🔴 باز هم ارسال تصاویر از عزیزان شرکت کننده در تشییع شهدای حادثه تروریستی اهواز 👇👇
🔴 درود بر خواهران و برادران اهوازی که با وجود حادثه رخ داده و شهادت و مجروحیت جمعی از عزیزان، باز هم برای حمایت از نظام مقدس جمهوری اسلامی و ابراز وفاداری به راه شهدا، در برابر دشمنان، با وجود همه مشکلات، نمایشی از قدرت و مقاومت را به نمایش گذاشتند. ✌️
•﷽•
زمانے معناے #اربا_اربا را💔 دانستم ڪه
مادرت تڪہ #استخوانهایت را
ڪنار هم میگذاشت
تا #تو را درست ڪند
گاهے هم کم مے آمد❗️
و آرام زیرِ لب میخواند🗣:
امان از دلِ زینب✨
@defae_moghadas
🍂
امیر سرلشکر حسین حسنی سعدی از جمله فرماندهان دفاع مقدس است که در روزهای خطیر محاصره شهر آبادان، در کنار آیت الله حاج شیخ غلامحسین جمی حضور داشته و دشواری های آن روزها و نیز نقش کم بدیل آن روحانی فقید در حفظ روحیه رزمندگان و تقویت مقاومت را از نزدیک شاهد بوده است. او در گفت و شنود حاضر، شمهای از خاطرات خود از آن دوران را باز گفته است.
گوشه هایی از این مصاحبه را مرور می کنیم 👇
@defae_moghadas
🍂
🎤 جنابعالی از چه مقطعی و چگونه با مرحوم آیتالله جمی آشنا شدید؟ این آشنایی درچه شرایطی انجام شد؟
🔻 در پی حمله رژیم بعث عراق به ایران و اشغال خرمشهر و آبادان، بنده از طرف سرهنگ فروزان، فرماندهی عملیات آبادان ـ خرمشهر را به عهده گرفتم و به خسروآباد ستاد آبادان رفتم و بهجای سرهنگ رضوی، کار را شروع کردم. در آنجا اولین کسی که به سراغم آمد، حضرت آقای جمی(رحمت الله علیه) بودند. ایشان موقعیت را برایم تشریح کردند و بعد جملهای گفتند که هم مرا بسیار شرمنده کرد و هم هر وقت صحبت از ایشان میشود، دلم میخواهد بارها تکرار کنم، که: «من هیچ مزاحمتی برای شما فراهم نمیکنم، فقط به من بگویید چه کاری از دستم ساخته است و چه کار میتوانم بکنم؟» چند دقیقه هم بیشتر ننشستند و گفتند: مزاحم شما نمیشوم... و تشریف بردند.
واقعاً وجود ایشان نعمتی بود.
🍂
در روز سومی که در آبادان بودم، خبر آمد خرمشهر کاملاً به تصرف نیروهای عراقی در آمد و نیروهای ما از پل خرمشهر، به سمت آبادان در حرکت هستند. شرایط بسیار حادی بود و واقعاً بعد از این همه سال، نمیتوان آن وضعیت را بهدرستی توصیف کرد. ما نگران بودیم نکند دشمن از پل عبور کند و به آبادان وارد شود. رزمندهها مدتها بود درگیر جنگ و فوقالعاده خسته بودند، اما چارهای نداشتیم. آنها را جمع کردیم و مسئولیت حفاظت از پل خرمشهر را به آنها سپردیم و شهید اقاربپرست را هم مسئول آنها قرار دادیم. بعد هم با عجله تعدادی مین را روی پل ریختیم که اگر دشمن خواست شبانه حمله کند، بهنوعی مانع شویم.
🍂🍂
🍂
...... در روز پنجم آبان، احساس کردیم پل ایستگاه 7 و 12 در معرض خطر است و دشمن، هر لحظه امکان دارد وارد آبادان شود. ساعت 11 شب بود که برای مرحوم آقای جمی پیام فرستادیم و وضعیت را تشریح کردیم و گفتیم: ضروری است تمام نیروهایمان را به ایستگاه 7 و 12 اعزام کنیم! خودمان هم به طرف مسجد جامع رفتیم تا در نماز جماعت شرکت کنیم. رزمندگان فوقالعاده خسته بودند و میخواستند در آنجا استراحت کنند، ولی ما آنها را حرکت دادیم تا به ایستگاه 7 و 12 برویم و در آنجا، در برابر نیروهای عراق بایستیم. در هفتم آبان، نیروهای عراق به طرف نخلستانهای شمال بهمنشیر حرکت کردند و در همان شب، شهید تندگویان در جاده ماهشهر ـ آبادان اسیر شد.
🍂