🍂
🔻من با تو هستم 1⃣1⃣
خاطرات همسر سردار شهید
سید جمشید صفویان
❣حنا زدنش لو رفت!...
تازه از سفر مشهد برگشته بودیم که یک روز، دل درد شدیدی گرفتم. رفتم دکتر گفت حامله ای! وقتی خبر را به مادر شوهرم دادم خیلی خوشحال شد. آنقدر ذوق کرد و هیجان زده شد که باورم نمیشد.
شب که خبر باردار شدنم را به سید جمشید دادم، او هم دست کمی از مادرش نداشت. آنقدر اظهار شادمانی کرد که من هم به وجد آمدم. گفت: «چه کیفی داره! توی جبهه باشم و بهم بی سیم بزنن، بگن بچه ات به دنیا اومده. اون وقت سوار ماشین بشم، گازش رو بگیرم و بیام و بچه ام رو ببینم..."
چنان با ذوق و شوق تعریف می کرد که مرا هم برد توی عالم خیال و گفتم: «نه! این بچه ی اول مونه تو باید موقع تولد پیشم باشی."
گفت: «آخه اینجوری خیلی باحال تره... یه شعف خاصی داره که از جبهه بیام و بچه رو ببینم.
دوباره ادامه داد «نه!... اصلا این بچه رو امام رضا به ما داده، باید بریم مشهد، همونجا هم متولد بشه.»
گفتم: «نه بابا! اونجا نه مادرم هست نه فامیلی داریم، اصلا نمیشه. حرفش رو هم نزن.... حالا تا اون موقع ببینیم قسمت چیه.»
سریع از جا بلند شد و تقویم را برداشت و آمد کنارم نشست. پرسید: دقیقاکی تولد بچه است؟» تاریخی را که دکتر گفته بود پیدا کردیم. حدود یکی، دو هفته قبل از تولد امام رضا (ع) بود.
گفت: «پس به کار دیگه... باید همزمان با تولد امام رضا عليه السلام به دنیا بیاد
گفتم: «مگه نعوذ بالله تو خدایی یا دکتری! مگه دست خودمونه که تاریخش رو تعیین کنیم؟!»
گفت:"نه ولی من این جوری دوست دارم...» بعد هم بحث اسم بچه را پیش کشید و گفت: «اگه پسر بود اسمش رو میذاریم رضا، اگه دختر بود فاطمه، ولی اسم مادر سید، فاطمه بود و گفت که ممکن است مادرم با این نام مخالفت کند به همین خاطر گفت: «اگه دختر بود اسمش رو زهرا میذاریم... زهرای خالی هم نه! حتما صداش میزنیم بی بی زهرا
همراه باشید با قسمت بعد👋
@defqe_moghadas
🍂
🍂
🔴 نواهای ماندگار
❣ حاج صادق آهنگران
نوحه ماندگار و زیبای
❣لاله خونین من ای تازه جوانم
شهید، تازه جوانم
✨✨✨✨
شاید سال 1360 یا اواخر 59 بود که این نوحه بین بچهها به سرعت تکثیر و پخش شد. نوحه یکی از بهترین آثار حاج صادق تا اونموقع بود که دارای اشعاری در وصف شهدا و خونین بال بودن و جوانی شهدا بود و گویی از زبان مادران و خواهران شهدا حکایت داشت.
این نوع نوحه ها که بیشتر به شکل شهادتها و داغ ها پرداخته بود با اهداف دفاع مقدس که روحیه حماسی می طلبید و باید نیروهای جنگ را در برابر دشمن تشجیع می کرد، مغایرت داشت.
حضرت امام که به تمامی نکات جنگ اشراف داشت و هدایت آنرا عهده دار شده بود توسط یکی از نزدیکان به حاج صادق پیغام دادند که اشعار را حماسی کنند و به اهداف بالاتری از دفاع مقدس بپردازند و همین نقطه عطفی برای تغییر مسیر اشعار بوجود آورد و آثارش در ادامه جنگ بخوبی خودنمایی کرد.
🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،شهدا🚩
٧ مهـر ١٣٦٠؛ سالروز شهـادت سرداران و فـرماندهـان ارتش و سپـاه جمهــورى اسـلامى ايـران بر اثـر سانحه سقوط هـواپيماست
یادشان سبز و خاطره شان گرامـى...
🍂
🔻 طنز جبهه ...
گاهی که جبهه ها راکد بود .. شیطنت
بچه ها شروع میشد .. و گاهی هم با
خلاقیت همراه بود ..
مثلا بچه ها طرح دادند .. عکس شهادتی بگیریم ..که اگر شهید شدیم
و نتوانستند بیارنمون پشت جبهه
حداقل این عکس برای حجله و
خالی نبودن عریضه باشه ...
اینم شهید یاسر ....!!!!
همه هیچ! فقط اون گوجه سهمیه
سنگر که له کردیم و مالیدیم به سر و
صورتمون شاهکار خلاقیت بود ..
😂😂
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 محرم در مشهد
در سفری که در ماه محرم🏴 با گردان کربلا و به وسیله اتوبوس به حرم رضوی مشرف شدیم، ابتدا در مسیر خدمت خواهر آقا، بی بی فاطمه معصومه سلام الله علیها🕌 در شهر مقدس قم رفتیم .
پس از زیارت و عرض ارادت خدمت ایشان، جهت مراسم عزاداری محرم به یکی از حسینیه های قدیمی قم رفتیم و ضمن اجازه از متولیان آنجا مراسم سینه زنی بوشهری به راه انداختیم. آنها هم استقبال کردند و تا پاسی از شب مراسم پرشور سینهزنی ادامه داشت و بعد از آن به مشهد مقدس رفتیم.
در آنجا هم ضمن زیارت و عرض ارادت خدمت آقا ثامن الحجج علیه السلام، شب ها در مراسم عزاداری که در صحن سقاخانه اسماعیل طلایی برپا می شد و تمامی دستجات عزاداری از همه شهرها در آن صحن و سرای مقدس عزاداری می کردند حاضر شدیم.
یک شب به پیشنهاد تعدادی از بچههای گروهان نجف اشرف منجمله محمد بهزادی و شهید یوسف سرلک دور هم حلقه زدیم و شروع کردیم به خواندن سر نوحه وای غریبم حسین. دایره ها یکی یکی بیشتر می شد و این برای مردم تازگی داشت. همین طور جمعیت عزادار حسینی اضافه می شدند. بعضی هم که این سبک سینه زنی را ندیده بودند با چشمانی متعجب نگاه می کردند.
وقتی این مراسم به اوج رسید که یک نفر که چفیه سبز رنگ بوشهری دور صورتش بسته بود جلو آمد و به لهجه آبادانی گفت:"کا می شه مونوم بخوونوم؟" من هم از اینکه محفل ما به یک نوحه خوان حرفه ای مزین شده بود خوشحال گفتم خواهش می کنم و او هم شروع به خواندن نوحه بوشهری کرد و یک ساعتی خواند و با یک یا حسین مراسم را تمام کرد و همانطور که ناشناس آمد، ناشناس هم رفت.
علی اصغر مولوی
حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂