🏴
🏴 روضه شبانه
کانال حماسه
🕋 نود حج و عمره
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 👋
دل اگر نذر
حسیـــن است خریـدن دارد
اشك اگرمال
حسین است كه ریزش دارد
همه ی عالــــم
و آدم به فدایــت ارباب
غم ارباب
به دلها چه كشیــدن دارد
السلام علیک یا اباعبدالله 🏴
🏴 پیامبر
به عادت همیشه خود اظهار محبت به سیدالشهدا می نمود و با ایشان بازی می
کردند،
عایشه به پیامبر گفت: چقدر تو این کودک را دوست داری؟😠
حضرت فرمودند: وای بر تو .
چگونه دوستش نداشته باشم و از او خوشم نیاید و حال آنکه او میوه ی دل من و روشنی چشم من است.
بعد
فرمودند: امت من بعد از من او را می کشند 😭. هر کس بعد از وفاتش به زیارت او
برود، خداوند در نامه ی عملش یک حج از حج و عمره های مرا می نویسد.
عایشه 😮
تعجب کرد و عرض کرد: یا رسول الله حجی از حج های شما ؟!
حضرت فرمودند: بلی، بلکه خدا دو حج مرا به آن زیارت دهنده می دهد.
باز عایشه تعجب کرد و حضرت زیاد کردند تا رسید به نود حج و نود عمره و فرمودند:
خداوند به او نود از حج های من و نود عمره از عمره های من را می دهد.
مقتل شیخ جعفر شوشتری
صلی الله علیک یا اباعبدالله، 😭 در این شب های عزا که دلها همه متوجه کربلای توست، دست ما را بگیر و راهی کن که تا نخوانی و امضاء نکنی محال است
توفیق زیارتت را کسب کنیم 🏴
یا حسین 🏴
🏴
🍂
🔻 کلکسیون جنگ
پسر فوقالعاده بامزه و دوست داشتنی بود. بهش میگفتند «آدم آهنی» یک جای سالم در بدن نداشت. یک آبکش به تمام معنا بود. آنقدر طی این چند سال جنگ تیر و ترکش خورده بود که کلکسیون تیر و ترکش شده بود. دست به هر کجای بدنش میگذاشتی جای زخم و جراحت کهنه و تازه بود. اگر کسی نمیدانست و جای زخمش را محکم فشار میداد و دردش میآمد، نمیگفت مثلاً (آخ آخ آخ آخ آخ) یا ( درد آمد فشار نده) بلکه با یک ملاحت خاصی عملیاتی را به زبان میآورد که آن زخم و جراحت را آنجا داشت.
مثلاً کتف راستش را اگر کسی محکم میگرفت میگفت: « آخ بیتالمقدسم» و اگر کمی پایینتر را دست میزد، میگفت: «آخ والفجر مقدماتیم» و همینطور «آخ فتحالمبینم»، «آخ کربلای پنجم و...» تا آخر بچهها هم عمداً اذیتش میکردند و صدایش را به اصطلاح در میآوردند تا شاید تقویم عملیاتها را مرور کرده باشند.
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
من ندانم با که گویم شرح درد
قصه ی رنگ پریده ، خون سرد
هر که با من همره و پیمانه شد
عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
قصه ام عشاق را دلخون کند
عاقبت، خواننده را مجنون کند
آتش عشق است و گیرد در کسی
کاو ز سوز عشق، می سوزد بسی
قصه ای دارم من از یاران خویش
قصه ای از بخت و از دوران خویش
یاد می آید مرا کز کودکی
همره من بوده همواره یکی
السلام علیک یا اباعبدالله،
روحی فدای
🍂
🍂
🔻 راز لبخند شهید
کنجکاو لبخند شهید حقیقی هنگام دفنش بودم و در ذهنم فرضیه می ساختم تا اینکه دست روزگار مرا به پای خاطرات مادر شهید نشاند.
او می گفت:
هیچگاه ندیدم که پایش را جلو ما دراز کند
هیچگاه ندیدم صدایش را بلند تر از صدای ما کند
هیچگاه ندیدم غیبت کند و غیبت گوش کند
هیچگاه ندیدم....
متانت، حیا، صبر، توجه به فقرا و...
و به همین سادگی، سالک شدند و عارف و مستجاب الدعوه
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
وین بحث با ثلاثه غساله میرود
می ده که نوعروس چمن حد حسن یافت
کار این زمان ز صنعت دلاله میرود
شکرشکن شوند همه ی طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
کاین طفل یک شبه ره صد ساله میرود
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🏴
🏴 روضه شبانه کانال
حماسه جنوب
روضه خواندن خود امام حسین (علیه السّلام)
مرحوم آیت الله تکابنی در مواعظ المتقین می نویسد:
سلمان
فارسی تو کوچه ها و پس کوچه ها عبور می کرد، دید آقا امام حسین (علیه
السّلام) در سن کودکی، گوشه ای دور از بچه های دیگر ایستاده اند و گریه می
کنند.
سلمان جلو رفت، سؤال کرد یابن رسول الله ! جانم به فدای شما، آیا اتفاقی افتاده است، اینچنین گریه می کنید؟
ابی
عبدا… جواب نداد، باز سلمان اصرار کرد، گفت آیا کسی شما را اذیت کرده،
دائم سؤال می کرد. آخر پسر زهرا فرموده باشد: سلمان ! اگر بگویم طاقت
شنیدنش را نداری، عرضه داشت یابن رسول ا… ! مگر نشنیدید پیغمبر فرمود:
سلمان از ما است به من بگویید چی شده است؟
شروع
کرد وقایع کربلا را تعریف کند. ای سلمان ! یک روز من بزرگ می شوم، گذر من
به کربلا می خورد، خدا به من یک پسر می دهد، اسم او علی اکبر است، سلمان
فرشته ها صف می بندند جمال این پسر را ببینند، اما همین پسر را تو کربلا جلوی من می کشند … 😭😭
سلمان
! خدا یک پسر دیگر به من می دهد اسمش علی اصغر است. این پسر را با لب تشنه
وقتی از لشگر برای او آب می خواهم او را روی دستم با تیر سه شعبه می کشند.😭😭
سلمان ! خدا به من یک برادر می دهد اسم او عباس (علیه السّلام) است کنار نهر آب او را با لب تشنه می کشند ….😭😭
سلمان نگاه می کرد، دید گریه ی آقا شدیدتر شد، نفس بند آمد صدا زدند ای سلمان ! زینبم …😭😭😭
اینقدر گفت ….
سلمان آخر کار سؤال کرد، آقا جان ! شما که همه کاره ی خلقت هستید اراده کنید همه چیز را عوض کنید.
آقا امام حسین (علیه السّلام) فرموده باشند: سلمان درست می گویی، ولی من
دوست دارم فدایی دوستانم بشوم، دوستانم فردا دور هم جمع بشوند اسم من را
بیاورند … شفاعت دوستانم را فردا بکنم نگذارم در آتش جهنم بسوزند. 🙏 سلمان !
نشونه ی دوستان من دو چیز است، یکی اشک چشمشون، یکی هم دلهای آنهاست که برای کربلا پر می زند، برای دیدن کربلا می میرند …😭😭
یا حسین، دست ما رو هم بگیر و ردیف آزادشدگان از آتش قرار ده ❣😔❣
@defae_moghadas
🏴