرکت کرده بود و من وسط جاده داشتم رفتن چیفتن رو نگاه می کردم .
⭕️ حمید پرسید آقاسید کی مجروح شد؟ گفتم بهاروند. گفت ترکش به کجاش خورد؟ من هم بدون مکث گفتم به جای بی تربیتیش که حمید ازخنده غش کرد و هر موقع منو می دید می گفت سید ترکش خورد تو جای بی تربیتیش؟ و بلند می خندید.
پایان
@defae_moghadas
🍂